eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ چرا اهمیت زیادی دارد و باید درباره زیاد صحبت کنیم؟ ⚠️با اشاره به یک روایت، می‌توان پاسخ این دو سوال را دریافت کرد! 👈🏻و آن روایت از امام حسن عسکری علیه السلام به این صورت نقل شده است: 🍃وصول به خداوند عز و جل سفری است که جز با مَرکَب شب به دست نمی‌آید. 📚بحار الأنوار، ج‏75، ص380 ✍️🏻یعنی اگر ما بخواهیم به قرب الهی که هدف خلقت انسان است، برسیم؛ باید از شب زنده داری و نمازشب کمک بگیریم. لذا اینجاست که باید زیاد از نمازشب و شب زنده داری سخن بگوییم؛ چون طبق گفته امام حسن عسکری علیه السلام، وصول خداوند، جز با مرکب شب، بدست نمی آید.
نوید دلها 🫀🪖
⭕️ چرا #نمازشب اهمیت زیادی دارد و باید درباره #نمازشب زیاد صحبت کنیم؟ ⚠️با اشاره به یک روایت، می‌تو
نماز شب امشب به نیابت از شهیدان :نوید صفری ، حاج محسن قوطاسلو و هادی امینی بخوانیم 🌸🍃✨
پیام حاجت روایی یکی از دوستانم رو میخوام بزارم که شاید جالب باشه سر مزار خود اقانوید و درحضور مادراقا نوید باهم دوست شدیم اونموقع اصلا حتی عضو گروه اقانویدم نبودم چه برسه به ادمینشون بودن و چندین روز بعد دقیقا همین رفیقمم پای منو به گروه اقانوید باز کردو بعدم ناگهانی خادمیشون قسمتم شد (دوستم خودش ادمین نیست) تو روزای تلخی بودم خیلی از رفیقامو از دست داده بودم و یهو اقانوید ی رفیقی که به همه اون رفیقا می ارزید و ماه هاست( سنگ صبورمه باوجود داشتن کلی رفیق رو) گذاشت تو زندگیم.... حالا میخوام پیام حاجت رواییشو بزارم بااون قلمی که خیلی وقتا منو اروم میکنه میخوام شماهم دلتون اروم شه❤️🌸✨
مدت هاست میخوام پیام حاجت روایی بنویسم با اینکه کامل حاجتمو نگرفتم ولی احساس میکنم لازمه بنویسم، ما اینجاییم چون آقا نوید دعوتمون کرده، چون خدا خواسته، چون همون آقای اباعبدالله که خیلیامون چهل روز بهش سلام کردیم و زیارتش کردیم خواسته ما اینجا باشیم! الان مینویسم چون مطمئنم بین ما کسایی هستن که دارن دنبال نشونه میگردن... دوست من! دارم برای تو مینویسم... اول و آخر تصمیم گیرنده های این دنیا همون خداییه که واحد ترین کل توی دنیاست که ما جزئی از اونیم و در نهایت مال اونیم و این زندگی فقط و فقط جاده ی ماست! این برادر صفری رو مقصر نرسیدنتون ندونید و صد البته دلیل رسیدن هم ندونید تنها دلیل حاجت روایی ما خدای آقا نویده، همون خدای من و خدای تو! اما نا امید نشو برادر صفری و رفقاش هیچکسو تنها نمیذارن، الگوی این برادرا همون برادر خانم زینب(س) هست... تاحالا دیدی امام حسین (ع) کسی رو رها کنه؟! هرگز! هرگز! هرگز! اینکه حاجت من چی بود و آیا رسیدم یا نه؛ بماند، ولی شک نکن خدا صداتو داره... برادر نوید خیلی آقاست... یه روز که از زمان قرارم باهاش گذشت و جوابمو نداد رفتم گلزار. شنبه صبح بود. مستقیم رفتم نشستم پیش آقا رسول و گفتم شما برای آقا نوید رفیق و برادر شهید خوبی بودی ولی آقا نوید خیلی دلمو شکسته... این آقای صفری جواب منو نمیده! اینجوری یادش دادی؟! ولی من بعد از اون روز زیاد معجزه دیدم... تو هم میبینی... تو هم حاجت میگیری اگه چشمات تر شد، بدون حاجتتو میگیری... شهدا هیچ کس رو تنها نمیذارن به وفای حضرت عباس قسم... چنگ بزن در بزن صدا بزن ولی یادت نره خدا اول و آخره همه ی آرزوهای ماست :) اگه اشکی ریختی منم دعا کن... حاجت روا باشی رفیقی که دنبال نشونه بودی! نماز یادت نره :)
نوید دلها 🫀🪖
@maede_sadatt اگر حرفی راجع به این پیام داشتین به این ایدی پیام بدین
دوستان خواهشا نیاین بگین من چطوری حاجت بگیرم چون واقعا منم نمیدونم یا گله از حاجت نگرفتن واقعا بنده کاره ای نیستم که😬 یا نگین برامنم دعا کنینو .... واقعا نمیشه این همه حجم پیام رو بزاریم داخل کانال ان شاءالله دعا دسته جمعی برای مشکلات همه عزیزان قرار میدیم ان شاءالله همگی حاجت روا ایدی گذاشتم اگر حس خاصی داشتینو ... از پیام بنویسین
لطفاً کسایی که میرن بهشت زهرا سر مزار شهید نوید صفری واسه اعضای کانال دعا کنن ان شاءالله حاجت روا بشن 🙏🥺
ی بزرگوار ی کلیپی فرستادن راجع به اینکه چرا ی شهید حاجتم را نمیده 👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✵چرا شهید ابـــراهـــیـــم هـادی حاجتمو نمیده...؟؟؟
دو ویدیو دیگ ارسالی از بزرگواران درباره اینکه هیچ دعایی رد نمیشه👇👇
نوید دلها 🫀🪖
✵چرا شهید ابـــراهـــیـــم هـادی حاجتمو نمیده...؟؟؟
رفقا پیشنهاد میکنم این کلیپو حتما حتما ببینین مطمئنم مرحمی میشه ب دل خیلیییی هاتون ❤️🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لایو از گلزار شهدا امروز حدود ساعت ۱۲:۳۰ (زودتر دیرتر ممکنه بشه)
عاقبتتون بخیر 😍 ممنون از اعتماد شما 🌹 ان شاءالله همتون خوشبخت و عاقبت بخیر بشید🌝
چله به نیابت از هدیه به(ع) و حاجت روایی شما بزرگواران روز و ششم https://eitaa.com/Navid_safare
💫 رفیقش‌میگفت... گاهی‌میرفت‌‌یه‌گوشه‌اۍخلوت، چفیه‌اش‌رو‌میکشیدروی‌سرش درحالت‌ِسجده‌میموند..📿 به‌قول‌معروف‌ "یه‌گوشه‌اۍخدارو‌گیرمی‌آورد"😍 برید یه گوشه ای خدا روگیر بیارین بقیه ش دست خودشه دیگه ما هیچ کاره ایم ✋🏻😉
امام علي‏ عليه السلام : طوبي لِمَن أحسَنَ إلَي الِعبادِ و تَزَوَّدَ لِلمَعادِ 😍❤️😍❤️ خوشا به حال آن كه به بندگان خدا نيكي كند و براي آخرت خود زاد و توشه برگيرد
نوید دلها 🫀🪖
امام علي‏ عليه السلام : طوبي لِمَن أحسَنَ إلَي الِعبادِ و تَزَوَّدَ لِلمَعادِ 😍❤️😍❤️ خوشا به حال آن
هر کی یه کار خیری میخواد انجام بده پایه خودش نوشته میشه دیگه فرقی نمی کنه خودش این کارو کرده یا طرف مقابلش مهم اینه که شما نیت کردی و هزینه دادی...دیگران انجامش دادن 🥰🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ان شاءالله خوشبخت و عاقبت بخیر بشین 💐 خدا پشت و پناه زندگیتون🥳🎊❤️
به وقت ﴿ لبخند بهشتی﴾😍
🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_لبخند_بهشتی نویسنده: میم بانو قسمت_صد_یکم اگر من بسوزم و برای او اهمیت نداشته باشم چه ؟ بعید میدانم اینطور باشد ، بعضی نگاه های سجاد که تازگی معنیشان را فهمیدم نشان از خنثی بودن نسبت به من نمیداد ، اما هیچ دلیلی وجود ندارد که بخواهم تضمین کنم احساس سجاد هم مثل احساس من است . اما اگر سجاد واقعا نسبت به من هیچ احساس خاصی نداشته باشد چه میشود ؟ او میرود و من میمانم و یک دنیا غم . بی اخیاره قطره اشکی از چشمم به آرامی سرازیر میشود . اگر قرار است در کنار شخص دیگری خوشبخت شود ، باشد ، قبول است . رسم عاشقی نیست که به زور بخواهی معشوقت برای تو باشد . رسم عاشقی فداکاریست ، یعنی از خودت بگذری تا معشوقت خوشبخت شود . عاشقی یعنی کسی را بیشتر از خودت بخواهی ، مثل یک مادر . یک مادر حاضر است جان و هستی اش را فدا کند اما یک سوزن به دست فرزندش فرو نرود . به خیس شدن دستم تازه به خودم‌میآم . چشم هایم نا خواسته شروع به باریدن کرده اند . با نزدیک شدن پدر و مادرم سریع اشک هایم را با چادرم پاک میکنم . بعد از چیدن وسایل در ماشین ، به راه می افتیم و بعد از ملحق شدن به عمو محمود و عمو محسن وارد جاده میشویم . در بین راه که برای ناهار و نماز توقف میکنیم ، سوگل به ماشین ما و شهریار به ماشین عمو محمود میرود . بلاخره بعد از چندین ساعت به محل مورد نظر میرسیم . نزدیک غروب است و هوا دلگیر . نم باران میزند و سوز هوا به بدن های خسته و خشک شدمان میخورد . بعد از پارک کردن ماشین ها من و سوگل کلید را از عمو محسن میگیریم و زودتر از بقیه میرویم . چمدانم را بلند و میکنم و به سختی از سنگ های ریز و درشت حیاطشان راه میروم . نگاهی به تاپ دونفره نزدیک در می اندازم ، کمی دور تر هم استخر بزرگ و خالی نظرم راجلب میکند اما فعلا از خیر برانداز کردنش میگذرم تا فردا صبح به سراغش بیایم . جلوی در چمران را زمین میگزارم . نفس هایم به شماره افتاده اند ، سوگل هم دست کمی از من ندارد . کلید را در قفل میچرخانم و در را باز میکنم . همراه سوگل وارد خانه میشویم ، قبل از هر چیز شوفاژ ها را ردشن میکنیم تا فضای خانه گرم شود . روی یکی از مبل ها خودم را ولی میکنم و خانه را از نظر میگزرانم . درست همانطور که شهریار گفته بود فضای شیک و ملایمی دارد . خانه ای با متراژ حدود ۲۰۰ متر که بیشتر در آن از رنگ گلبهی و شیری استفاده شده است . مبل های راحتی ، کاغذ دیواری و کابینت های آشپزخانه گلبهی رنگ ؛ میز ، پارکت و سرامیک های دیوار آشپزخانه شیری رنگ هستند 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_لبخند_بهشتی نویسنده: میم بانو قسمت_صد_دوم رو به روی در ، سمت چپ آشپزخانه قرار گرفته و سمت راستش مبلمان چیده شده . در سمت راست در ، راهروی باریکی هست که در آن ٥ در دیده میشود . بعد از ورود همه بهاره وارد راهرو میشود و به دو در سمت راست اشاره میکند _در اول حمومه در دوم سرویس بهداشتی و بعد همانطور که به در های سمت چپ اشاره میکند میگوید _اینجا هم اتاقا هستن ، هر خانواده یه اتاق رو انتخاب کنه برای خواب و گذاشتن وسایلا همراه سوگل به سراغ اتاق ها میرویم تا هرکدام ، یک اتاق را برای خانواده هایمان انتخاب کنیم . اتاق اول دارای تخت بزرگ ٢ نفره ای همراه با کمد دیواری و آینه قدیست . اتاق دوم ٢ مبل تخت شو یک نفره همراه با کمد کوچک و یک میز تحریر دارد . و در نهایت اتاق سوم یک تخت دو نفره ، دو صندلی و یک تخت متوسط را در خود جای داده است . همه اتاق ها به یک اتدازه هستند و تمام وسایل به رنگ قهوه ای روشن است . بخاطر کمتر بودن تعداد خانواده ما اتاق دوم نصیب ما میشود . اتاق اول به خانواده عمو محمود و اتاق سوم هم به خانواده عمو محسن داده میشود . بخاطر خستگی راه شام آماده ای خریداری میکنیم و بعد از خوردن شام همگی برای خواب به اتاق هایمان میرویم ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ نگاهم را به موج های دریا میدوزم . صدای آرامش بخش امواج دریا همراه با تصویر موج های کوچکش ، چنان آرامشی را به وجودت تزریق میکنند که گویی غمی در این دنیا وجود ندارد . الحق که دریا طبیب ماهری برای درمان غم و درد است . با صدای کشیده شدن کفش کسی روی ماسه های روان سر بر میگردانم . سوگل از بقیه جدا شده و دارد به سمت من می آید . کنارم می ایستد و به تخت سنگ بزرگی اشاره میکند _بیا بریم اونجا بشینیم به دنبالش راه می افتم و روی تخت سنگ مینشینیم . لبخند شیرینی میزند _این دریا تورو یاد چی میندازه ؟ شانه بالا میاندازم +نمیدونم ؛ سوال سختیه باید بهش فکر کنم . تو چی ؟ همانطور که به دریا خیره شده میگوید _یکی از دلایلی که دریا خیلی آرومم میکنه اینکه منو یاد چشمای کسی میندازه لبخند تلخی میزنم ، به تلخی پایان عشق نامعلوم خودم و سوگل +یاد چشمای شهریار میندازتت سر تکان میدهد _درسته . بعضی وقتا دلم میخواد غرق شم تو دریای چشمای شهریار . چقدر سخته که کسی رو دوست داشته باشی ولی ندونی اون شخص دوست داره یا نه 🌸🌸🌸🌸🌸🌸