eitaa logo
[نگاه ِ تو]
379 دنبال‌کننده
615 عکس
62 ویدیو
2 فایل
من، بی نام ِ تو‌ حتی یک لحظه‌ احتمال ندارم. چشمان تو‌ عین الیقین من،‌ قطعیت "نگاه ِ تو‌" دین من است.‌‌‌ [قیصر امین‌پور] ‌ ‌ 🌱 روایت لحظه‌های زندگی 🌱‌ ‌ ‌ هم‌صحبتی: @MoHoKh ‌هم‌صحبتیِ ناشناس: https://daigo.ir/secret/21385300499
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌ ‌ چرا آدم وقتی سوار هواپیما میشه همیشه یاد مرگ میفته🤔‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ @Negahe_To‌
‌ ‌ ‌ما آدم‌ها موجوداتی هستیم به غایت ضعیف. محدود در قالب تن و محصور در زمان و مکان. به محض اینکه پایمان از زمین جدا می‌شود و اتصال‌ها و پیوندهای معمولی‌مان قطع می‌شود، ترس، چنگ می‌اندازد به قلب‌هایمان.‌ ‌ ‌ ‌پرواز، یک تلنگر است. شاهدی از قطع اتصال ما با هر آنچه که زندگی‌مان به آن وابسته‌ است. راستی چه خوب است که خدای زمین و آسمان یکی است!‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To‌‌
‌ ‌ ‌یا ولی الله، اِنّ بینی و بین الله عزوجلّ ذنوبا لا یاتی علیها اِلّا رِضاکُم...‌ ‌ یعنی امام رضا، بین من و خدا گناهانی هست که فقط رضایت شما می‌تونه اونا رو از بین ببره...‌ ‌ ‌ ‌ پ.ن. اول. زمستانی که گذشت، بی‌تاب حرم شده بودم و نشد که بیایم. اما مدام پیام‌های پُرمهری برایم می‌رسید که اینجا به یادم هستند. از برکت همان دعاهاست که الان، در بهاری که آمده است دعوت شده‌ام یک روز اینجا نفس بکشم.‌ ‌ ‌ پ.ن. دوم. از همینجا و به رسم رفاقت، به نیت تک‌تک ۹۵ نفر اعضای کانال کوچکم سلام دادم. عاقبت بخیر و حاجت‌روا باشید رفقا🌹‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To‌
‌ ‌ ‌کند گر آرزوی دیدنت آیینه جا دارد که از خورشید رویت در برابر رونما دارد!‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ @Negahe_To‌
‌ ‌ ‌بر تار و پود فرش حرم خورده دل گره دارد بهشت، حسرت دیدارِ مشهدت🍃 ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ @Negahe_To‌
‌ ‌ ‌یه خودافشایی!‌ انگیزه اصلی من از خریدن چادر رنگی، گز کردن توی رواق‌ها و صحن‌های حرم با چادر رنگیه🙃‌‌ ‌ ‌ پ.ن. گز کردن یعنی همینجوری هی راه رفتن، حتی بدون مقصد و هدف مشخص.‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌@Negahe_To‌
‌ ‌ ‌‌اللهم اِنّی لَو وُجَدتُ شفعائی اَقربَ اِلیک مِن محمّد و اهل بیته الاخیار، لَجَعَلتُهُم شُفَعایی.‌ ‌ ‌یعنی خدایا اگه من جای بهتری از در خونه اهل بیت سراغ داشتم حتما می‌رفتم اونجا...‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To‌
‌ ‌ ‌مسئول پارکینگ گفت یک روز و بیست و سه ساعت و سی و هشت دقیقه گذشته است؛ یعنی ۲۲ دقیقه کمتر از ۲ روز کامل. اما این اعداد برای من حس غریبه‌ها را داشت. من از دنیایی برگشته بودم که معیار سنجش زمانش، ساعت و دقیقه نبود...‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To‌
‌ ‌ 🍃 صفت امروز: ‌یا مَن لا یُرجی اِلّا هو‌ ‌‌ای آنکه جز او بر هیچ‌کس نمی‌توان امید بست.‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To‌
هدایت شده از درونیـ ـات...🌱
✍🏻 _نوشتن سخته؟ نه همیشه ولی بعضی اوقات مثل پهن کردن روح روی تخت کالبدشکافی میمونه. مثل جدا کردنِ رنگ های قاطی شده‌ی خمیربازی، تشخیص احساساتی که سفت همو بغل کردن. مثل واضح کردن یک تصویر تار. و این گاهی درد داره. @daroniyat
‌ ‌ ‌قم که بودیم سر و ته‌مان را می‌زدند حرم بودیم. دنبال بهانه می‌گشتیم که بپریم توی سرویس‌های دانشگاه و بیست دقیقه بعدش توی رواق‌های حرم بنشینیم دور هم و گپ بزنیم، بخندیم، گریه کنیم، درس بخوانیم، غر بزنیم، برنامه بریزیم، سبک بشویم و برگردیم خوابگاه. ‌ ‌ ‌توی سفر یک روز و نیمه‌ام به مشهد، یاد گعده‌های قم افتادم. دلم لک زده بود که توی رواق‌های حرم با یک رفیق بنشینم و گپ بزنم. آرزویم خیلی زود برآورده شد. فاطمه آمد. البته آن موقع فاطمه نبود؛ فقط خانم توحیدی‌ خالی بود. یکی از رفقای مجازی مبنا که به برکت حلقه‌های کتابخوانی و برگزاری ماراتن‌، چندباری چند جمله‌ای بینمان رد و بدل شده بود. ندیده دوستش داشتم. وقتی دیدمش، برایم دوست‌داشتنی‌تر شد. با فرشته‌ کوچولوهایش، علی و حسنا آمد. برایم کتاب صراط را هم هدیه آورده بود. توی رواق کتاب یکساعت گپ زدیم و از دل آن گپ و گفت، یک ایده قشنگ درآمد که قرار است به لطف امام رضا و کرامت امام حسن، همین روزها استارت بخورد ان‌شاءالله.‌‌ ‌ ‌‌‌ ‌@F_Tohidy@daroniyat‌ ‌ ‌ @Negahe_To‌
هدایت شده از درونیـ ـات...🌱
اولین بار پشت قاب گوشی در ماراتن کتاب دیدمش،کنار شمعدانی ها، هیچ فکر نمی‌کردم خیلی زود جنس این دیدن و گپ و گفت مجازی‌مان، حضوری شود. ولی خب داستان تازه بعد از اتفاق زاده‌ می‌شود. درست لحظه‌ای که تنها بودن در مسیر آزارم می‌داد و ناامیدی ذره ذره به پاهایم زنجیر می‌شد فاطمه معجون تجربه و لبخند و چشم هاش را برداشت و آمد مشهد، باهم نشستیم زیر آینه کاری‌های حرم، دو غریبه که مبنا آشنا‌شان کرد. برایم حرف‌هایی زد که باید، فاطمه آمده بود که یک هُل محکم بدهد من‌ را، زیر آینه‌هایی که می‌خواندند : تو یکی نه‌ای هزاری... @MoHoKh @Negahe_To‌ ؟ @daroniyat