بعد از تو هیچ چیز
این دنیا چشم مرا
نخواهد گرفت
.
.
#شهید_نوید_صفری
#رفیقِ ناب🌱
https://eitaa.com/Navid_safare
کانال شهید نوید🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اون لحن عجیبِ کلامشو یادم هست😭💔
دائم میگفت هرکی شهید نشه بازندس...
آخر روی دامن زهرا چشاشو....
#شهید_نوید_صفری
https://eitaa.com/Navid_safare
کانال رسمی شهید نوید صفری
برنده ی مسابقه ی کتاب شهید نوید صفری 🤩🙏
مبارکتون باشه 🦋👀
الحمدلله به دستش رسید🌹🥰
https://eitaa.com/Navid_safare
چله ی زیارت عاشورا🌼
روز بیست و ششم
به نیت شهید نوید صفری هدیه به امام زمان (ع)
🖤🌸🖤
#جهت_یادآوری
https://eitaa.com/Navid_safare
میگه کنکور دارم
نمیرسم نماز بخونم!😏
ببینم...
👈🏻میرسی ناهار بخوری؟🍱
👈🏻شام بخوری ؟🥘
👈🏻چت کنی؟📲
👈🏻فیلم ببینی؟!!!🖥
چرا وقت عبادت که میشه فاز صرفه جویی در وقت میگیریم؟!
روز قیامت نمیگن تک رقمی بودی یا نه
میگن نمازت کو؟!🤔
♥️📿¦➺ #غفلت••❥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹اے شـهیـد...🌹
باید خودت تمـام
دلـم را عـوض ڪنـــے ؛
با این دلـم، بہ دردِ
امام زمــانم نمـےخورم ...
محبوبِ دل.ِ#صاحب_دل ڪه شوے #شهیدت
مےڪنند🕊
#شهیدنویدصفری
بخوان دعای فرج دعا اثر دارد🌸
به نیابت از رفیق شهیدت🌱
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
https://eitaa.com/Navid_safare
«✨🧡»
میـــگمقبولدارۍ!
هیچڪسنمیتونـهمثـلخـدا
اینقـدر زیبا
وآروم آدمـوببخشـه؟
تـازهبهروتھمنمیـآره. . .🕊
ڪهگاھـۍکۍبودۍوچـۍشـدۍ!
هیچوقـتاز توبـه نتـرس...
#تلنگرانه🌱❤️
~🕊
یادمون باشہ!
کہ هرچے براے خدا
کوچیکے و افتادگے کنیم،
خدا در نظر
دیگران بزرگمون میکنہ :)…
شهید خرازی🌱🌹
من همان رودم که بهر دیدنت مرداب شد
ماه من! بس کن ندیدن های بی اندازه را...
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
سلام صبحتون بخیر و شادی 🤩❤️🌱
💠 #تلنگر 👇😍
سر دو راهی گناه و ثواب 👣
به حب شهادت فکر کن😇
به نگاه👀 امام زمانت 💔
ببین میتونی از گناه بگذری؟🔥
اگه از گناه گذشتی ،
پس از جانت هم میگذرے..🌿🌸
「🥀🍂•°•°」
سعےکنیہجورےزندگےکنے
ڪہخـداعـاشـقـتبـشـہ
اگـہخـداعـاشـقـتبـشـہ
خـوبتوروخریدارےمیکنہ🍎:)
#شهید_محسن_حججی ✨🌱
بخشی از دست نوشته ی شهید نوید صفری
آه ای خدا به هرکه غیر تو دل بستم....
🌱🍀🌱🍀🌱
#شادی_روحش_صلوات
#اللّهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّڪَ_الفَرَج
https://eitaa.com/Navid_safare
کانال رسمی شهید نوید صفری 💚🍀
هیچ زمان!
آدم هایی که شما را به خدا
نزدیک می کند، رها نکنید
بودن انها یعنی خدا هنوز
حواسش بهت هست(:💚"
#شهید_نوید_صفری
https://eitaa.com/Navid_safare
🌸🌱🌸🌱🌸🌱
برنده ی مسابقه ی کتاب شهید نوید صفری 🤩🙏
مبارکتون باشه نفر دوم 🦋👀
الحمدلله به دستش رسید🌹🥰
https://eitaa.com/Navid_safare
خریدار عشق
قسمت51
بعد از چند دقیقه نوشتن نامه سجاد تمام شد
-تمام شد؟
سجاد:اره
-خسته نباشی
سجاد:سلامت باشی،بیا حالا نوبت توعه
-میشه پشت نامه تو بنویسم؟
سجاد چرا؟
-اینجوری نامه هر دوتامون کنار همه..
سجاد:باشه بیا بنویس،فقط نامه منو نخونیااااا،شخصیه ...
-آها ،حالا شخصی هم داریم ،باشه بابا نمیخونم
نامه رو گرفتم از دستش ،شروع کردم به نوشتن
سلام مولای من، خیلی حاجت دارم برای نوشتن ،ولی الان فقط حاجتم یه دونه اس
اینه که آرزو و حاجت های سجاد و برآورده کنی ،خیلی دوستت دارم...
-خوب تمام شد
سجاد:جدی؟ چه کم!.
-کم نیست آقا!
حاجتم بزرگه،ولی تو یه جمله خلاصه شد
بعد باهم دیگه نامه رو انداختیم توی چاه
بعد از نوشتن نامه رفتیم یه گوشه نشستیم
سجاد شروع کرد به خوندن زیارت آل یاسین
منم سرمو گذاشتم روی شونه اش و چشمامو بستمو به خوندنش گوش میکردم
بعد از اینکه زیارت ال یاسین تمام شد
سجاد:بهار ؟
-جانم
سجاد:من دو روز دیگه باید برم ( با شنیدن این جمله ،انگار زندگی و خوشبختی منم تمام شد ،ای کاش میشد برگشت دوباره نامه بنویسم و از آقا بخوام که سجاد از پیشم نره،ای کاش میشد نامه نوشته شده مو پاک کنم نکنه سجاد آرزو شهادت داشته بود )
سجاد: نمیخوای چیزی بگی؟
- پس به آرزوت رسیدی.
آقا جون و مادر جون میدونن؟
سجاد: اره خیلی وقته که بهشون گفتم، به تو هم چون خودت خواستی دیر گفتم
خیلی سعی کردم جلوی اشکامو بگیرم ولی نمیشد ،اشکام از همدیگه سبقت میگرفتن ،یه لحظه دلم به حال خودم سوخت که چقدر زمان خوشی هام کم بودن...
خریدار عشق
قسمت52
- بریم خونه سجاد
سجاد: چشم
توی راه فقط چشمم به پلاک دور آینه بود
و اشکام جاری شدن، سجاد حرفی نزد چون از درونم باخبر بود ،از عشقم نسبت به خودش
بعد از رسیدن به خونه با حالی که داشتم همه فهمیدن که سجاد موضوع رو بهم گفت
یه سلام کوتاهی کردمو رفتم توی اتاق
لباسامو عوض کردمو یه گوشه نشستم
بعد از مدتی سجاد وارد اتاق شد
اومد کنارم نشست
سجاد: بهار جانم،از اول هم قرار بود برم ،نه؟
تازه به قول خودت،مگه من لیاقت شهادت دارم؟
- تو اون نامه چی نوشتی؟
ننوشتی که خدا شهادت نصیبم کن...
سجاد( خندید):یه رازه...
- جون بهار بگو
سجاد: از آقا خواستم ،که اگه لیاقتشو دارم شهید بشم...
- یعنی من مهر تایید به شهادت و امضا کردم
خدا نه....
سجاد: یعنی چی بهار؟
- من از اقا خواستم تو به آرزوت برسی
باید بریم دوباره نامه بنویسم
،نمیشه بریم حرفمو پس بگیرم نباید همچین چیزی مینوشتم اشک هام امانم نمی داد
سجاد بغلم کردو میگفت آروم باش بهار من ،آروم باش
- چه طور آروم باشم
سرمو رو پاهای سجاد گذاشتم و گریه میکردم
نصفه های شب بیدار شدم ،متوجه شدم روی پاهای سجاد خوابم برده
سجادم به خاطر اینکه بیدار نشم ،نشسته سرشو به میز تکیه داد و خوابید...
برنده ی مسابقه ی کتاب شهید نوید صفری 🤩🙏
مبارکتون باشه 🦋👀
#نفر_سوم
الحمدلله به دستش رسید🌹🥰
https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آهای کوه غیرت صدامون رو داری؟ هوامون خرابه، هوامون رو داری؟؟