eitaa logo
[نگاه ِ تو]
378 دنبال‌کننده
616 عکس
64 ویدیو
2 فایل
من، بی نام ِ تو‌ حتی یک لحظه‌ احتمال ندارم. چشمان تو‌ عین الیقین من،‌ قطعیت "نگاه ِ تو‌" دین من است.‌‌‌ [قیصر امین‌پور] ‌ ‌ 🌱 روایت لحظه‌های زندگی 🌱‌ ‌ ‌ هم‌صحبتی: @MoHoKh ‌هم‌صحبتیِ ناشناس: https://daigo.ir/secret/21385300499
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ ‌اولین ماراتن سال جدید را کنار دوستان خوب مبنایی‌ام برگزار کردیم. چهار ساعت و نیم در یک جمع صد نفره و در سحر آخرین روزهای مهمانی خدا، غرق شدیم در دنیای کتاب‌ها.‌ ‌ ‌ لابه‌لای کتاب خواندن‌هایمان نیز مناجات شنیدیم، اشک ریختیم و خندیدیم، معرفی‌های جذاب شنیدیم، قرعه‌کشی کردیم، هدیه دادیم و مهم‌تر از همه، چند لحظه‌‌ای هم رفتیم صحنِ قدسِ امام رئوف♥️ ‌ ‌ ‌‌کوچکترین عضو ماراتن امشب‌مان هم نرگس خانومِ پنج روزه بود😍 ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To‌
‌ ‌ 📚 ‌‌کمافی‌السّابق عجله می‌کنم، کمافی‌السّابق خیال می‌کنم اگر دو دقیقه زودتر به هر کار و هر چیز برسم بهتر است تا یک دقیقه دیرتر، کمافی‌السّابق گمان می‌کنم بیداری بهتر از خواب است.‌ ‌ ‌ ‌خوبه حداقل توی این چیزها با جلال اشتراک داریم😅‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To‌
‌ ‌ ‌ ‌مُسَکِّنِ تضمینی برای رفع درد ناامیدی♥️‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ @Negahe_To‌
‌ ‌ "‌الذی جَعَلته لِلمُسلمین عیدا‌" روزی که تو بگویی خودت آن را برای ما عید قرار دادی معلوم است که با همه عیدهای دیگر فرق می‌کند!‌ ‌ ‌🌱 عیدتون مبارک رفقا😍‌ ‌ ‌ ‌امروز ۳۳امین روز از سال ۱۴۰۲ با صفت "یا جابر" است. جابر یعنی شکسته‌بند، یعنی بهم پیوند دهنده. خدایا دل‌های شکسته ما را خودت بهم پیوند بده🌹‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To‌
هدایت شده از درونیـ ـات...🌱
📖 نوشتن مثل یک درمان است،یک شفای درونی، یک امید واقعی. چیزی که کسی نمی‌تواند آن را از صاحبش بگیرد. ما می‌نویسیم چون به نوشتن احتیاج داریم. و ما می‌خوانیم، چون به کلمه احتیاج داریم. نوشته‌ها به افکار ما معنی می‌دهند و به زندگی ما هویت می‌بخشند. کمک می‌کنند تا تسلیم نشویم و ادامه دهیم... [آداب کتاب‌خواری] @daroniyat
‌ ‌ ‌هفته پیش دو تا بوک‌مارک کاغذی ناقابل هدیه دادم. امروز که رسیدم خونه دیدم توی بسته پستی، کنار کتاب‌هایی که سفارش داده بودم چهار تا بوک‌مارک قشنگ هم هست! تازه به این بوک‌مارک‌ها آپشن تقویم هم اضافه شده😍‌ ‌ ‌ بنظرتون اگه از این بوک‌مارک جدیدهام هدیه بدم، خدا توی مرحله بعدی به جاشون چی بم میده😎😅‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To‌
‌‌کم پیش می‌آید که مقدمه یک کتاب، بخصوص قسمت تقدیم کردن کتاب، انقدر شیرین و دلچسب باشد.‌ ‌ ‌ 📚 ‌کتاب را به همه آن‌هایی تقدیم می‌کنم که همیشه‌ی خدا، آن تَه مَه‌های دلشان، شوق خواندن و خوردن یک کتاب دیگر دارند.‌ ‌ ‌‌ ‌بیش از ده بار این جمله را خواندم و از حلاوتش ذره‌ای در وجودم کم نشد! هِی خواندم و هِی لذت بردم و هِی هم خوشحال شدم که من جزو آنهایی هستم که این کتاب بهشان تقدیم شده است😍‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To‌
‌ ‌ ‌«شفتي لا تكفي للابتسام… في وقت رؤيتك، أضحك بعيني» هنگام دیدنت لب‌هایم برای خنده کافی نیست، با چشم‌هایم لبخند‌ می‌زنم. ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To‌
‌ ‌ ‌تو، بی‌شک، خوب‌ترین آدمی بودی که من در این دنیا فرصت و لیاقتِ شناختن و زندگی کردن کنارش را داشتم و البته دارد دو سال می‌شود که از دستت داده‌ام...‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To‌
‌ ‌ آدم‌هايى هستند در زندگی که چگالى وجودشان بالاست. افکار، حرف زدن، رفتار، محبت داشتن‌شان و هر جزئى از وجودشان امضادار است. يادت نمی‌رود "هستن‌هايشان را" بس که حضورشان پُررنگ است. ردپا حک می‌کنند اينها روى دل و جانت! بس که بلدند "باشند" اين آدم‌ها را، بايد قدر بدانى وگرنه دنيا پر است از آن ديگرهاى بى‌امضايى که شيب منحنى حضورشان، هميشه ثابت است...‌ ‌ ‌ پ.ن. نویسنده این متن نمیدونم کیه. بعضی جاها نوشتن قیصر امین‌پور ولی انگار درست نیست. در هر حال، هر کی این رو نوشته، دَمِش گرم🙂‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌@Negahe_To‌
‌ ‌ ‌هر چه دارم بزرگ‌تر می‌شوم بیشتر می‌فهمم که معنای ناشکری کردن چقدر وسیع است و چقدر از جملات عادی که صبح تا شب به راحتی به زبان می‌آورم یا از ذهن می‌گذرانم مصداق بارز ناشکری است بی‌آنکه بفهمم و بدانم. ‌ ‌دیروز توی دانشگاه، یکی از همکارهایم داشت از اتفاق‌های غیرمترقبه زندگی تعریف می‌کرد. از اینکه که یکدفعه شارژر لپتاپش سوخته است و خرج روی دستش گذاشته است. نمی‌دانم در آن لحظه، دقیقا چه فعل و انفعالاتی در ذهنم رخ داد که در جوابش گفتم خداروشکر که شارژر بوده آقای دکتر، من ماه قبل مجبور شده‌ام فلان مبلغ (ده برابر هزینه‌ای که او برای خرید شارژر جدید کرده بود) برای یکی از وسایل برقی خانه که یکدفعه سوخت هزینه کنم.‌‌ ‌ ‌دقیقا همان‌ لحظه که این کلمات داشت کنار هم چیده می‌شد و از دهانم خارج می‌شد، طعم تلخ‌شان را بوضوح در ذائقه‌ام حس کردم. فهمیدم نباید این حرف را می‌زدم اما زده بودم دیگر. بعدش به خودم نهیب زدم که مثلا با گفتن این حرف، می‌خواستی دلداری‌اش بدهی؟ یا می‌خواستی بگویی آنقدر که تو هزینه کردی چیز مهمی نبوده؟ یا مثلا من از تو بدبخت‌ترم؟ یا چی؟‌‌ ‌ ‌‌ساعت ۹ شب رسیدم خانه. رفتم سراغ لپتاپ برای فرستادن یک فایل. شارژر را بی‌فکر و به عادت همیشه به پریز زدم اما ... بله، شارژر لپتاپم بدون هیچ ایراد قبلی، یکدفعه من را تنها گذاشته بود!‌ ‌ ‌ خدایا بخاطر تمام جاهایی که بلافاصله بعد از یک اشتباه، گوشم را می‌پیچانی تا حواسم جمع بشود، از تو ممنونم♥️‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To‌
‌ ‌ ‌اسکرین شات گرفتن از یک فیلم، ماندگار کردن یک لحظه است. لحظه‌ای که در گذر جریان فیلم شاید چندان به چشم نیاید. مثل چشم توی چشم شدن با کسی است در ثانیه‌ای از زمان. تلاقی چشم‌ها، همیشه برایم مهم بوده است. حالا یکی دو سالی می‌شود که تلاقی متن‌ها هم قسمت پررنگی از زندگی‌ام شده است.‌ ‌ ‌تلاقی متن من و پریسا در این دنیا همین یک لحظه بود. همان لحظه‌ای که او با ورود دیرهنگامش به حلقه پنجم کتاب‌خوانی‌مان، عدد اعضای گروه را به عدد قشنگ ۲۹۲ رسانده بود و من از قشنگی و تقارن این عدد لذت برده بودم. پریسا مزینانی داشت ۲۹امین بهار عمرش را کنار دو کودک خردسالش تجربه می‌کرد که دست تقدیر، اردی‌بهشت دنیایش را وصل کرد به بهشت آخرتش. بر من منت می‌گذارید اگر صلوات و فاتحه‌ای، بدرقه راه دوست ندیده‌ام کنید🙏🏻‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To‌