یہروزیہبزرگےبہمگفت:
سردنیاروکلاهبذار ...
گفتم:چجورے؟
گفت:نوندنیاروبخور
امابراےآخرتتڪارڪن!!
#شهیدۍکہامامزمانکفنشکرد.
شهیدبودکہهمیشہذکرشاینبود،
نمےدونمشعرخودشبودیاغیر...
یابن الزهرا..
یابیایکنگاهۍبہمنکن
یابهہدستتمرادرکفنکن.. ꧇)
#ازبساینشهیدبہامامزمان(عجلاللہتعالے فرجہ)علاقہداشت..
بہدوستروحانۍخودوصیتمۍکند.
اگرمنشهیدشدمدوستدارمכرمجلس ختممنتوسخنرانۍکنۍ..
روحانۍمۍگوید:
#ماازجبهہبرگشتیموقتۍآمدیمدیدیم عکسشهیدرازدهاند..
پیشپدرومادرشآمدمگفتم:
اینشهیدچنینوصیتۍکردهاستآیامن مۍتوانمدرمجلسختماوسخنرانۍکنم آناناجازهدادند..
درمجلسسخنرانۍکردمبعدگفتمذکر #شهیداینبودهاستـــ:
یابنالزهرا..
یابیایکنگاهۍبہمنکن
یابہدستتمرادرکفنکن
وقتیاینجملہراگفتم،یکنفربلندشدو
شروعکردفریادزدن..
وقتۍآرامشدگفت:
#منغسالهستمدیشبآخرهاشب
بہمنگفتندیکۍازشهدافردابایدتشییع
شودوچونپشتجبهہشهیدشدهاست
بایداوراغسلدهۍ
#وقتۍکہمۍخواستماینشهیدراکفنکنم
دیدمیکشخصبزرگوارواردشد.. گفت:بروبیرونمنخودمبایداینشهیدرا
کفنکنمـ .. ꧇)
#منرفتمدروسطراهباخودگفتماین شخصکہبودوچرامرابیرونکرد !؟
باعجلہبرگشتمودیدم
اینشهیدکفنشدهوتمامفضا
#غسالخانہبوعطرگرفتہبود..
#ازدیشبنمۍدانستمرمزاینجریانچہبود. اماحالافهمیدمـ.. نشناختم.. ꧇)
منبع:
کتابروایتمقدسصفحہ ⁹⁶
بہنقلازنگارندهکتاب"میر مهر"
حجةالاسلامسیدمسعودپورسیدآقایۍ
#یـاد.شـہـدا.بـا.صـلـواتـ
حلول ماه رجب و میلاد امام محمدباقر ع تبریک و تهنیت باد 🌺🌿
https://eitaa.com/Navid_safare
آقا امام جواد فرمودن بافضیلتترین عمل عبادی که شما میتونید انجام بدید اینه که توش قصد نیابت از حضرت زهرا کنید.
#احادیث
الکافی
مثلا وضوهای مستحبی یا صدقه روزانه یا قرض یا حتی سلام و لبخندی که به دیگران میکنید رو به حضرت زهرا هدیه کنید و اثر شگرفش رو در احوالات معنویتون ببینید
https://eitaa.com/Navid_safare
امام کاظم علیه السلام میفرمایند؛
در روز قيامت منادي ندا ميدهد که: هركس اجر و ثوابش بر عهدۀ خداست برخيزد! در اين هنگام تنها كسانى كه ديگران را بخشيدهاند و در صدد اصلاح بين مردم بودهاند از جا بر ميخيزند که اجر آنها بر عهدۀ خداوند است.
در واقع کساني که بر خداي تعالي حق دارند، آنجا به نداي منادي برميخيزند. خیلی مهم است افرادی حق بر خدا داشته باشند. آنها چه کسانی هستند؟ دستهای بلند میشوند و میگویند: ما حقّ بر خدا داریم، حق بر خدای ما از این بابت است که در دنیا اهل عفو بودیم و به واسطۀ عفومان اصلاح ذاتالبین میکردیم. پروردگار عالم حقّشان را ادا میکند و پاداش خاصی به آنها عنایت میفرماید.
روایت، روایت عجیبی است؛ زیرا در قیامت که همه باید با عفو و چشم پوشی خداوند متعال بهشتی شوند، طبق این روایت، گروهی بهواسطۀ عمل #خودشان به بهشت میروند و پاداش خاصّی نیز به ایشان تعلّق میگيرد.
آیت الله مظاهری
https://eitaa.com/Navid_safare
دعای فرج بخوان دعا اثر دارد...
به نیابت از رفیق #شهیدت_نوید_صفری
هدیه به#امام_زمان_(ع)
https://eitaa.com/Navid_safare
کانال رسمی شهید نوید صفری🌱
اِۍمُنتَظِرانگَنجِنَہـٰانمۍآیَد
آرامِجـٰانِعـٰاشِقـٰانمۍآیَد
بَربـٰامِسَحَـرطَلـٰایِہدارانظُہۅر
گُفتَندڪِہصاحِبَالزَّمانمۍآیَد💚🦋
#منتظرانه
گویند :
آخࢪ چه کسے حوصله "چادࢪ" ࢪا داࢪد؟!
بله دࢪست است
زهـࢪایے بودن لیاقت می خواهد:)🌱💚
#چادرانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گریھ میکنم برات تو فقط بخند :)
_ حسینِمن 💔
چله#زیارت_عاشورا
به نیابت از#شهید_نوید_صفری
هدیه به#امام_زمان(ع)
و
حاجت روایی شما بزرگواران
روز#بیست و هشتمین
https://eitaa.com/Navid_safare
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان_لبخند_بهشتی
نویسنده: میم بانو
قسمت_صد_پنجم
دیگر یاد گرفته ام با آدم هایی مثل شهروز چطور رفتار کنم .
در برابر این افراد باید یک اصل را رعایت کرد و آن هم سکوت و بی توجهیست .
شهروز قصدش از این کار ها اذیت من است پس هرچه بیشتر با او جر و بحث کنم ، علاوه بر اینکه شهروز را به خواسته اش میرسانم ، وقتم را هم تلف میکنم .
وقتی شهروز سکوتم را میبیند می ایستد و میگوید
_برو ولی امروز رو یادت باشه
باز هم با خونسردی به راهم ادامه میدم .
معلوم است از سکوتم کفرش درآمده که دارد غیر مستقیم تحدیدم میکند .
لخاطر نقش بازی کردن امروزش باید به او اسکار بدهند .
امروز توانست بدون نیش و کنایه و پوزهند از کنار من بگذرد ؛ بلکه بتواند نظرم را جلب کند.
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
سوگل مبایلش را روی میز میگزارد .
چادرش را کمی جلوتر میکشد و میگوید
_حوصلم سر رفت . کاش با بقیه رفته بودم بازار .
میخوام برم لب ساحل قدم بزنم تو هم میای ؟
+نه نمیام تازه لب ساحل بودم
بلند میشود و لبخنر شیرینی میزند
_باش پس من رفتم
متقابلا لبخندی میزنم
+زود برگرد یکم دیگه هوا سرد میشه
سری به نشانه ی تایید تکان میدهد و از خانه خارج و وارد حیاط میشود .
بعد از کمی استراحت به حیاط میروم و نگاهی به استخر می اندازم .
استخری بزرگ اما خالی از آب که برگ های خشکیده زرد و قهوه ای کع آن را پوشانده اند
_استخر خالی هم نگا کردن داره ؟
با ترس سر بر میگردانم .
با دیدن شهریار لبخند شیرینی میزنم
+ترسوندیم
یک تای ابرویش را بالا میدهد
_چرا ؟
+فکر کردم با بقیه رفتی بازار
_نه بابا دراز کشیده بودم تو اتاق
دوباره به استخر چشم میدوزه
+چقدر استخره بزرگه
سری به نشانه تایید تکان میدهد و با شیطنت لبخند میزند
_آره فقط حیف که آب نداره وگرنه هولت میدادم توش قشنگ از سرما بلرزی
جلوی خنده ام را میگیرم و نگاه عاقل اندر سفیهی حواله اش میکنم
+قدیما میگفتن عقل که نباشد جان در عذاب است ولی این طور که معلومه عقل که نباشه جون بقیه هم در خطره
بلند میخندد
_خوبه خودت میدونی با بی عقلیات دار جون مارو به خطر میندازی
میخندم و بعد طلبکارانه نگاهش میکنم
+ماشالا رو نیست که سنگ پای قزوینه .
حالا واسه چی اومدی حیاط ؟
ژست آدم های متفکر را به خود میگید
_اومدم برم لب ساحل دیدم یه بیکاری وایساده لب استخر خالی گفتم بیام یکم سر به سرش بزارم حال و هوام عوض شه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان_لبخند_بهشتی
نویسنده: میم بانو
قسمت_صد_ششم
+واسه چی اومدی حیاط ؟
ژست آدم های متفکر را به خود میگید
_اومدم برم لب ساحل دیدم یه بیکاری وایساده لب استخر خالی گفتم بیام یکم سر به سرش بزارم حال و هوام عوض شه
با آرنج آرام به پهلویش میزنم
+بیا برو انقدر منو اذیت نکن
نگاهی به یکدیگر میکنیم و بلند میخندیم .
شهریار به سمت در حیاط میرود و برایم دست تکان میدهد
_فعلا
و از حیاط خارج میشود .
حتما سوگل با دیدن شهریار میخواهد سرخ و سفید شود و من را لعن و نفرین بفرستد که چرا جلوی شریار را نگرفتم و گذاشتم بیاید لب ساحل .
از این فکر خنده ام میگیرد . روی تاپ مینشینم و چادرم را درست میکنم ، ممکن است حیاط به بیرون دید داشته باشد .
آرام خودم را تکان میدهم و به آسمان خیره میشوم .
چند دقیقه ای در آرامش به سر میبرم ، قبل از اینکه فرصت پیدا کنم در فکر و خیال فرو بروم در با شدت کوبیده میشود .
با هول و ولا بلند میشوم و همانطور که به سمت در میروم با صدای بلند میگویم
+کیه
شهریار با صدای لرزان و بلند میگوید
_منم باز کن
به محض باز شدن در شهریار با شدت وارد خانه میشود .
رنگش پریده و هول کرده است .
همانطور که وارد خانه میشود میگوید
_برو مراقب سوگل باش تا برم موبایلمو بیارم زنگ بزنم
با تعجب میپرسم
+چرا چی شده ؟ به کی میخوای زنگ بزنی
_انقدر سوال نپرس فقط برو
سریع از در خارج میشوم ، دلم شور میزند .
با تمام توان شروع به دویدن میکنم .
کمی که جلوتر میشوم با دیدن سوگل که روی ماسه ها نزدیک ساحل افتاده پاهایم سست میشود .
به سختی خودم را حفظ میکنم تا روی زمین نیوفتم .
تمام انرژی ام را به کار میگیرم تا بتوانم خودم را به سوگل برسانم .
کنارش مینشینم و آرام تکانش میدهم
+سوگل ، سوگلی ، سوگل با تو ام .
هیچ جوابی دریافت نمیکنم .
تمام چادر و لباس های سوگل خیس است ، این یعنی در دریا بوده است .
با بهت به سوگل خیره میشوم . احساس میکنم خون در رگ هایم از حرکت ایستاده است .
با بعض نگاهش میکنم ، بدنم از ترس چیزی که در ذهنم میگذرد خشک شده است .
دوباره زمان و مکان را پیدا میکنم .
تند تند سوگل را تکان میدهم و با صدایی که از شدت بغض میلرزد میخوانمش .
وقتی جوابی نمیشنوم بی اختیار میزنم زیر گریه ، تبدیل میشوم به نورای نازک نارنجی گذشته
+سوگل تر خدا پاشو . پاشو ببین شهریار نگرانته . نگا کن انقدر هول کرده رنگش پریده .
پاشو ببین . پاشو ببین مثل همیشه سرخ و سفید شو ، پاشو ببین ذوق کن .
با صدای بلند از ته دل فریاد میکشم
+سوگل ماشو
با گریه میگویم
+سوگل اینا همش شوخیه ؟ نکنه با شهریار هماهنگ کردید منو اذیت کنید ؟ سوگل من از این شوخیا بدم میاد
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
- مـےدونیروزقیامـت،چـےدردناڪترہ؟!
+اینکـہخودِواقعـیت،همـونلحظهہ
#بیادوایسہجلوتبگہ:توقـراربودمنبشـے
چےکارکردیباخودت...💔
May 11
رفیق میدونستی اون دنیا اگر هر چقدر هم نماز روزه داشته باشی ولی برای امام زمانت هیچ کاری نکرده باشی فایده ای نداره ؟؟😔
ته پرونده اعمالت ی امضا از امام زمان لازمته
اصلا اینا ب کنار این همه میگیم منتظریم ولی چیکار میکنیم برا اثبات اینکه منتظریم؟؟؟ ✨
من نمیگم حتما در اینکار شرکت کنین ولی رفاقتی بهتون میگم فرصت خوبی شریک شدن دراینکار براامام زمان رفیق 🌸✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگفت یِ رفیق گیر بیارید ، کھ باهاش خودسازی کنید ، ترک گناه کنید ، درس بخونید و مباحثهـ کنید ..!
سخت گیر میاد ، ولی اگه گیر اومد ولش نکنید تا شهادت (:♥
| دارییهرفیقصادقکهدستتوبگیره؟ |
#شهید_نوید_صفری