وقتی آدم سالهای طولانی به صورت مستمر تلاش میکنه توی تمام اتفاقات و تصمیمگیریهای زندگی منطقی باشه و دودوتاچهارتا کنه، تمام قدمهاش رو با احتیاط برداره، حواسش به همه جوانب هر اتفاقی باشه و ...، احتمالا یک روزی به جایی میرسه که یکدفعه خیلی خسته میشه از این وضع. اونجاست که شاید خودشم انتخاب نکنه اما چشم باز میکنه میبینه دل به دریا زده و چراغ هشدار دهنده مغزش رو خاموش کرده!
#دلنوشته
#لذت_عکاسی
@Ndgahe_To
خاب الوافدون علی غیرک.mp3
زمان:
حجم:
2.4M
خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَيْرِكَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلاَّ لَكَ
كسى كه بر غير تو وارد شود محروم است و آنكه به غير تو رو كند زيانكار است
وَ ضَاعَ الْمُلِمُّونَ إِلاَّ بِكَ وَ أَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ إِلاَّ مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَكَ
و هر كه به درگاه غير تو رود محتاج گشته و هر كه از غير فضل و كرم تو درخواست كرد بى برگ و نوا گرديد
بَابُكَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِينَ وَ خَيْرُكَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبِينَ وَ فَضْلُكَ مُبَاحٌ لِلسَّائِلِينَ
درگاه لطف تو به روى مشتاقان باز و خير و احسانت براى طالبان مبذول است و فضل و كرمت براى سائلان مباح
وَ نَيْلُكَ مُتَاحٌ لِلْآمِلِينَ وَ رِزْقُكَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاكَ وَ حِلْمُكَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ نَاوَاكَ
و عطايت براى اميدواران مهيا و رزقت براى اهل معصيت هم گسترده است و حلمت بر هر كه رو به تو آورد متوجه است
عَادَتُكَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِيئِينَ وَ سَبِيلُكَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْمُعْتَدِينَ
و عادتت احسان به بدكاران است و طريقه ات مدارا با سركشان
اللَّهُمَّ فَاهْدِنِي هُدَى الْمُهْتَدِينَ وَ ارْزُقْنِي اجْتِهَادَ الْمُجْتَهِدِينَ وَ لاَ تَجْعَلْنِي مِنَ الْغَافِلِينَ الْمُبْعَدِينَ وَ اغْفِرْ لِي يَوْمَ الدِّينِ
اى خدا مرا به راه هدايت رهبرى فرما و مرا نصيب گردان كوشش جهد كنندگان به طاعتت را و از غافلان دور از رحمتت مگردان و از گناهم روز جزا درگذر.
چرا این ماه رجب اینجوریه....
#ماه_عشق
@Negahe_To
پیام داد برای نمرهاش. جوابش را دادم.
دودل بودم حرفی که توی سرم میچرخید را برایش بگویم. با شناختی که از خودم داشتم میدانستم آخرش زور حرفهای دلم همیشه چربیده به حرفهای محتاطانه و عاقلانه. دل به دریا زدم و برایش صوت گذاشتم.
گفتم همه آدمها دلشون میخواد عکس پروفایلشون یه عکسی باشه بهتر از خود واقعی یا حتی خود معمولیشون. میگردن بهترین عکس خودشون رو میذارن برای پروفایل. چون دلشون میخواد آدمها اونا رو خیلی خوب ببینن. اما تو خودت خیلی بهتر از عکس پروفایلت هستی. تازه کلا این عکس از تو خیلی دوره.
عکس پروفایلش گردن تتو کرده یک مرد بود با مدل موهای عجیب غریب. در طول یک ترم انقدر شناخته بودمش که بدانم خودش از این عکس فاصله دارد. عذرخواهی هم کردم برای دخالت کردن و نظر دادنم. آخرش هم گفتم اگر دوست داشتی یکبار درباره این فاصله بین خودت و این عکس با هم حرف میزنیم.
انتظار هر جواب و برخوردی را داشتم. برایم نوشت: "بله استاد چشم حتما. خیلی ممنون که توجه میکنین. حتما به روی چشم یه عکس خوب پیدا میکنم و میذارمش پروفایل"
#روایت_زندگی
@Negahe_To
حاضرم حتی چند هفته اضافهتر برم سر کلاس اما کلا کار تصحیح و نمره دادن و بخصوص رسیدگی به اعتراضات و درخواستهای نمره دانشجوها رو یکی دیگه به عهده بگیره😖😫😤
#احوالات_روزانه
@Negahe_To
حتما دیدهاید یا احتمالا خودتان تجربه کردهاید حال مادری را که با تمام عشق به فرزندانش، به یک جایی میرسد که میایستد وسط خانه و فریاد میکشد: "دیگه هیچکس اسم منو به زبون نیاره! دیگه کلمه مامان رو از کسی نشنوم!" شبیه غرش یک شیر خشمگین و خسته.
من دقیقا در همان وضعیتم! دلم میخواهد فریاد بزنم: "دیگه اسم استاد رو از هیچکس نشنوم." دلم میخواهد حداقل تا چند هفته، حافظه گوشیام، فضای خانهام، محفظه ذهنم کاملا خالی شود از اسم دانشجو، از برگه و نمره و حرف و توضیح. مغزم یک تنفس اساسی لازم دارد. فاطمه درونم نیاز دارد چند صباحی نقش استاد از زندگیاش حذف شود و به بقیه جنبههای زندگیاش بپردازد که این اواخر رسما تعطیل بوده؛ تا باز دلتنگ لحظههای دوستداشتنی کلاس و درس و دانشجوهای عزیزش بشود.
پ.ن. خبر مسرتبخشی که هماکنون به دستم رسید: "۱۶ بهمن شروع ترم جدید است😖🤐🤕😵💫🫤🥺😥😤😫"
#روایت_زندگی
@Negahe_To
جان پس از عمری دویدن لحظهای آسوده بود
عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود
عقل با دل روبرو شد، صبح دلتنگی بخیر
عقل برمیگشت راهی را که دل پیموده بود
عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت
دل پریشان بود، دلخون بود، دلفرسوده بود
عقل منطق داشت حرفش را به کرسی مینشاند
دل سراسر دست و پا میزد ولی بیهوده بود
حرف منت نیست، اما صد برابر پس گرفت
گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود
من کیم؟! باغی که چون با عطر عشق آمیختم
هر اناری را که پروردم به خون آلوده بود
ای دل ناباورِ من، دیر فهمیدی که عشق
از همان روز ازل هم جرم نابخشوده بود
#فاضل_نظری | @fazelnazarigram
📚 از کتاب_ضد
🍃🍃🍃🍃🍃
توی اکثر شعرهای فاضل یه گلایه و غم و شکایت هست که وقتی زیاد باهاش مانوس بشی واقعا میتونه افسردهات کنه؛ اما نمیشه از حق گذشت که شعرها و بخصوص بیتهای بسیار قشنگ و خاصی داره این آقای فاضل نظری!
#شعر_قشنگ
@Negahe_To
بچه بودم که فهمیدم نوشتن آرامم میکند. آشفتگیهای وجودم تا روی کاغذ نمیآمدند سرجایشان نمینشستند. گاهی جملاتی که از ذهنم سرازیر میشدند چنان پُرشتاب بودند که سرعت حرکت انگشتانم در نوشتن به پایشان نمیرسید؛ بخصوص آنوقتها که از چیزی ناراحت یا عصبانی بودم.
چند سال پیش فهمیدم به این کار میگویند روزانهنویسی؛ که شاید اولین قدم در دنیای نویسندگی باشد. من حداقل ۲۰ سال نوشته بودم؛ از روزها و شبهایم، از غمها و شادیهایم، از هرآنچه که نمیشد یا نباید به زبان میآوردم و البته از تصمیمهایم.
همیشه عاشق خرید سررسید سال جدید بودم. سالهایی که خودم توان خرید نداشتم و رویم هم نمیشد به خانواده بگویم سررسید برایم چقدر حیاتی است، منتظر و مشتاق عید دیدنیها بودم که به عنوان نوه اول به جای عیدی نقدی، سررسید هدیه بگیرم.
هنوز هم همان دخترک کوچکم با همان عشق، شاید هم بیشتر. همیشه دنبال این بودم که صفحههای سررسید جای زیادی برای نوشتن داشته باشد، حاشیه و رنگ و لعاب صفحههایش کم باشد، برای روز پنجشنبه و جمعه، دو صفحه مستقل داشته باشد، جنس جلد و دوخت برگهها محکم باشد و البته یک طرح جلد قشنگ داشته باشد.
چهار سال پیش با MR NOTE آشنا شدم و هنوز هم جای دیگری برای خرید سررسید نمیروم. "مستر نوت" باعث شد که یک گزینه هیجانانگیز به گزینههای قبلی برای خرید سررسید اضافه کنم. میتوانم توی طرح جلدها دنبال خودم بگردم!
این تصویر سررسید ۱۴۰۱ من است؛ یک تصویر خلاصه و واضح از من در این سال که ۳۱۴ روزش گذشته است.
پ.ن. از سررسید سال جدید بعدا رونمایی میکنم🙃
#روایت_زندگی
@Negahe_To
ماشین را زده بودم کنار که چند لحظهای غرق شوم در صدای نمنم باران. فقط چند تکه بسکوییت همراه داشتم که البته واقعا خوشمزه بود. تکه اول را که در دهان گذاشتم، نگاه سنگینی را روی خودم حس کردم. صاف چشم دوخته بود در چشمم. با فاصله کمتر از نیم متر از ماشین. چنان عمیق نگاهم میکرد که بیاختیار خجالت کشیدم بسکوییت خیس خورده در دهانم را قورت بدهم. به طرز عجیبی لاغر بود و احتمالا مریض. من تقریبا از تمام حیوانات روی زمین میترسم و البته تقریبا همهشان را دوست دارم. خیلی هنر کردم جیغ نزدم وقتی دیدم این چشمان تیلهای قهوهای انقدر عمیق زل زده به من؛ انگار که سابقه آشنایی دیرینه با هم داریم.
گزینه دیگری برای انتخاب نداشتم. با ترس شیشه را کمی پایین دادم و باقیمانده بسکوییت را برایش انداختم. با ولع مزهمزه کرد و با اینکه معلوم بود از این طعم رضایت ندارد اما از سر اجبار خوردشان. بعد هم بلافاصله صاف نگاهش را دوخت به چشمانم. به اطراف نگاه کردم. تابلوی یک رستوران با غذای بیرونبر روشن بود اما ساعت ۴ عصر بود و بعید بود غذا داشته باشد. میخواستم برایش یک پرس خوراک مرغ بگیرم تا شاید راضی شود. حدسم درست بود؛ غذا تمام شده بود و در حال آماده کردن شام بودند. از مسئولی که پشت صندوق نشسته بود خواهش کردم یک تکه مرغ خام به من بفروشد اما قبول نکرد. برایش توضیح دادم که غذا را برای خودم نمیخواهم اما باز گفت چیزی ندارد.
بجای خوراک مرغ برایش از سوپری، سوسیس با طعم مرغ گرفتم. کمی طول کشید تا دوباره پیدایش کنم. با اشتها خوردشان. از نگاه آخرش احساس رضایت را دریافت کردم.
#روایت_زندگی
@Negahe_To
دقیقا چقدر کمکاری یا خرابکاری لازم است که ذهن جوان دهه هشتادیمان بشود این ... که بزرگمردی مثل امام خمینی که نه تاریخ ایران، بلکه تاریخ جهان گواهی میدهد اگر بینظیر نباشد، حتما کمنظیر است، در این سطح تنزل پیدا کند؛ که بعد از گذشت چهار دهه از عمر این انقلاب عزیز، عملکرد ضعیف و خراب کشور در برخورد با مسئلهای مثل حجاب و بغرنج کردن آن، بشود مبنای تفکر آدمها درباره امام خمینی! دقیقا بر اساس کدام فیلمها و کدام تاریخها؟ و هنرمندان و دغدغهمندان مذهبیمان دقیقا کجا بودهاند این چهل سال، یا نه، فقط همین بیست سال اخیر؟ ...
برایش و برای شناخت واقعی امام خمینی، چند کتاب معرفی کردم. شاید برای شما هم مفید باشد🌹
کتاب دکل
کتاب صحیفه نور
کتاب جدال دو اسلام
کتاب ایران بین دو انقلاب
کتاب دیوان اشعار امام خمینی
در این روزهای سرد بهمنماه دلم خیلی برای امام خمینی عزیز و مهربانم با آن نگاه نافذ و محبت کلام تنگ شده؛ برای آن روزهایی که دل همهمان گرم بود کنار هم.
کاش جوانهای دهه هفتادی و هشتادی و نوجوانها و بچههای دهه نودی، از محبت بیدریغ امام چشیده بودند تا میفهمیدند این مرد با همه مردهایی که میشناسند، اساسی توفیر دارد!
#روایت_زندگی
#دلنوشته
#روز_مرد
#یک_مرد_به_تمام_معنا
@Negahe_To
.
خدایا تَر مکن اندازهٔ مویی سرِ ما را
ز بارانی که از خُمخانهٔ حیدر نمیآید
#حیدر
@chiiiiimeh
.
[نگاه ِ تو]
ماشین را زده بودم کنار که چند لحظهای غرق شوم در صدای نمنم باران. فقط چند تکه بسکوییت همراه داش
یکی از دانشجوهام این متن رو تازه خونده؛
پیام داده که "استاد مردم خیلی ظالم شدن". بعدشم نوشته "فقط آدرسشا میدین"
همچین دانشجوهای پایه دعوایی دارم من😉
خلاصه جایی دعوا لازم شد یا خواستین حق یکی رو کف دستش بذارین، روی دانشجوهای من حساب کنین😁
پ.ن. نگران نباشین، آدرس رو نمیدم😅
#دهه_هشتادیا_را_جدی_بگیریم
@Negahe_To