من به کل دنیا نیاز ندارم تو دوستم داشته باشی کافیه خدا ❤🚶🏻♀️
————••🕊⃞••—————
🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」
————••🕊⃞••—————
panahian-clip-eltemas-rezgh.mp3
1.51M
🌾 یکی از موانع رزق فراوان
#کلیپ_صوتی
————••🕊⃞••—————
🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」
————••🕊⃞••—————
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شما میدونید نظر پیغمبر اکرم (ص) درباره خانومـا چیه؟...
————••🕊⃞••—————
🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」
————••🕊⃞••—————
『³¹³ نحن ابناءالمہــدۍ』
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا #قسمت_پنجاه ﴿خواندݩهࢪقسمٺتنهاباذڪر¹صلواٺ بھنیٺتعجیڵدࢪفرجآقامجازمۍب
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_پنجاه
﴿خواندݩهࢪقسمٺتنهاباذڪر¹صلواٺ
بھنیٺتعجیڵدࢪفرجآقامجازمۍباشد﴾
تو شش ماه من از گذشته ام به حاج رضا گفتم
گاهی تحسینم میکرد
گاهی اخم
گاهی گریه
اما کلا همیشه بهم میگفت تو نظر
کرده حاج همتی
امروز پنجشنبه است به عادت همیشگی
اول راهی
مزار شهدا دوتا دست گل خریدم یکی برای شهدا
یکی برای حاج رضا
اول رفتم قعطه سرداران بی پلاک
و آخر مزاری که به یاد حاج ابراهیم همت بود
از مزار خارج شدم از همون راه قصد آسایشگاه
دیدن حاجی کردم
تا آسایشگاه سه ساعتی تو راه و ترافیک بودم
مستقیم رفتم اتاقش
-سلام
رضا: سلام چرا زحمت کشیدید
-زحمتی نیست
رضا: مادر شمارو فردا ناهار دعوت کردن
دلم میخاست جیغ بکشم از خوشحالی
وای خدایا از هیجان خوابم نمیبره
تا ده صبح همش به ساعت نگاه میکردم
تا ده شد با ذوق حاضر شدم
وسط راه یه سبد گل رز قرمز و سفید خریدم
بالاخره با ترافیک تهران تا برسم خون حاجی
اینا یکی، دوساعتی طول کشید
مامان بابای رضا خیلی مهربون بودن
انگار خونه ای خودم راحت بودم
نویسنده: بانو....ش
————••🕊⃞••—————
🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」
————••🕊⃞••—————
『³¹³ نحن ابناءالمہــدۍ』
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا #قسمت_پنجاه ﴿خواندݩهࢪقسمٺتنهاباذڪر¹صلواٺ بھنیٺتعجیڵدࢪفرجآقامجازمۍب
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_پنجاه_یکم
﴿خواندݩهࢪقسمٺتنهاباذڪر¹صلواٺ
بھنیٺتعجیڵدࢪفرجآقامجازمۍباشد﴾
مامان و باباش بعداز یه ساعت رفتن
تو حیاط کباب بزنن
رضا داشت انگور میخورد
یهو بهش گفتم بامن ازدواج میکنی؟
انگور پرید گلوش
رفتم براش آب آوردم
گونه هاش مثل دخترا قرمز شده بود خخخخ
سرش انداخت پایین
هیچ حرفی نمیزد
گفتم چیه من دوست دارم همسرم جانباز باشه
خب ازت خوشم اومده
هیچی نگفت
تا عصر اصلا بهم نگاه نمیکرد،و سرش پایین بود
آره من چندماه بود عاشق رضا بودم
فرداش رضا زنگ زد خونمون بابام که حرفاش
شنید داد و فریاد راه انداخت
بهم گفت ازخونه برو
از ارث محرومم کرد
از خونه که بیرونم کردن برگشتم خونه خودم
یک هفته بعد رضا و مادر و پدرش اومدن خواستگاریم
با ۱۴سکه و یه سفر جنوب به عقدش
دراومدم
خونه مجردیم به اسم خودم بود
خونه فروختم و جهزیه خریدم البته
رضا نمیذاشت اما من
کار خودم کردم و خونه فروختم و
جهزیه آماده کردم
رضا نذاشت من مراقبش بشم
بازم پرستارا میومدن مراقبش
البته خیلی این موضوع اذیتم میکرد
رضا داشت نماز میخوند ۵روز زندگی
مشترکمون شروع شده بود
نویسنده: بانو....ش
————••🕊⃞••—————
🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」
————••🕊⃞••—————
『³¹³ نحن ابناءالمہــدۍ』
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا #قسمت_پنجاه_یکم ﴿خواندݩهࢪقسمٺتنهاباذڪر¹صلواٺ بھنیٺتعجیڵدࢪفرجآقامجا
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_پنجاه_دوم
﴿خواندݩهࢪقسمٺتنهاباذڪر¹صلواٺ
بھنیٺتعجیڵدࢪفرجآقامجازمۍباشد﴾
قیمه گذشته بودم آخه رضا خیلی دوست داشت
-رضا جان
رضا جان
بیا نهار جناب همسر
بیست دقیقه گذشت صدای نیومد خودم پاشدم برم تو اتاق
بهش سر بزنم دیدم سر سجده اس
نشستم کنارش
-آقا رضا نمیخای تمومش کنی نمازتو آقا؟
هیچ جوابی نداد
ترسیدم دستم گذشتم روی دستش
یخ یخ بود
با جیغ و ترس رفتم بالا
ماااااامااااان رضا یخ یخه
تروخدا بیاید
مامان: یاحسین
حاج حسین بدو
مامان و بابا که اومدن سریع زنگ زدیم آمبولانس اومد
آمبولانس که اومد سریع به رضا کپسول اکسیژن وصل کردن
و گفتن باید سریع منتقل بشن بیمارستان
تا رسیدن به بیمارستان نیم ساعتی طول کشید
نیم ساعتی که به من پنجاه هزار ساعت گذشت
انقدر هول شده بودیم که با دمپایی و کفش
لنگه به لنگه رفتیم بیمارستانـ
دکتر گفت بخاطر شوکی بهش وارد شده
فعلا باید یکی و دو هفته ای تو بیمارستان باشه
اون دوهفته من یه پام بیمارستان بود یه پام مزار شهدا
خدا صدای راز و نیازام شنید
و بعد از دوهفته رضا از بیمارستان مرخص شد
خیلی خوشحال بودم فکر میکردم سالیان
سال این زندگی ادامه داره
اما طول زندگی ما خیلی کوتاه بود
رضا که از بیمارستان مرخص شد یه چندروزی استراحت
کرد یه ذره که حالش خوب شد پیشنهاد داد بریم شلمچه
منو رضا مامان بابا راهی سرزمین عشق شدیم
نویسنده: بانو....ش
————••🕊⃞••—————
🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」
————••🕊⃞••—————
📍چرا ایران به قطعنامه جنگ اوکراین رای ممتنع داد؟
هیات ایران در سازمان ملل:
🔺جنگ و درگیری که موجب خسارت به جان مردم و زیرساختهای غیرنظامی باشد، در هرکجا که رخ دهد، پذیرفتهشده نیست. ایران خواستار توقف فوری خشونتها و کاهش تنش در منازعه جاری است.
🔺ما معتقدیم که قطعنامه ارائهشده به مجمع عمومی فاقد عنصر بیطرفی و مکانیسمهای واقعبینانه برای حل و فصل موضوع از طریق ابزارهای صلحآمیز است. همچنین همه اعضای سازمان ملل فرصت مشارکت در تدوین این قطعنامه را نداشتهاند./فارس
————••🕊⃞••—————
🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」
————••🕊⃞••—————
🔴دو عبرتِ جنگِ اوکراین در بیان رهبری:
۱- پشتیبانی قدرتهای غربی از دست نشاندگان خود یک سراب است.
۲- مردم مهمترین پشتوانه دولتها هستند.
💯💯نکته مهم دیگر اینکه ما خواهان توقف جنگ هستیم و البته ریشه بحران سیاستهای ( مداخله جویانه) آمریکاست.
#اوکراین
————••🕊⃞••—————
🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」
————••🕊⃞••—————
#تلنگر 🖇️🦋
انصافیعنی:
اگهروزایسخترسید
روزایِخوبِزندگیتیادتبمونه!
انصافیعنی؛
بدونیخُدایِروزایِسخت
همونخُدایِروزایخوبه:)
-منصفباشیم!!!
————••🕊⃞••—————
🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」
————••🕊⃞••—————
اڪثریتمانآرزوۍشہادتداریم🙂🖐🏻،
امابازهمخیلۍهایماننمیدانیمواینرادرڪنکردهایم!
ڪہشہادترابہڪسۍڪہاهلدل
نیست؛
نمیدهند✖️-!
بہڪسۍڪہنمازهایشراسبڪ
میشمارد📿،
نمیدهند✖️-!
بہڪسۍڪہبہدنبالرضایت
خداستمیدهند🕊
#تلنگر
————••🕊⃞••—————
🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」
————••🕊⃞••—————
『³¹³ نحن ابناءالمہــدۍ』
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا #قسمت_پنجاه_دوم ﴿خواندݩهࢪقسمٺتنهاباذڪر¹صلواٺ بھنیٺتعجیڵدࢪفرجآقامجا
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_پنجاه_سوم
﴿خواندݩهࢪقسمٺتنهاباذڪر¹صلواٺ
بھنیٺتعجیڵدࢪفرجآقامجازمۍباشد﴾
با ماشین شخصی رفتیم جنوب
اول دوکوهه
انقدر خوشحال بودم کنار رضا اومدم جنوب
دوکوهه ،طلائیه ،فکه
طلائیه خیلی دوست داشتیم
رضا :حنانه قدر خودت بدون
تو نظر کرده حاج ابراهیمی
یه روز من نبودم تورو به همین شهدا ثابت قدم باش
-رضا این حرفا چیه
میخوای منو تنها بذاری ؟
رضا: بهرحال من جانبازم
بایدبا واقعیت کنار بیایم
-باشه این واقعیت نگو خواهشا
بعداز طلائیه رفتیم شلمچه
خوب من به نظر خودم نظرکردم شلمچه
ایستادم نماز
تا سلام نماز گفتم برگشتم دیدم رضا دستش رو قلبش
-رضا رضا چی شدی
دستش رو قلبش بود هیچ حرفی هم نمیزد
رضااااااا
رضااااااا
رضااااااا
توروخدا جواب بده
جای نبود که زنگ بزنیم اورژانس
با ماشین شخصی خودمون بردیمش اهواز
دویدم داخل خانم توروخدا حال همسرم خوب نیست
پرستار اومد
اونم داد زد خانم رفیعی دکتر محمدی پیچ کن
سریع انتقالش دادن
خط رو دستگاهها خیلی پایین میشد
۲۰۰سی سی شوک
هی این شوکها بیشتر میشد
اما رضا چشماش باز نکرد
جیغ دستگاه بلند شدو رضا برا همیشه جسمش رفت
نویسنده: بانو....ش
————••🕊⃞••—————
🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」
————••🕊⃞••—————
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینچہآفتیہ!؟💔🚶🏾♂
#التماسکمیتفکر
————••🕊⃞••—————
🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」
————••🕊⃞••—————