eitaa logo
نردبان فقاهت
5.5هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
49 ویدیو
93 فایل
رضاحسینی ارتباط با ادمین @Rezahosseini7575 انتشار مطالب حوزوی، دروس خارج فقها، ادبیات، اصول، فقه
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ (4) ✔️ درس تفسیر آیت‌الله عبدالله 89/01/30 🔹 اين پديده را وجود مبارك موساي كليم محور سؤال قرار داد. حضرت هارون هم جوابِِ خوبی داد، فرمود من در برابر اين چه مي‌خواستم بكنم كه نكردم؟! بايد احتجاج بكنم که كردم، مقاومت بكنم که كردم، عده‌اي را سرزنش بكنم که كردم، امر به معروف بكنم كردم، نهي از منكر بكنم كردم، از آن به بعد {یعنی بیشتر از ابن} نه شما به من دستور داديد و نه مصلحت بود. شما هم آمديد الآن مردم آرام هستند ديگر ﴿أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي﴾ ﴿قَالَ يَا ابْنَ أمَّ لاَ تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلاَ بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي﴾ آن وقت وجود مبارك موساي كليم ديد اين درست است... @Nardebane_feghahat
✳️ (5) ✔️ درس تفسیر آیت‌الله عبدالله 89/01/31 🔸 وجود مبارك موساي كليم اين تورات نصيبش شد. خداي سبحان گزارش داد كه سامري فتنه‌اي در قوم تو پيش آمده و عدّه‌اي گوساله‌پرست شدند. وجود مبارك موساي كليم اين الواح یعنی تورات را در همان بالاي كوه تلقّي كرد از طرف خداي سبحان. وقتي برگشت جريان گوساله‌پرستي را از نزديك ديد تورات را انداخت. 🔹 خب اين انداختن تورات يعني چه يعني ـ معاذ الله ـ به تورات بي‌اعتنايي كرد يا از شدّت استغراق در توحيد است كه انسان عصباني مي‌شود؟! 🔸 خدا غريق رحمت كند مرحوم سيّد مرتضي را. ايشان در تنزيه‌الأنبياء مي‌گويد كه آدم كه عصباني شود از شدّت تأسّف سر و صورت خودش را مي‌زند، موي خودش را مي‌كَند، موي صورتش را مي‌كَند، موي سرش را مي‌كَند مبادا كسي جاهلانه خيال بكند وقتي وجود مبارك موساي كليم سر و صورت برادرش را گرفت دارد او را مي‌زند يا اهانت مي‌كند اينها يك حقيقت‌اند. موسي و هارون يك حقيقت است. گاهي آدم كه در برابر دین عصباني شد محاسن خودش را مي‌كَند، سر و صورت خودش را مي‌كَند، موي سر خودش را مي‌كَند مبادا كسي خيال كند كاري كه با هارون كرد داشت او را مي‌زد يا اهانت كرد، به دليل اينكه بعد دارد ﴿رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلأَخِي﴾ خدايا ما هر دو بند ه تو هستيم، ما هيچ كدام بد نكرديم، تو ارحم‌الراحميني. @Nardebane_feghahat
✳️ (6) ✔️ درس تفسیر آیت‌الله عبدالله 89/01/31 🔸 خب هيچ سؤال نكرديد كه چرا تورات را انداخت! فقط به سر و ريش هارون چسبيديد! اين از لطايف تعبير مرحوم سيّد مرتضي است در تنزيه. گرچه اين القاي الواح را نگفتند، ولي منظور اين است كه اگر كسي بنده محضِ خدا بود و محصول عمر خودش را بر باد رفته ببيند گاهي به سرش مي‌زند، گاهي به سينه‌اش مي‌زند، گاهي موي صورتش را مي‌كَند، گاهي موي سرش را مي‌كَند خب هيچ كس سؤال نكرد كه چرا تورات را انداخت فقط همه‌اش اعتراض اين است كه چرا موي سر و صورت برادرش را گرفت. 🔹﴿وَأَلْقَي الْأَلْوَاحَ﴾ خب اينكه كلام خداست كلام خدا را چرا به زمين زده؟! وقتي كسي مُستغرق در جمال و جلال الهي باشد، تازه از مهماني خدا برگشته باشد، آن خدايي كه چهل شبانه‌روز مهمانش را بدون آب و بدون غذا و بدون خواب پذيرايي كرده، كسي آن خدا را رها مي‌كند به دنبال گوساله راه مي‌افتد اين موساي كليم بر اساس آن غيرتِ توحيدي بود كه بالأخره ﴿أَلْقَي الْأَلْوَاحَ﴾ و بالأخره ﴿لاَ تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلاَ بِرَأْسِي﴾ 🔸 اين تنزيه‌الأنبياء مرحوم سيّد مرتضي(رضوان الله عليه) ملاحظه مي‌فرماييد البته چاپ‌هاي متعدّد شده، طبق اين چاپ صفحه 142 بعد از اينكه آن سؤال را ذكر مي‌كند، مي‌فرمايد: «الجواب قلنا ليس فيما حَكاه الله تعالي مِن فعل موسي و أخيه(عليهما السلام) ما يَقتضي وقوع معصيةٍ و لا قبيحٍ مِن واحدٍ منهما» نه موسي بد كرد نه هارون (سلام الله عليهما) «و ذلك أنّ موسي(عليه السلام) أقبل و هو غضبان علي قومه لما أحدثوا بعده مستعظماً لفعلهم مفكّراً مُنكّراً» از باب اينكه اينها منكر بود «مفكّراً منكراً ما كان مِنهم فأخذ برأس أخيه و جرّه إليه كما يفعل الإنسان بنفسه مِثل ذلك عند الغضب» اين چه نگاهي به قرآن است و «عند الغضب و شدّة الفكر ألا تري أنّ المفكّر الغضبان قد يَعضّ علي شَفتيه» گاهي انسان كه خيلي متأثّر بشود لَبش را گاز مي‌گيرد دستش را گاز مي‌گيرد «و يُفتّل أصابعه» انگشتانش را به هم مي‌پيچد «و يَقبض علي لحيته فأجري موسي(عليه السلام) أخاه هارون مَجري نفسه لأنّه كان أخاه و شريكه و مَن يمسّه مِن الخير و الشرّ ما يَمسّه فَصنع به ما يَصنعه الرجل بنفسه في أحوال الفكر و الغضب و هذه الامور يختلف أحكامها بالعادات فيكون ما هو إكرامٌ في بعضها استخفافاً في غيرها» اين تكريمِ موساي كليم است كه او را مثل خود مي‌داند و اَسف خود را با اسف او يكي تلقّي مي‌كند «و يَكون ما هو استخفافٌ في موضعٍ اكراماً في آخر» بعد تا پايان ادامه مي‌دهد «فأمّا قوله ﴿لاَ تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلاَ بِرَأْسِي﴾ فليس يدلّ علي أنّه وقع علي سبيل الاستخفاف بل لا يَمتنع أن يكون هارون(عليه السلام) خاف مِن أن يتوهّم بنو‌اسرائيل لسوء ظنّهم أنّه منكرٌ عليه معاتبٌ له ثمّ ابتدأ» اينكه به برادرش فرمود: ﴿لاَ تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلاَ بِرَأْسِي﴾ براي اينكه به اينها بفهماند كه اين از باب غضب و عصبانيّت نسبت به من نيست. خب، لذا بعد از اينكه آن جمله را گفت وجود مبارك موساي كليم عرض كرد {رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ} @Nardebane_feghahat
✳️ (7) ✔️ درس تفسیر آیت‌الله عبدالله 89/02/01 🔹 وجود مبارك موساي كليم از هارون سؤال مي‌كند ﴿مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا﴾ ﴿أَلَّا تَتَّبِعَنِ﴾ «منع» معناي نفي را به همراه دارد ديگر نبايد «لا» كنارش ذكر بشود! {باید} بفرمايد «ما منعك أن تتّبعني» نه ﴿أَلَّا تَتَّبِعَنِ﴾ چون نفي در نفي، موجب اثبات است. 🔸 لذا گفته شد كه اين «لا»، «لا» زائده است و يا ﴿مَنَعَكَ﴾ به معني «ما دعاك» است، {یعنی:} چه چيزي وادارت كرده كه تابع من نباشي -نه اينكه چه چيزي منع كرده كه تابع من نباشي- نظير آنچه ﴿مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ﴾ كه دو وجه در آنجا گفته شد: يعني «ما دعاك أن لا تسجد» وگرنه خود «مَنع» معناي نفي را در بردارد نفي كه با نفي كنار هم قرار بگيرد موجب اثبات است. @Nardebane_feghahat
✳️ (8) ✔️ درس تفسیر آیت‌الله عبدالله 89/02/01 🔹 در سوره مباركه ي «اعراف» وجود مبارك هارون گفت ﴿يَا ابن أمّ لاَ تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلاَ بِرَأْسِي﴾ این تعبير يا براي عاطفه‌انگيزي است، چون رِحامت از ناحيه مادر به فرزندان بيشتر از ناحيه پدر مي‌رسد. صِله رَحِم هم كه گفتند براي اينكه اينها به يك زهدان متّصل‌اند، صِله‌ي اصلاب نيست، صله ارحام است. درست است كه اصلاب سهمي در رحامت دارد اما آن رحامتي كه از رَحِم مادر نشأت مي‌گيرد بيش از رحامتي است كه از اصلاب پدران نشأت مي‌گيرد و اگر گفته نمي‌شود صله ي اصلاب و گفته مي‌شود صله ي ارحام براي اينكه رحامت از ناحيه ي مادر كه منشأ عاطفه و رحمت است بيش از صُلب پدر است. 🔸نكته ديگر اينكه برخي‌ها نقل كردند که وجود مبارك موسي و هارون برادران مادري بودند‌. @Nardebane_feghahat
✳️ (9) ✔️ درس تفسیر آیت‌الله عبدالله 89/02/01 🔸 وجود مبارك هارون گفته بود كه ﴿لاَ تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لاَ بِرَأْسِي﴾ اين درخواستِ نهي معنايش اين نيست كه شما اين كار را كردي. آنچه را كه موسي انجام داد «اخذِ رأس» است. آنچه را كه هارون گفت پيشنهاد داد كه مبادا موي سر و صورتم را بگيري، اين نهي دليل بر وقوع نيست مثل اينكه ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾ يا ساير نواهي كه در قرآن هست دليل نيست كه واقع شده. بنابراين آنچه مي‌توان گفت رخ داده، همان اخذ موي سر است نه اخذ موي رأس و لِحيه. آنچه را كه در سوره «طه» آمده، نهي است و نهي دلالت ندارد كه واقع شده. @Nardebane_feghahat
✳️ (10) ✔️ درس تفسیر آیت‌الله عبدالله 89/02/01 🔹 کلامِ جناب سيّد مرتضي که نقل شد، مورد قبول بعضي از بزرگان اهل سنّت مانند فخررازي قرار گرفته و او هم اين را نقل كرده كه چون {موسی و هارون} بالأخره شريك يك امرند، هارون شريك امر موسی است و وزير اوست و به درخواست او به اين سِمت رسيده و خداي سبحان درخواست موساي كليم (سلام الله عليه) را انجام داد كه گفت ﴿وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي﴾ انساني كه متأسف است همان طوري كه گاهي به سر و صورت خودش مي‌زند گاهي هم به سر و صورت كسي كه شريك اوست هم دست مي‌آويزد... @Nardebane_feghahat
✳️ (11) ✔️ درس تفسیر آیت‌الله عبدالله 89/02/01 🔹 خشيتِ هارون خشيت معقولي بود. براي اينكه آنجا گفت که من آن مقداري كه بايد موعظه مي‌كردم كه كردم ، بيشتر از آن خونريزي و جنگ داخلي مي‌شد ﴿إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ﴾ در همان سوره مباركه ي «اعراف» گذشت كه اينها {كَادُوا يَقْتُلُونَنِي} اينها تصميم جدّي داشتند كه مرا هم از پا در بياورند. من كوتاهي نكردم. آيه 150 سوره مباركه «اعراف» اين است كه ﴿إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي﴾ خب اگر حضرت هارون را شهيد مي‌كردند، گروهي بالأخره از اين طرف قيام مي‌كردند اين طور نبود كه حالا ساكت بنشينند. خونريزي می‌شد. آن وقت كلّ نظام از بين مي‌رفت و وجود مبارك موساي كليم هم كاملاً پذيرفت و لذا عرض كرد ﴿رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾ ديگر موسی نگفت که شما كوتاه آمديد! @Nardebane_feghahat
✳️ (12) ✔️ درس تفسیر آیت‌الله عبدالله 89/02/01 🔸 اگر آ‌ن قوم به خونريزي داخلي مي‌پرداختند، ديگر اگر موساي كليم هم می‌آمد، با موسي هم كنار نمي‌آمدند. عده‌اي هم موساي كليم را به عنوان رهبر پذيرفته بودند نه به عنوان پيغمبر... @Nardebane_feghahat
✳️ (13) ✔️ درس تفسیر آیت‌الله عبدالله 89/02/01 🔹 وجود مبارك هارون عرض كرد ﴿يَابن أمّ لاَ تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلاَ بِرَأْسِي﴾ اين معنايش اين نيست كه اخذ لِحيه شده، {زیرا} نهي دلالت ندارد بر اينكه واقع شده. آنكه واقع شده همان است كه در سوره ي مباركه «اعراف» است كه ﴿أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ﴾ 🔸 هارون گفت: ﴿إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ﴾ من اگر مي‌خواستم اقدام عملي بكنم يعني عملاً جلوي اينها را بگيرم مي‌شد همان جريانِ خونريزي! و شما مي‌گفتي كه چرا جامعه را ارباً اربا كردي! اتّحاد را حفظ نكردي! اين جمعيت را منسجم نگه نداشتي! ﴿وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي﴾ چون به من گفتي {اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ} @Nardebane_feghahat
✳️ (14) ✔️ درس تفسیر آیت‌الله عبدالله 89/02/01 ❓پرسش: آقا! از كوتاهي از ناحيه هارون نبوده؟ آنجا که {موسی گفته}: ﴿قال ربّ اغفر لي و لأخی...﴾ 🔸 پاسخ: كوتاهي از ناحيه موسي هم نبوده. طلب مغفرت اصولاً براي انبيا جنبه دفع دارد نه رفع. استغفاري كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) روزانه مي‌كرد كه هفتاد بار استغفار مي‌كرد اينها جنبه ي دفع دارد يعني استغفار مي‌كنند كه خطر و گناه به طرف آنها نيايد، ماها استغفار مي‌كنيم تا گناهان بخشوده بشود رفعاً. 🔹 ﴿وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي﴾ {هارون گفت:} تو گفتي اصلاح بكن. من اگر اين كار را مي‌كردم {یعنی مانع گوساله‌پرستی آنها می‌شدم} و خونريزي مي‌شد، شما مي‌گفتي قولِ مرا مراقبت نكردي و به دستور من عمل نكردي. لذا وجود مبارك موساي كليم هم كاملاً خودش كه روشن بود در حضور مردم هم معلوم شد كه هارون به وظيفه خود انجام داد. @Nardebane_feghahat
✳️ (15) ✔️ درس تفسیر آیت‌الله عبدالله 89/02/04 🔹 مرحوم شيخ طوسي در تبيان دارد كه اين جريانِ گرفتنِ سَر يا گاهي سر و صورت در آن روز احتمالاً رسم بود. مرحوم شيخ طوسي مي‌فرمايد در عصر ما اگر بخواهند با كسي گفتگوي عِتاب‌آميزي داشته باشند دستِ او را مي‌گيرند، شايد آن وقت گرفتن موي سر يا موي صورت يك عادت رسمي بود، دليل بر توبيخ و سرزنش و اينها نيست، شايد عادت اين بوده. وجه دومي هم كه مي‌فرمايد که نقل شده، همان فرمايش مرحوم سيّد مرتضي است كه اين به عنوان تأسّف است. همان طوري كه گاهي انسان به سر و صورت خودش مي‌زند گاهي هم به سر و صورت كسي كه به منزله اوست دست‌آويز مي‌شود. خب اين دو وجه را مرحوم شيخ طوسي به عنوان «قيل» بيان كرده. @Nardebane_feghahat