پی دی اف استغفار ۷۰ بندی
تو ادعیه فروشی ها کتابش رو هم میتونین تهیه کنین
فقط اگر خوندین حتماااا با معنی بخونین معنیش فوق العادست 🌱💚
https://eitaa.com/Navid_safare
این استغفارو خیلی شهید نوید میخوندن و حتی لحظه شهادت همراهشون بوده 🌱
و نکته دیگه اینکه چون دفعات قبل خیلی سوال میشد باید بگم که چون متن استغفار طولانیه مشکلی نداره که تو چندشب خوانده بشه بر اساس سخن بزرگان ✨
التماس دعا🌹✨🙏
https://eitaa.com/Navid_safare 🌱
نوید دلها 🫀🪖
🦋🍂🦋 رفقای شهید نوید دلتون میاد به دوستانتون این کانال رو معرفی نکنید🥺 عزیزای دل شهید نوید قشنگا
کسانی که شهید رو معرفی کردن ان شاءالله به حق حضرت علی عاقبت بخیر بشن🦋🥺😍
حضرت علی شفاعتتون کنه اون دنیا...
با اهل بیت محشور بشید.
1_2088952223.mp3
4.91M
اقامیدونیدلمگرفته..
اقافداتشممنمنوکرت..((:
ببیننوکرتازدوریکربلاتبهچهروزیافتادھ..💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻این شب ۲۳ ماه رمضان که از قضا شب جمعه هست شاید همون شب جمعه ای است که صیحه آسمانی ظهور زده میشه به شرطی که....
بهسادگی از کنار این کلیپ عبور نکنیم
و با فرستادن این ویدیو برای دیگران قدم کوچکی برای ظهور امام زمانمون برداریم❗️
استاد پناهیان
چله#دعای_فرج😍
روز: نوزدهم
به نیت:↷
شهید علی خلیلی💚
۱_تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج)
۲_حاجت روایی شما بزرگواران
۳_عاقبت بخیری همه جوونااا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
کانال رسمی شهید نوید صفری♥️
[ #واجبه_مثل_نماز 📬 ]
💌امیرِدوعالم خطاب به فرزندشان امام حسنمجتبی(علیهماسلام) :
تو را به تقوای الهی... و امربهمعروف و نهیازمنکر سفارش میکنم.
📚تحفالعقول،ص۲۲۴
قطعا امامحسن(علیهالسلام) خودشون به اهمیت امربهمعروف و نهیازمنکر واقف بودن
اینجا مولاعلی(علیهالسلام) به در میگن ، که دیوار بشنوه🙂☝🏼
میشنوی رفیق👋🏻؟!
🌺کانالرسمیشهیدنویدصفری
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت99
بعد از رفتن هاشمی و خانواده اش رفتم سمت اتاقم لباسمو عوض کردمو روی تختم ولو شدم
بعد از چند دقیقه در اتاق باز شد و امیر وارد اتاق شد روی صندلی نشست و نگاهم میکرد
امیر: زنگ بزنم بهش بگم جوابت منفیه؟
(چیزی نگفتم ،یعنی اصلا نمیدونستم چی بگم ،احساس میکردم هنوز هم تو شوک دیدن هاشمی ام تو خونمون )
امیر: باشه پس تا فردا صبر میکنم ،بهش خبر میدم،میترسم الان بهش بگم ،بنده خدا سکته کنه
امیر بلند شد رفت سمت در برگشت نگاهم کرد گفت: خیلی خانمی کردی امشب گند نزدی
( یعنی من کشته مرده تعریفای امیرم ،یه جوری اول ازت تعریف میکنه که آخرش با خاک یکسان میشی ،خندیدمو چیزی نگفتم )
صبح با صدای جیغ و داد سارا بیدار شدم
سارا: پاشو تنبل ،مثلا امروز امتحان داریم مثل خرس گرفتی خوابیدی؟
- سارا تو نمیخوای یه سر به مامانت اینا بزنی ،به خدا دلشون واست تنگ شده هاا
سارا: من میگم به امیر این آیه یه مدت بی ادب شده هااا ولی قبول نمیکنه،به قول خانم جونم ، زن باید همیشه کنار شوهرش باشه
- سارا جان این واسه بعد عروسیه نه دوره نامزدی ،اینجوری دیگه کم کم واسش شیرینی که سهله ،ترشی میشی براش ..
نفهمیدم یه دفعه چیو سمتم هدف گرفت خورد به سرم با اخ گفتنم پا به فرار گذاشت
بلاخره بعد از کلی این طرف و اونطرف کردن شیطون و لعنت کردمو از جام بلند شدم
رفتم سمت سرویس دست و صورتمو شستم و برگشتم لباسامو پوشیدمو کیفمو برداشتم رفتم سمت آشپز خونه
همه در حال صبحانه خوردن بودن
سلام کردمو رفتم کنار سارا نشستم
و مشغول خوردن شدم
بعد از خوردن صبحانه سوار ماشین امیر شدیمو حرکت کردیم سمت دانشگاه
سارا مثل چی سرشو کرده بود توی کتاب و هی میخوند
یعنی با خوندنش من سرگیجه گرفتم
امیر: آیه آخر جواب سید و چی بدم ؟
سارا:بهش بگو این خواهرم دیونه است به درد شما نمیخوره
کیفمو برداشتم و زدم تو سرش
سارا: آاییی،،چیه مگه دروغ میگم ،کی میاد توی دیونه رو میگیره
- مگه داداش من اومده توی دیونه رو گرفته ما چیزی گفتیم ،نه ولا
سارا: امییییییر ببین چی میگه ؟
- زدی ضربتی ،ضربتی نوش کن
امیر: بسه دیگه،یه کلمه دیگه حرف بزنین ،همینجا پیاده تون میکنم
با سیاست امیر تا دانشگاه حرفی نزدیم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت100
بعد از پیاده شدن، امیر صدام کرد
سارا هم بدون هیچ عکس العملی رفت سمت محوطه دانشگاه
- جانم
امیر: آخر به این پسر چی بگم ،پدر گوشیمو درآورد از دیشب تا حالا ،فقط یا داره زنگ میزنه یا پیام میده
- امیر میشه دوباره باهم صحبت کنیم؟
امیر: یعنی دیشب دوساعت صحبت کردین کافی نبود
- نه
امیر: باشه امروز بعد از ساعت کاریم میام دنبالت میریم یه جایی صحبت کنین
- دستت درد نکنه
امیر: آیه، جان عزیزت اینقدر سارا رو اذیت نکن
- اخه اینقدر دوستش دارم اذیتش میکنم ولی بازم چشم
امیر: حالا برو دیرت میشه
- باشه فعلا
امیر: یاعلی
از پله ها بالا رفتم ،وارد کلاس شدم
رفتم کنار سارا نشستم
از قیافه در هم سارا معلوم بود که دلخوره اونم شدید...
خواستم چیزی بگم که استاد وارد کلاس شد
تویه کاغذ نوشتم براش،سارایی میدونستی تو اگه نبودی من تا حالا تو تیمارستان بودم ،از دستم دلخور نباش دیگه ،خیلی دوستت دارم یه چند تا شکلک خنده دار هم واسش کشیدم
کاغذ و گذاشتم روی کتابش
سارا بعد از خوندن مثل همیشه نیشش تا بنا گوشش باز شد
بعد از چند دقیقه استاد هم برگه های امتحان وپخش کرد و شروع کردیم به نوشتن
کلاس تا ساعت ۴ بعد از ظهر طول کشید
بعد از کلاس رفتیم سمت بوفه دانشگاه دوتا ساندویج خریدیم
و شروع کردیم به خوردن که امیر زنگ زد
- جانم امیر
امیر: بیاین دم در منتظرتونم
- باشه ،الان میایم
سارا: امیر بود؟
- اره ،پاشو بریم بیرون منتظرمونه
سارا: من نمیام تو برو ،من میخوام برم خونه
- عع ناز نکن دیگه،عذرخواهی کردم که
سارا: ولی بازم میخوام برم خونمون
- باشه ،پاشو میرسونیمت خونه
سارا: باشه ،فقط صبر کن یه ساندویج هم واسه امیر بخریم حتما گرسنه اس
- الهی قربون اون دلت بشم ،باشه پاشو بریم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت 101
سوار ماشین شدیم امیر هم قبل از اینکه حرکت کنه ،ساندویجش و خورد و کلی تشکر کرد از سارا و قربون صدقه اش رفت سارا هم پشیمون شد بره خونشون
با هم رفتیم سمت پارک نزدیک خونمون
ماشین و گذاشتیم پارکینگ و پیاده سمت پارک حرکت کردیم
وارد پارک شدیم چند قدمی رفتیم که دیدم هاشمی روی یه نیمکت نشسته
هاشمی با دیدنمون بلند شد و سمت ما اومد
بعد از احوالپرسی منو سارا روی نیمکت نشستیم
ده دقیقه ای گذشت و کسی حرفی نزد
هاشمی رو کرد به امیر گفت : داداش احیانأ دلت نمیخواد واسه خانومت یه بستنی بخری ؟
امیرم که منظور حرفشو فهمید خندید و گفت: پول ندارم...
هاشمی هم دست کرد تو جیبش یه ده تومنی داد به امیر
امیر هم بدون هیچ خجالتی پول و ازش گرفت و به سارا اشاره زد که پاشه
از کار امیر خندم گرفت بعد از رفتن امیر هاشمی با فاصله روی نیمکت نشست
هاشمی: امیر گفت که میخواین باهام صحبت کنین
- ببخشید میشه حرفایی که دیشب زدین و دوباره بگین!
هاشمی با تعجب نگاهم کرد و گفت: چرا؟
- آخه دیشب اینقدر از دیدنتون شکه بودم که نفهمیدم چی گفتین
هاشمی خندید و گفت: باشه چشم
نمیدونم کی دلبسته شما شدم ،اولین روز دیدارمون ،یا تو شلمچه یا شایدم معراج ،اولش فکر میکردم دختر سرسختی باشین ولی کم کم که با روحیه اتون آشنا شدم فهمیدم نه شما سرسختیتون فقط با نامحرماست ،این باعث شد بیشتر بهتون علاقه مند بشم ،وقتی موضوع رو به امیر گفتم ،فکر میکردم الان میزنه سیاه و کبودم میکنه ،ولی برخلاف انتظارم خیلی با لبخند جوابمو داد
درباره شما گفت ،درباره گذشته تون ،اینکه میترسین دوباره عاشق بشین ،اینکه شاید اصلا عاشق نشین،من بهتون حق میدم که همچین فکری داشته باشین
ولی من از شما فقط میخوام که یه فرصت به من بدین تا بتونم قلبتونو مال خودم کنم
از شنیدن حرفاش آروم شدم ،نمیدونستم دلیل این آرامش چیه...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⊰•🪵🐾🪴•⊱
.
خوشا آنان ڪہزینب یارشان شد
صداقت در عمل گفتارشان شد..
بہ عباس اقتدا ڪردند و رفتند
علمدار حسین ســــردارشان شد/"
#شهید_نوید_صفری🤎
«کتابچه ختم استغفار هفتادبندی امیرالمومنین(ع)»
🔖این رو هم بگم که شهیدنوید صفری به خواندن این ختم مداومت داشتند و حتی زمان شهادت کتابچه ختم استغفار همراهشون بوده😢
برای آشنایی با برکات این ختم استغفار،
حتما نت جستجو کنید و ببینید چقدر اثرات خوبی داره.
برای خودتون، هدیه و پخش در مسجد، مراسمات ماه رمضون خیلی مناسبه.
•💚🕊•
به ما بگویید که شبهای قدر را
چگونه قدر دانستید...🥲💔
#پروفایل📱 #شهیدنویدصفری🌱
https://eitaa.com/Navid_safare 🦋
چله#دعای_فرج😍
روز: بیستم
به نیت:↷
شهید علی لندی💚
۱_تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج)
۲_حاجت روایی شما بزرگواران
۳_عاقبت بخیری همه جوونااا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
کانال رسمی شهید نوید صفری♥️