هدایت شده از قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
⚘
📚نهج البلاغه/حکمت ۴۹
💥شناخت بزرگوار و پست فطرت(اخلاقی،اجتماعی)
✨ وَ قَالَ ( عليه السلام ) : احْذَرُوا صَوْلَةَ الْكَرِيمِ إِذَا جَاعَ وَ اللَّئِيمِ إِذَا شَبِعَ .
✅و درود خدا بر او فرمود: از يورش بزرگوار به هنگام گرسنگي، و از تهاجم انسان پست به هنگام سيري، بپرهيز.
⚘@Nahjolbalaghe2
#حکمتها
Hekmat 049.mp3
3.84M
✅شرححکمت ۴۹
🔹شناخت بزرگوار و پستفطرت(اخلاقی،اجتماعی)
👤استاد نظافت
کانال:
✨قرآنونهجالبلاغه✨
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرححکمتهاینهجالبلاغه
🌺🌿
✅دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
✨اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ من المُسْتَغْفرینَ
✨ واجْعَلْنی فیهِ من عِبادَکَ الصّالحینَ القانِتین
✨ واجْعَلْنی فیهِ من اوْلیائِکَ المُقَرّبینَ بِرَأفَتِکَ یا ارْحَمَ الرّاحِمین.
🌹خدایا قرار بده در این روز از آمرزش جویان
🌹 وقرار بده مرا در این روز از بندگان شایسته وفرمانبردارت
🌹وقرار بده مرا در این روز ازدوستان نزدیکت به مهربانی خودت ای مهربان ترین مهربانان.
🌺🌿
@Nahjolbalaghe2
1_26539.mp3
1.39M
✅ سوره انفطار
🎤صوت استاد منشاوی و تکرار کودک
⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ 🌱ادامه تفسیر سوره آلعمران 🌷آیه۲۶ شأن نزول: مفسر معروف طبرسى در مجمع البیان دو شأن نزول ب
✨
✅ادامه تفسیر سوره آل عمران
... جمله بِیَدِکَ الْخَیْرُ با توجه به الف و لام استغراق در الخَیْرُ و مقدم شدن خبر بر مبتدا (بِیَدِکَ الْخَیْرُ، نه الخَیْرُ بِیَدِکَ) نشان مى دهد که تمام خیرها، برکات، نیکى ها و خوبى ها، در دست خدا است، و ضمناً از این جمله استفاده مى شود که هم عزت، خیر است و هم ذلت، هم بخشیدن حکومت و هم گرفتن آن، هر کدام در جاى خود خیر است و بر طبق قانون عدالت، و شرى وجود ندارد ، جانیان و بدکاران، خیرشان در آن است که در زندان باشند، و نیکوکاران با ایمان ، خیرشان در آزادى است.
به تعبیر دیگر، در جهان هستى شرّى وجود ندارد، این ما هستیم که خیرات را مبدل به شرّ مى کنیم و اگر مى گوید:
خیر تنها به دست تو است و از شر سخنى نمى گوید، به خاطر آن است که شرّى از ذات پاک او صادر نمى شود.
جمله إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْء قَدیرٌ در واقع دلیلى است بر تمام آنچه در این آیه آمده;
زیرا وقتى او بر هر چیز قادر است، حکومت و عزت و خیرات به دست او است.
سؤال:
آیا او به ستمگران حکومت مى بخشد؟
در اینجا سؤال مهمى مطرح است و آن این که ممکن است کسانى از آیه فوق چنین نتیجه بگیرند که: هر کس به حکومتى مى رسد و یا از حکومت، سقوط مى کند، خواست خدا بوده، و نتیجه این سخن، امضاى تمام حکومت هاى جباران و ستمگران تاریخ از قبیل حکومت چنگیز و هیتلر و... مى باشد، و اتفاقاً در تاریخ نیز مى خوانیم که یزید بن معاویه هم، براى توجیه حکومت ننگین و ظالمانه خود به این آیه استدلال کرد.(۳)
به همین جهت، در کلمات مفسران، براى حل این اشکال توضیحاتى درباره آیه دیده مى شود از جمله این که:
آیه مخصوص به حکومت هاى الهى است و یا مخصوص به حکومت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و پایان دادن به حکومت جباران قریش است.
ولى حق این است که آیه یک مفهوم کلى و عمومى دارد که طبق آن، تمام حکومت هاى خوب و بد بر طبق مشیت خداست،
با این توضیح که:
خداوند یک سلسله عوامل و اسباب براى پیشرفت و پیروزى در این جهان آفریده است، و استفاده از آثار این اسباب، همان مشیت خدا است.
بنابراین، خواست خدا یعنى آثارى که در آن اسباب و عوامل آفریده شده است: حال اگر افراد ستمگر و ناصالحى (همچون چنگیز و یزید و فرعون و مانند اینها) از آن وسایل استفاده کردند و ملت هائى ضعیف و زبون و ترسو، به آن تن در دادند و حکومت ننگین آنها را تحمل کردند، این نتیجه اعمال خود آنها است،
که گفته اند:
هر ملتى لایق همان حکومتى است که دارد !
و اگر ملت ها آگاه بودند و آن عوامل و اسباب را از دست جباران گرفته و به دست صالحان دادند، و حکومت هاى عادلانه اى به وجود آوردند، باز نتیجه اعمال آنها است که بستگى به طرز استفاده از عوامل و اسباب الهى دارد.
در حقیقت آیه، بیدار باشى براى همه افراد و جوامع انسانى است که به هوش باشند، و از وسایل پیروزى بهره گیرند و پیش از آن که افراد ناصالح بر آنها چیره شوند و موفقیت و مقامات حساس اجتماع را از دست آنها بگیرند، آنها بکوشند و سنگرها را به تصرف آورند.
کوتاه سخن این که: خواست خداوند همان است که در عالَمِ اسباب آفریده، تا چگونه ما از عالم اسباب استفاده کنیم.
در آیه بعد، براى تکمیل این معنى و نشان دادن حاکمیت خداوند بر تمام عالم هستى، مى افزاید: شب را در روز داخل مى کنى و روز را در شب، و موجود زنده را از مرده خارج مى سازى، و مرده را از زنده، و به هر کس اراده کنى بدون حساب روزى مى بخشى
(تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِساب).
و به این ترتیب، مسأله تغییر تدریجى شب و روز، کوتاه شدن شب در نیمى از سال، که از آن تعبیر به داخل شدن شب در روز شده است و بلند شدن شب ها در نیم دیگر (دخول روز در شب) و همچنین خارج شدن موجودات زنده از مرده، و موجودات مرده از زنده، و روزى هاى فراوانى که نصیب بعضى از افراد مى شود، هر یک نشانه بارزى از قدرت مطلقه اوست.
🌱ادامه دارد...
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅شرح نامه ۲۵ بخش دوم دستوراتی در نحوه گرفتن زکات ( مکارم شیرازی ) 🌷نهايت احترام به خواسته هاى زک
✨
✅ادامه شرح نامه ۲۵ بخش دوم
... (فَإِنِ اسْتَقَالَکَ(5) فَأَقِلْهُ، ثُمَّ اخْلِطْهُمَا ثُمَّ اصْنَعْ مِثْلَ الَّذِي صَنَعْتَ أَوَّلاً حَتَّى تَأْخُذَ حَقَّ اللهِ فِي مَالِهِ).
در اينجا دو نکته حائز اهمّيّت است: نخست اينکه مفهوم جمله هاى بالا اين نيست که به هنگام تقسيم کردن خوب ها را در يک بخش قرار بدهند و متوسط ها را در بخش ديگر آن گاه مالک را مخير سازند که يکى از آن دو بخش را انتخاب کند، زيرا اولا معمولا گوسفندان يا شتران در شرايط عادى مخلوط هستند و به هنگام تقسيم، طبعا بخشى از خوب در يک طرف و بخشى در طرف ديگر قرار مى گيرد. ثانياً اين کار نوعى قرعه کشى است و در مفهوم قرعه کشى اين جمله نهفته است که بايد تقسيمى نسبتاً عادلانه صورت گيرد و بعد يکى از دو بخش را به وسيله قرعه يا انتخاب شخصى جدا کنند.
نکته ديگر اينکه مى دانيم که در زکات شتر، سن و سال آنها در مقدار زکات تأثير دارد و مثل زکات گوسفند نيست، بنابراين يا بايد مسأله سن و سال در اين تقسيم کردن رعايت گردد و يا بگوييم که اين نوع تقسيم ناظر به مسأله زکات گوسفند و گاو است.
در ضمن از مجموع اين کلام، اين مطلب استفاده مى شود که در پرداخت زکات هم مى توان قيمت را محاسبه کرد (به قرينه تعبير به ذهب و فضه که در آغاز اين کلام آمد) زيرا سخن تنها از زکات درهم و دينار نيست، بلکه منظور مطلق زکات است) و هم مى توان از عين مالى که زکات به آن تعلق گرفته پرداخت.
اين نکته قابل توجّه است که در روايات اسلامى و کلمات فقها حيوانات ممتاز; مانند گوسفند پروارى و شترهاى پرارزش و حيوان باردار و حيوانات نر که براى بارور ساختن حيوانات ماده از آنها استفاده مى شود، استثنا شده اند; يعنى مأمور جمع آورى زکات براى جلب محبّت صاحبان اين اموال، نخبه ها را به خودشان واگذار مى کند تا زکات را با طيب خاطر بپردازند.(6)
آن گاه امام(عليه السلام) دستور مى دهد که پنج نوع از حيواناتى که به نحوى ناقص و کم ارزش هستند به عنوان زکات انتخاب نشود; مى فرمايد: «هرگز حيوان مسن و فرتوت و دست و پا شکسته و بيمار و معيوب را به عنوان زکات نپذير»;
(وَلاَ تَأْخُذَنَّ عَوْداً وَلاَ هَرِمَةً وَلاَ مَکْسُورَةً وَلاَ مَهْلُوسَةً(7)، وَلاَ ذَاتَ عَوَار(8)).
با توجّه به اينکه «عَوْد» و «هَرِم» هر دو به معناى حيوان پير است، به نظر مى رسد که «عود» حيوانى است که سنّى از آن گذشته و «هرم» به معناى پير و فرتوت است; يعنى چيزى فراتر از حيوان مسن.
«مهلوسه» گاه به معناى حيوان بيمار مسلول و گاه به معناى هرگونه حيوان بيمار تفسير شده است و مناسب معناى دوم است و حيوان «ذات عوار» به معناى حيوانى است که عيب و نقصى دارد; مثلا فاقد چشم يا گوش يا مانند آن است.
شايان ذکر است که فقها گفته اند، منظور از اين دستور آن است که اگر تمام نصاب سالم بوده باشد نمى تواند حيوان ناسالمى را از جايى ديگر بياورد و به عنوان زکات بپردازد; ولى اگر تمام نصاب حيوان بيمار و معيوب است، مانعى ندارد زکات را از همان بپردازد و نيز اگر قسمتى معيوب و قسمتى سالم است، زکات به نسبت از سالم و معيوب گرفته مى شود و اين نشانه رعايت عدالت اسلامى در مسائل مربوط به بحث زکات است.(9)
گفتنى است که اسلام از يک سو دستور مى دهد حيوانات معيوب، پير و فرتوت و بيمار را به عنوان زکات نپذيريد، زيرا ارزش زکات را به عنوان يک عبادت پايين مى آورد و به مقتضاى آيه «(لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ);
هرگز به حقيقت نيکوکارى و قرب الى الله نمى رسيد مگر اينکه از آنچه دوست داريد در راه خدا انفاق کنيد»(10);
و از سويى ديگر دستور مى دهد اموال نخبه و گران قيمت را در اختيار صاحب قيمت بگذاريد و به عنوان زکات نگيريد، زيرا بسيارى از مردم از اين کار ناراحت مى شوند و به مصداق
«(إِنْ يَسْأَلْکُمُوهَا فَيُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَيُخْرِجْ أَضْغَانَکُمْ);
چرا که هرگاه اموال شما را طلب کند و بر آن تأکيد نمايد، بخل مى ورزيد; و کينه و خشم شما را آشکار مى سازد».(11) و به اين ترتيب تعادل را در مسأله اداى زکات کاملا رعايت کرده است.
📚پی نوشت:👇
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرحنامههاینهجالبلاغه
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح نامه ۲۵ بخش دوم ... (فَإِنِ اسْتَقَالَکَ(5) فَأَقِلْهُ، ثُمَّ اخْلِطْهُمَا ثُمَّ ا
✅ادامه شرح نامه ۲۵
📚پی نوشت:
1 . «ماشية» در اصل به معناى راه رونده از ريشه «مشى» است. سپس به چهارپايان اعم از شتر، گاو و گوسفند اطلاق مى شود; اما غالباً به گوسفندان گفته مى شود و جمع آن مواشى است و در عبارت بالا منظور گاو و گوسفند است به قرينه ذکر ابل (شتر) بعد از آن.
2 . «عنيف» به معناى خشن و سخت گير است از ريشه «عنف» بر وزن «قفل» گرفته شده است.
3 . «لا تفزعنّ» از ريشه «فزع» به معناى ترسيدن و به وحشت افتادن گرفته شده و هنگامى که به باب افعال برود به معناى ترساندن و به وحشت انداختن است.
4 . «اصدع» از ريشه «صدع» بر وزن «صبر» به معناى شکافتن و جدا ساختن گرفته شده و اين واژه (صدع) به صورت اسم مصدرى و به معناى بخش جدا شده از چيزى آمده است.
5 . «استقال» از ريشه «استقالة» به معناى طلب فسخ کردن و به هم زدن قراردادى يا توافقى است و ريشه اصلى آن قيلولة است که معناى خواب نيمروز يا استراحت در نيمروز است. از آنجا که هنگامى که انسان از قراردادى پشيمان مى شود اگر آن را به هم زنند و فسخ کنند مايه راحتى او مى گردد، اقاله به آن اطلاق شده و مطالبه آن استقاله است.
6 . به جواهر الکلام، ج 15، ص 160 مراجعه شود.
7 . «مهلوسة» از ريشه «هُلاس» بر وزن «غبار» و «هَلْس» بر وزن «درس» به معناى بيمارى سل است، بنابراين «مهلوس» همان حيوان مبتلا به اين بيمارى است ولى گاه اين واژه به معناى هرگونه بيمارى به کار مى رود. بعضى از ارباب لغت نيز هلاس را به معناى بيمارى هايى که سبب لاغرى مى شود گرفته اند و از آنجايى که بيمارى سل شخص مبتلا را کاملا لاغر مى کند، در مورد اين بيمارى به کار رفته است.
8 . «عَوار» از ريشه «عار» و «عور» بر وزن «غور» گرفته شده و به معناى عيب است و از آنجا که آشکار ساختن آلت جنسى مايه عيب است به آن «عورة» اطلاق شده است اين واژه در مورد خانه بى حفاظ و لباس معيوب نيز به کار مى رود.
9 . به جواهرالکلام، ج 15، ص 135 مراجعه شود.
10 . آل عمران، آيه 92 .
11 . محمد، آيه 37 .
1_26541.mp3
1.77M
✅ سوره تکویر
🎤صوت استاد منشاوی و تکرار کودک
⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه تفسیر سوره آل عمران ... جمله بِیَدِکَ الْخَیْرُ با توجه به الف و لام است
✨
✅ادامه تفسیر سوره آل عمران
✨نکته ها:
۱ ـ تغییرات شب و روز
وُلُوج در لغت به معنى دخول است، این آیه مى گوید: خداوند، شب را در روز و روز را در شب داخل مى کند (در هشت مورد دیگر قرآن نیز، به این معنى اشاره شده است).
منظور از این جمله همان تغییر تدریجى محسوسى است که در شب و روز، در طول سال، مشاهده مى کنیم، این تغییر بر اثر انحراف محور کره زمین، نسبت به مدار آن که کمى بیش از ۲۳ درجه است و تفاوت زاویه تابش خورشید مى باشد، لذا مى بینیم: در بلاد شمالى (نقاط بالاى خط استوا) در ابتداى زمستان، روزها کم کم بلند و شب ها، کوتاه مى شود تا اول تابستان، سپس به عکس، شب ها بلند و روزها کوتاه مى شود و تا اول زمستان ادامه دارد. اما در بلاد جنوبى (نقاط پایین خط استوا) درست به عکس است.
بنابراین، خداوند دائماً، شب و روز را در یکدیگر داخل مى کند، یعنى از یکى کاسته به دیگرى مى افزاید.
ممکن است گفته شود: در خط حقیقى استوا و همچنین در نقطه اصلى قطب شمال و جنوب، شب و روز در تمام سال مساوى هستند و هیچگونه تغییرى پیدا نمى کند، شب و روز در خط استوا در تمام سال هر کدام دوازده ساعت و در نقطه قطب در تمام سال، یک شب ۶ ماهه و یک روز به همان اندازه است، بنابراین آیه جنبه عمومى ندارد.
در پاسخ این سؤال باید گفت: خط استواى حقیقى، یک خط موهوم بیش نیست و همیشه زندگى واقعى مردم یا این طرف خط استوا است یا آن طرف، و همچنین نقطه قطب، نقطه بسیار کوچکى بیش نیست و زندگى ساکنان مناطق قطبى (اگر ساکنانى داشته باشد) حتماً در مکانى وسیع تر از نقطه حقیقى قطب است، بنابراین، هر دو دسته اختلاف شب و روز دارند.
گذشته از این، ممکن است آیه علاوه بر معنى فوق، معنى دیگرى را هم در بر داشته باشد و آن این که شب و روز در کره زمین به خاطر وجود طبقات جوّ در اطراف این کره به صورت ناگهانى ایجاد نمى شود، بلکه روز، به تدریج از فجر و فلق شروع شده و گسترده مى گردد و شب از شفق و سرخى طرف مشرق به هنگام غروب آغاز، و تدریجاً تاریکى همه جا را مى گیرد.
تدریجى بودن تغییر شب و روز، به هر معنى که باشد آثار سودمندى در زندگانى انسان و موجودات کره زمین دارد; زیرا پرورش گیاهان و بسیارى از جانداران در پرتو نور و حرارت تدریجى آفتاب، صورت مى گیرد، به این معنى که از آغاز بهار (در هر جا) که نور و حرارت، روز به روز، افزایش مى یابد، گیاهان و بسیارى از حیوانات هر روز مرحله تازه اى از تکامل خود را طى مى کنند و چون با گذشت زمان، نور و حرارت بیشترى لازم دارند و این موضوع به وسیله تغییرات تدریجى شب و روز تأمین مى گردد، مى توانند به نقطه نهایى تکامل خود برسند.
هر گاه شب و روز همیشه یکسان بود، نمو و رشد بسیارى از گیاهان و حیوانات، دچار اختلال مى شد و فصول چهارگانه که لازمه اختلاف شب و روز و چگونگى زاویه تابش آفتاب است از بین مى رفت و طبعاً انسان از فواید اختلاف فصول بى بهره مى ماند.
همچنین اگر معنى دوم در تفسیر آیه را در نظر بگیریم که آغاز شب و روز، تدریجى است نه ناگهانى، و حتماً شفق و بین الطلوعین در میان این دو است، روشن مى شود که این تدریجى بودن شب و روز، براى ساکنان زمین نعمت بزرگى است، زیرا کم کم با تاریکى یا روشنائى آشنا مى شوند و نیروهاى جسمى و زندگى اجتماعى آنان بر آن منطبق مى گردد، در غیر این صورت، مسلماً ناراحتى هایى به وجود مى آمد.
۲ ـ زنده از مرده و مرده از زنده
جمله تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ و شبیه آن در چندین آیه از قرآن مجید به چشم مى خورد که مى گوید: خداوند زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون مى آورد .
منظور از بیرون آوردن زنده از مرده ، همان پیدایش حیات از موجودات بى جان است; زیرا مى دانیم آن روز که زمین آماده پذیرش حیات شد، موجودات زنده از مواد بى جان به وجود آمدند، از این گذشته دائماً در بدن ما و همه موجودات زنده عالم، مواد بى جان، جزو سلول ها شده، تبدیل به موجود زنده مى گردند.
پیدایش مردگان از موجودات زنده، نیز دائماً در مقابل چشم ما مجسم است.
در حقیقت آیه، اشاره به قانون تبادل دائمى مرگ و حیات است که عمومى ترین و پیچیده ترین و در عین حال جالب ترین قانونى است که بر ما حکومت مى کند.
براى این آیه، تفسیر دیگرى نیز هست که با تفسیر گذشته، منافاتى ندارد و آن مسأله زندگى و مرگ معنوى است، چه این که مى بینیم، گاهى افراد با ایمان، که زندگان حقیقى هستند از افراد بى ایمان که مردگان واقعى محسوب مى شوند به وجود مى آیند و گاهى به عکس، افراد بى ایمان از افراد با ایمان متولد مى شوند.
قرآن زندگى و مرگ معنوى را در آیات متعددى به کفر و ایمان تعبیر کرده است.
🌱ادامه دارد...
⚘ @Nahjolbalaghe2
#تفسیرسورهآلعمران
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح خطبه ۳بخش ۲ ... بنابراين مقايسه کلام على(عليه السلام) با آنچه از ابوبکر نقل شده به
✨
✅ادامه شرح خطبه ۳ بخش ۲
... در اين جمله به چهار پديده رفتارى و روانى مردم در عصر خليفه دوّم اشاره شده است و اى بسا که آنها را از رييس حکومت گرفته بودند چرا که هميشه رفتار رييس حکومت بازتاب وسيعى در مردم دارد و از قديم گفته اند: «اَلنّاسُ عَلى دينِ مُلُوکِهِمْ».
نخستين آنها حرکات و تصميم گيريهاى بى مطالعه که سبب مشکلات و نابسامانيها در جامعه مى گردد، بود.
دوّم سرکشى و تمرّد از قوانين الهى و نظامهاى اجتماعى.
سوّم رنگ عوض کردنهاى پى در پى و از راهى به راهى گام نهادن و از گروهى جدا شدن و به گروه ديگر پيوستن و بدون داشتن هدف ثابت زندگى کردن.
چهارم انحراف از مسير حق و حرکت در مسير ناصواب و غير مستقيم بود.
بى شک ـ همان گونه که بعداً به طور مشروح خواهيم گفت ـ سياست خارجى در عصر خليفه دوّم و فتوحات اسلامى و پيشرفت در خارج از منطقه حجاز، ذهنيّتى براى بسيارى از مردم درباره شکل اين حکومت ايجاد کرده بود که آن را در تمام جهات موفق مى پنداشته، کمتر به مشکلات داخلى جامعه مسلمانان نخستين بينديشند در حالى که همان گونه که امام(عليه السلام) در اين جمله ها اشاره فرموده است گروهى از مسلمانان بر اثر اشتباهات و خطاها و ندانم کاريها و اجتهاد در مقابل نصوص قرآن و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، گرفتار نابسامانيهاى فراوانى از نظر اعتقاد و عمل و مسائل اخلاقى شدند و در واقع تدريجاً از اسلام ناب فاصله مى گرفتند و همانها سبب شد که سرانجام به شورشهاى عظيمى در دوران خليفه سوّم بينجامد و مقدّمات حکومت خودکامه اى در عصر خلفاى اموى و عبّاسى که هيچ شباهتى به حکومت اسلامى عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نداشت فراهم گردد. به يقين اين دگرگونى عجيب در يک روز انجام نگرفت و اشتباهات مستمرّ دوران خلفا به آن منتهى شد.
امام در ادامه اين سخن مى افزايد: «هنگامى که اوضاع را چنين ديدم صبر و شکيبايى پيشه کردم با اين که دورانش طولانى و رنج و محنتش شديد بود» (فَصَبَرْتُ عَلى طُولِ الْمُدَّةِ، وَ شِدَّةِ الِْمحْنَةِ).
درست شبيه همان شکيبايى در دوران خليفه اوّل، ولى چون شرايط پيچيده تر و دوران آن طولانى تر بود رنج و محنت امام(عليه السلام) در اين دوران فزونى يافت.
بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند: امام اين جا به دو امر اشاره مى کند که هر کدام سهمى در ناراحتى او دارد; نخست طولانى شدن مدّت دورى او از محور خلافت و دورى خلافت از وجود او، و دوّم ناراحتى و رنجى که به سبب آثار و پديده هاى جدا شدن خلافت از محور اصلى در زمينه عدم نظم صحيح در اين امور دينى مردم حاصل شد. ولى به هر حال مصالح مهمترى ايجاب مى کرد که او سکوت کند و آنچه را که اهميّت کمترى دارد فداى آنچه که اهميّت بيشترى دارد نمايد.
اين وضع همچنان ادامه يافت تا دوران خليفه دوّم نيز پايان يافت.
نکته ها:
1ـ نمونه هايى از خشونت اخلاقى در عصر خليفه دوّم
در حالات او مخصوصاً در دروان خلافت، مطالب زيادى در کتب دانشمندان اهل سنّت ـ اعم از کتب حديث و تاريخ ـ نقل شده که آنچه را در کلمات امام(عليه السلام) در فراز بالا آمده است دقيقاً تأييد مى کند. اين موارد بسيار فراوان است که به چند نمونه آن ذيلا اشاره مى شود:
1ـ مرحوم «علامه امينى» در جلد ششم «الغدير» از مدارک زيادى از کتب معروف اهل سنّت (مانند «سنن دارمى، تاريخ ابن عساکر، تفسير ابن کثير، اتقان سيوطى، درّالمنثور، فتح البارى و کتب ديگر) داستانهاى تکان دهنده اى درباره مردى به نام «صُبَيْغِ الْعَراقى» نقل مى کند. از تواريخ به خوبى استفاده مى شود که او مردى بود جستجوگر و درباره آيات قرآن پيوسته سؤال مى کرد ولى «عمر» در برابر سؤالات او چنان خشونتى به خرج داد که امروز براى همه ما شگفت آور است، از جمله اين که کسى نزد «عمر» آمد و به او گفت ما مردى را يافتيم که از تأويل مشکلات قرآن سؤال مى کند.
«عمر» گفت: خداوندا به من قدرت ده که بر او دست بيابم! روزى «عمر» نشسته بود، مردى وارد شد و عمامه اى بر سر داشت، رو به «عمر» کرده، گفت: يا اميرالمؤمنين! منظور از «وَالذّاريات ذَرْواً فَالْحامِلاتِ وِقْراً» چيست؟ «عمر» گفت: حتماً همان هستى که من به دنبال او مى گشتم، برخاست و هر دو آستين را بالا زد و آن قدر به او شلاق زد که عمامه از سرش افتاد و بعد به او گفت به خدا قسم اگر سرت را تراشيده مى ديدم گردنت را مى زدم! سپس دستور داد لباسى بر او بپوشاند و او را بر شتر سوار کنند و به شهر خود ببرند، سپس خطيبى برخيزد و اعلام کند که «صبيغ» در جستجوى علم برآمده و خطا کرده است، تا همه مردم از او فاصله بگيرند. او پيوسته بعد از اين داستان در ميان قومش حقير بود تا از دنيا رفت در حالى که قبلا بزرگ قوم محسوب مى شد.(24)
🌱ادامه دارد...
⚘
@Nahjolbalaghe2
#شرحخطبههاینهجالبلاغه
هدایت شده از قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌿🌺🌺🌿
📚نهج البلاغه خطبه۵۹
🔹و قال ( عليه السلام )
> لما عزم علي حرب الخوارج و قيل له إن القوم عبروا جسر النهروان <
مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ .
# قال الشريف : يعني بالنطفة ماء النهر و هي أفصح كناية عن الماء و إن كان كثيرا جما و قد أشرنا إلي ذلك فيما تقدم عند مضي ما أشبهه .
🌿خطبه۵۹-درباره خوارج
🌷(به هنگام حركت براي جنگ با خوارج شخصي گفت، خوارج از پل نهروان عبور كردند امام فرمود)
🍃خبر از قتلگاه خوارج
قتلگاه خوارج اين سوي نهر است، به خدا سوگند از آنها جز ده نفر باقي نمي ماند، و از شما نيز ده نفر كشته نخواهد شد. (منظور امام از (نطفه) آب نهر است كه از فصيحترين كنايه در رابطه با آب هر چند زياد و فراوان باشد).
🍃🌺