اندوهت را میان کلمات قراربده، سوگی که در خود نگه میداری، آنقدر در قلبت نجوا خواهد کرد ، که روزی تورا خواهد شکست.
- ویلیام شکسپیر
من تنها در کشاکشِ هجومِ چیزی به خود میلرزم، خود را تا سر حدِ جنون شکنجه میدهم اما اینکه این چیست و در نهایت از من چه میخواهد از حدِ درکِ من خارج است. تنها آنچه در این لحظه میخواهد این است: خاموشی، تاریکی، خزیدن به یک نهانگاه.
- نامه به میلنا / فرانتس کافکا
دیروز هم خیلی حالم بد بود و هم خیلی غمگین بودم، تو نمیتوانی تصور کنی که چطور یک درد میتواند انسان را به حد نااُمیدی مطلق برساند، احساس ترسناکی در من به وجود آمده است که نمیتوانم آن را بیان کنم از آن گذشته دردی دارم
که هیچ چیز درمانش نمیکند.
- فریدا کالو
من هم مانند شما آقای ناباکوف تنها
پشیمانیام این است که چرا بیصدا کلید
را روی پیشخوان نگذاشتم و در همان شب
شهر را، کشور را، قاره را، نیمکره را
و به یقین جهان را ترک نکردم.
alirezaamir motevallii.mp3
زمان:
حجم:
14.1M
زندگی یعنی تحمل غم ھای زیاد، به قیمتِ خوشی ھایِ اندکِ گذشته.
چه وحشتناک خواهد بود آن آواز که
از حلقوم این صبرِ هزاران ساله برخیزد.
- محمدرضا شفیعی کدکنی
در ظرفِ امیدی که سالها درونِ قلبم
ذره ذره امید جمع کرده بودم غم چکه کرد.
حالا امیدی دارم که غمگین است.
در انتها تویی و مجلس عزای خودت
کسی به غیر خودت نیست، آشنای خودت
کسی برای تو آهی نمیکشد از دل
خودت بسوز و بدم در تنور نای خودت
به هرصدای خوشی، بیگدار، دل مسپار
بخواب با غم و اندوهِ لایلای خودت
به وقت گریه به آغوش خود پناه ببر
که نیست امنتر از عرض شانههای خودت
زمان رفتن تو، هیچکس کنارت نیست
فقط تویی و سر خاک، هایهای خودت
صدای فاتحهای از کسی نمیشنوی
بخواب و فاتحهای هم بخوان برای خودت
- زهرا ایزدینیا