رفیقتان شدم تا
شبیهتان شوم
شبیهتان که شدم
شهید میشوم🙃
#شهیدنویدصفری
ارسالی مخاطب🌱😍
https://eitaa.com/Navid_safare
hanif-taheri-shhsdat-emam-hasan-94-002.mp3
6.88M
#بوقتمداحے🎧
یاحسنعزیززهـــــرامابهعشقتواسیریم
یهروزےبدوناقاجونپاےپرچمتمیمیریم
یهروزےمیایممدینهیهضریحبراتمیاریم
براےروزظهـــــورشچشـــــمانتظاریم
#حنیفطاهرے🎙
#امامحســـنع
{🌱📿}
تاحالابہمُردَنتونفڪرڪردین
چـنـددقـیـقـہفـڪـرڪـنیـم...
خُـبچےداریـم؟
اعـمـالـمـونطـورےهــسـتکہشرمندهنشیم؛
رفیـقهیچڪسنمیدونہ۱۰دقیقہبعـدزندهسیا
نہحالاڪہهستیمخـوبباشیم
دیـگـہدروغنـــگـیـم،دیـگـہدل نشڪنیم؛امامزمـانُدیگھتنہـانذاریـم🥀(:
{📿🌱} ☜ #مرگ
『🖇📌』
🍂هیچ وقت نگو:
محیط خرابه، منم خراب شدم
👈هر چه هوا سردتر باشد،
لباست را بیشتر میکنی!!!
✅پس هر چه جامعه فاسدتر شد،
تو لباس تقوایت را بیشتر کن👌
#تلنگرانہ🌱🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر وقت به اعتقادات درست تون
شک کردید،
این ویدئو رو تماشا کنید🙂
🥺🥀🥺
دعای فرج بخوان دعا اثر دارد 🌸
به نیابت از رفیق شهیدت🌱
هدیه به امام زمان (ع)
#اللّهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّڪَ_الفَرَج
..........💚💚:💚💚..........
........يا غياث المستغيثين...........
...........اے ؋ـریاـدرس درمـانـدگـان............
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 #کلیپ ؛ #استوری
👤 استاد #رائفی_پور
🔸 در #آخرالزمان نابود خواهی شد اگر سواد رسانهای نداشته باشی...
https://eitaa.com/Navid_safare 🌱
هدایت شده از گـروه فرهنگی شهدایی اَحیـــــا🇵🇸
فروش کتاب خوب شهیدنوید به مدت سه روز (۲۴،۲۵،۲۶ آبان ماه)
با یه شرایط فوق ویژه😍
🌿ارسال رایگان به سراسر کشور، هدیه فرهنگی، امضای خانواده محترم شهـید و ده درصــد تخــفیـــف🌿
می تونید دوستانتون رو خبر کنید و بفرستید توی گروه هاتون.
از مزیت های خاص کتاب شهیدنوید، دستنوشته های ارزشمند شهید هست که به شکل زیبایی داخل متن کتاب آورده شد. هم مناجات های شهید، هم برنامه های خودسازی و... که واقعا راهگشای زندگی هاست.
خوندن این کتاب زیبا رو از دست ندید🌹.
📖 ثبت سفارش از طریق ایتا به آیدی
@shahidnavidbook
«گروه فرهنگی شهدایی اَحـیا»
@ahyyagroup
چله#زیارت_عاشورا
به نیابت از#شهید_نوید_صفری
هدیه به#امام_حسین_(ع)
و
حاجت روایی شما بزرگواران
روز#سوم
https://eitaa.com/Navid_safare
کانال رسمی شهید نوید صفری 💚
[💛🌻]
وقتۍدار؎گناهمیکنۍ؛
بہاینفکرکنکھاگهتوهمونحالتگناهکردن
مهلتتتمومشهوبرۍپیشخدا...
روتمیشهنگاشکنی؟!
☁️⃟🌼¦⇢ #تلنگرآنھ
•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عـشق یعنی یـه پلاک...🥺🥀
#شهیدنویدصفری
ارسالی مخاطب🌱
https://eitaa.com/Navid_safare
کانال رسمی شهید نوید صفری 🥺
گُفتَـم:
اگـہڪَسۍشُـمآرواینـطورببینـہخـوبنیسـت
تـووَرزِشڪآرۍو . . .
خِـیلۍهـٰآمیشنـاسَنِـت؛
اِبـرآهیمخَنـدیدوگفـت:
اۍبـآبـآ،هَمـیشہڪآرۍکُنڪہ
اگہخُـدآتـورودیـدخوشِـشبیـآد،نـہمَـردِم!
-شهیدابراهیمهادی🌸🌿
May 11
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
#سجده_عشق
نوشته:عذراخوئینی.
#قسمت_پانزدهم
هنوز از پایگاه بیرون نیومده بودم که یکی از خانم ها صدام کرد
_خانم عباسی گفت تصمیمت قطعی شد زودتراطلاع بده تا اسمت تولیست نوشته بشه.سرم روبه تاییدحرفش تکون دادم،باید اول مادرم رودرجریان میذاشتم هرچندمطمئن بودم راضی نمیشد اسم راهیان نور روبارهاشنیده بودم اماتاحالابرام پیش نیومده بودبه همچین سفری برم،یعنی واقعاشهدامنوطلبیده بودند؟من که چیزی درموردشون نمی دونستم تنهاشهیدی که می شناختم پدرسیدبود.
داشت بارون می اومد نفس عمیق کشیدم تاازاین طراوت وپاکی لذت ببرم یکی ازدوستای دوران دبیرستانم رودیدم ازماشین مدل بالاش پیاده شد بایاداوری گذشته اعصابم بهم ریخت.بخاطررفاقت ازدرس وزندگیم میزدم تاکنارشون باشم امادرست ازهمون ادماضربه خوردم بهترین لحظاتم به پوچی گذشت
اولش منونشناخت همش می پرسیدگلاره خودتی؟.نگاهش به ظاهرم بوداصلاباورش نمی شد.
_اگه بابات پولدارنبودمی گفتم حتماجایی استخدام شدی که تغییرلباس دادی.راستی هنوزهم ترس ازرانندگی داری؟!.خندش بیشترحرصم رودراورد ولی سعی می کردم اروم باشم ای کاش حداقل می گفت خودش باعث این ترسم شده!.توتصادفی که چندسال پیش داشتم مقصربود.بعدازاون دیگه پشت فرمان نرفتم!.
جلوی اولین تاکسی روگرفتم وسوارشدم تاکی می خواستم ازگذشتم فرارکنم بلاخره بخشی از زندگیم بودبایدکنارمی اومدم نه اینکه خودم روعذاب بدم گوشیم زنگ خورد کیفم رو زیرو روکردم تاتونستم پیداکنم بادیدن اسم لیلا مرددموندم! تماس رفت روپیغامگیر._سلام گلاره جان من جلوی درخونتونم بایدباهم حرف بزنیم.فقط اگه میشه زودبیا!.
دلهره به جونم افتاداضطرابم بیشترشد.نزدیک خیابونمون بخاطرتصادف ترافیک شده بود کرایه روحساب کردم وپیاده شدم وبقیه مسیررودویدم به کوچه که رسیدم دیگه نایی برام نمونده بود....
چایی رومقابلش گذاشتم وکنارش نشستم لبخندی زدوتشکرکرد چندلحظه ای به سکوت گذشت انگارهیچ کدوم تمایلی به حرف زدن نداشتیم دل تودلم نبودهمش می ترسیدم چیزی شده باشه!.
بلاخره خودش سکوت روشکست وگفت:_همون شبی که نذری داشتیم فرداش محسن می خواست راهی سفربشه البته مامانم اطلاع نداشت قراربودموقع رفتنش بگیم!. حرفش روقطع کردم وعجولانه گفتم:_کجامی خواست بره؟!.
_سوریه برای دفاع ازحرم،خیلی وقت بوداین تصمیم روداشت چندباری هم سفرش جورنشد!.
کاملاگیج شدم اخه توسوریه جنگ بود.
_بعداینکه توباعجله رفتی محسن خیلی گرفته بنظرمی رسید سوال پیچش کردم اولش طفره رفت امابعدش بهم گفت ناخواسته باعث شده دلت بشکنه!می گفت صبرنکردی تا حرف هاش رو کامل گوش کنی.تاحالااینطوری ندیده بودمش اصلااروم وقرار نداشت!.نمی دونم چی بهت گفته فقط ازت می خوام حلالش کنی.
باچشمانی گردشده بهش خیره شده بودم هضم چیزهایی که شنیدم برام سخت بود دلم گواهی خبربدی میداد....
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
#سجده_عشق.
نوشته:عذراخوئینی.
#قسمت_شانزدهم
لیلاموقع رفتن بازازم خواست داداشش روحلال کنم.بااین حرفش خجالت زده شدم،سیدکاری نکرده بودکه من ببخشمش!فقط واقعیت روبرام روشن کرد مقصرخودم بودم که رویاپردازی کردم.
_ازوقتی این سفرش به مشکل خورده خیلی ناامیدوسرخورده شده.چندروزیه ازش خبری نداریم قم هم برنگشته همه نگرانشیم...
دلبسته کسی شده بودم که خاص وعجیب بودنمی تونستم درکش کنم چطوری می تونست ازعزیزانش دل بکنه وراهی سفری بشه که معلوم نبودبازگشتی داره یانه. الانم خدامی دونست کجارفته فقط تنهادعام این بود صحیح وسلامت باشه تصوراینکه براش اتفاقی افتاده باشه دیوونه ام می کرد...
روسریموباسنجاق خوشگل،لبنانی بستم گل سنجاق ازدورخودنمایی می کرد چادرموسرم کردم تواینه به خودم لبخندی زدم وازاتاق بیرون اومدم.
بابام با لب تابش سرگرم بود مامانم هم طبق معمول باتلفن حرف میزد انگارنه انگارقراربودبریم خونه عموبهرام.
تک سرفه ای کردم نگاهشون سمتم چرخید.ازبی تفاوتیشون لجم گرفت گفتم:_اینطوری نمی تونیدنظرموعوض کنیدفقط دلم رومی شکنید.حالاکه من زوداماده شدم شمابی خیال نشستید؟!.
تلفن روقطع کردوبالحن سردی گفت:_غروبی رفتیم سرزدیم، یه بهونه ای هم برای امشب اوردم!.
جلوتررفتم اصلانگام نمی کرد.
_بهونتون منم؟!مگه کارخلافی کردم.
_شاهکارت که یکی دوتانیست.اولش چادری میشی بعدمیگی می خوام برم راهیان نور! لابدفرداهم می خوای خانم جلسه بشی.تاوقتی که ظاهرت این شکلی باشه من باهات جایی نمیام!...
به بابام نگاهی انداختم چقدرسردوبی تفاوت شده بودندانگارکه تواین خونه غریبه ام
دیگه مثل قبل نازم خریدارنداشت تحمل این فضابرام سخت بود.
بی هدف توخیابون قدم میزدم بعدِسیدحالانوبت خانوادم بودکه طردم کنند.بیشتردوستام روهم بخاطراین پوشش ازدست دادم.تنهادلخوشیم به همین سفربودشایدباکمک شهدا زندگیم به روال عادی برمی گشت......
برادر#شهیدم🌟
یادت هستـ
روزی ڪه
عڪس تو را دیدم....
به دلم افتادے
ڪنجڪاو شدم
ڪھ تو را بشناسم
اما....
در پے شناخت تو
خودم
را یافتم..!'
من در تــ❤️ــو ،
او را
لحظـھ بـھ لحظہ
دیدهام
شاید خودت هم ندانـے اما ؛
من با تو
خُـــدا
را یافتم(:♥️
اے حلقهـ
وصلم بهـ
همهـ خوبیها
دوســ❤️ــت دارم.. .
https://eitaa.com/Navid_safare
کانال رسمی شهید نوید صفری💙
روز سی هفتم چله شهید رسول خلیلی با سوره حدید ✨🌱
https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگفت:میدونیتنهاکوچہای
کہبنبستیندارهکوچهیخداست.
توبرودرخونہخداروبزناگرگفت
دربازنمیکنمگردنمن:)🏹