eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
328 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
21 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از گوشه ی چشم مادر را نگاه می کنم. - مزاحم کدومه دخترم، خونه ی خودته با اجازه ای می گویم و به اتاقم می روم. صدایش را از پشت در می شنوم. - فکر کنم ناراحت شدن.. نه؟ مادر با اطمینان جواب می دهد. - نه مادر، ناراحت چی!؟ دندان روی هم می فشارم. - آخه من دستشویی بودم نفهمیدم کِی اومدن. روسری سرم نبود حتماً ناراحت شدن - عیب نداره مادر. بعدشم سید از این اخلاقا نداره، خیالت راحت سر به دو طرف تکان می دهم. یادم به حرف پدرم می افتد. - شما به این نگاه نکن که مثلاً ما دو تا مَردیم .. نه بابا جان، زور این دو تا زن به صدتای من و شما می رسه اشاره می زد به مادر که ریز می خندید و الهه ای که تند تند سر تکان می داد. درِ رو به ایوان را باز می کنم. نگاهم سمت تخت چوبی که جایی نزدیک به باغچه ی محبوب پدرم قرار گرفته می دود. یادم به شب هایی می افتد که روی همان تخت دورِ هم می نشستیم و من هرگز فکر نمی کردم یک روز جای دو نفر از این جمع کوچک برای همیشه خالی بماند. مادر صدایم می زند. - امیر حسین.. بیا مادر.. سفره انداختم حسرتی که بیخ گلویم چسبیده را قورت می دهم. سر پایین می اندازم. روبه روی مادر می نشینم. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
- گفتم حالا که دخترم هوس کرده و توام خیلی دوس داری نذارم واسه فردا نکنه یه وقت ظهر نیای ابروانم نامحسوس بالا می پرد. هوسش را نگه داشته و به مهمانی آورده انگار! - دستتون درد نکنه حاج خانم. بخدا منظورم این نبود هوس کردم. شما حرفش و زدین منم گفتم خیلی وقته فسنجون نخوردم. یهو دیدم بار گذاشتین و... - امروز و مهمون حسابت کردم مادر. گفتم هر چی دلت خواست واست درست کنم. از فردا خودت صابخونه ای، ببین چی دوس داری همون و با همدیگه درست می کنیم تشکر می کند و موقع صرف غذا هر از گاه چند جمله ی کوتاه میانشان رد و بدل می شود. صمیمی حرف می زند. این حس خوب را مادر به او داده، می فهمم. صدایش را از پشت سر می شنوم. - ای واای! شما چرا آقا سید!؟ شیر آب را می بندم. سر می چرخانم. نیم نگاهی به چشمانش می کنم. هول زده چند تار مو که از شال سیاهش بیرون زده را عقب می راند. - می گم شما چرا ظرف می شورید!؟ برید کنار من خودم می شورم یک تای ابرویم را بالا می برم. - شما!؟ شما مهمونی خانم. حاج خانم بفهمه ناراحت می شه زبان روی لبش می کشد. - الان این طعنه بود یا هنوز از من دلخورین؟ رک و راست حرفش را می زند. شاید هم بقول حاج صادق زبان درازی می کند. - هیچکدوم. حاج خانم گفتن من از این اخلاقا ندارم، یادتون رفت! نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حرصی نگاهم می کند. صدای مادر می آید. - مریم جان.. زحمت دو تا چایی رو می کشی دخترم؟ روی پاشنه ی پا می چرخم. - چشم، الان می آرم برای لحظه ای سکوت می کند. - برای شما هم بریزم آقا سید؟ - کارم تموم شه خودم می ریزم، ممنون انگار نفسش را محکم رها می کند. باشه ای زیر لب می گوید. من چرا لبخند می زنم، نمی فهمم! ------------------------ " مریم" آبپاش را از آب پُر می کنم. - زحمتت نشه مادر. می ذاشتی شب که سید اومد خودش همه رو آب می داد نگاهم را سمت زری می کشم. روی تخت چوبی نشسته و لبخند می زند. - می شه آدم تو این حیاط بشینه دلش نخواد یه دستی به این گل و گلدونا برسونه.. نمی شه دیگه سر تکان می دهد. - باشه مادر، هر جور راحتی دورِ حوض آبی می چرخم و گل های شمعدانی سیراب می شود. فواره ی وسط حوض را باز می کنم. فضای اطرافم پُر می شود از عطر گل سرخ و یاس سفید. برای من که خیلی وقت است جز خانه ی بی روح حاج صادق ندیده و حرفی جز طعنه و کنایه نشنیده اینجا تکه ای از بهشت است انگار. زری گفته بود تمام پنجره ها را باز کنم. اِلا پنجره اتاق پسرش. انگار خوشش نمی آمد غریبه آنجا سرک بکشد. با خودم می گویم چند وقت دیگر قرار است مهمان باشم!؟ نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
می جنگم با خودم تا دل نبندم به این خانه و صاحبخانه اش. شیر آب را می بندم. زری خانم صدایم می زند. - بیا مادر.. می خوام تا سید نیومده یکم حرف بزنیم دلم می لرزد و آشوب می شود چرا، نمی فهمم. نکند عذرم را بخواهد. لبه ی تخت می نشینم. پاهای آویزانم در هم گره می خورد. نگاهش می کنم. چشم باز و بسته می کند. - ببین دخترم روز اولم گفتم الانم می گم اینجا خونه ی خودته. قابل دونستی منو جای مادر خدا بیامرزت بدون سیدم جایِ برادرت. من نه اهل منت و نیش زبونم نه مثل بعضیا حرف دلم و پیش خودم نگه می دارم. اینو گفتم که بدونی هر وقت هر چی لازم داشتی بی تعارف بگی . یه موقع خدای نکرده فکر نکنی زیر سوال می ری و بعدش باید حساب کتاب پس بدی چانه بالا می اندازد. - نه دخترم.. تو این خونه از این خبرا نیست. مال من و تویی وجود نداره. غیرِ این باشه ازت دلخور می شم لب روی هم می فشارم. فقط می توانم سر تکان دهم و زیر لب چشم بگویم. حس می کنم یک بار دیگر صاحب مادر شده ام. به همان اندازه مهربان و دلسوز. با خودم کلنجار می روم. - شما تا الانشم لطف بزرگی کردین. کاری که کمتر کسی ممکنه انجام بده. ولی خب.. من هر چه زودتر باید کار پیدا کنم. آخرش چی حاج خانم، آخرش باید مستقل شم یا نه نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
با سلام و ادب بدلیل وقفه ای که در ارسال رمان پیش آمد عذر خواهی میکنم🙏🙏
توجه فرمایید بدلیل شرایط جوی و نامساعد بودن هوا در روز ۵شنبه، اردوی شاهرضا همان روز ۳شنبه میباشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺علت فوت دکتر فرزانه اکبری دکتر پوست و مو در شیراز 🔹به دنبال برگزاری یک مهمانی در شیراز که همه مهمانان پزشک بودند، ۲۹ پزشک به خاطر مصرف مشروب تقلبی (متانول) دچار مسمومیت شده و در بیمارستان بستری شدند. 🔹چند نفر از پزشکان دیالیز شدند و متاسفانه خانم دکتر اکبری که اصالتا جهرمی و رتبه ۷ تخصص بودند، در همان مهمانی فوت کرده و همسرشان دکتر فرید شهریور (فوق تخصص چشم) هر دو کلیه‌اش از کار افتاده و هم اکنون در کما است. 🔹گفته شده تعداد زیادی از مهمانان نیز که شامل چندین متخصص قلب، زنان و چشم بودند نیز دچار نارسایی شدید کلیه و دیالیزی شدند. https://eitaa.com/Noorkariz
10.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دستگیری عامل کتک‌زدن مردم در اتوبوس 🔹فردی که با زنجیر اقدام به کتک‌زدن مردم در اتوبوس کرده بود دستگیر شد و برای بازسازی صحنهٔ جرم به ایستگاه اتوبوس خیابان دماوند تهران آورده شد. 🔹جزئیات ماجرا را از زبان شاکی پرونده در فیلم ببینید. https://eitaa.com/Noorkariz
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
🔺علت فوت دکتر فرزانه اکبری دکتر پوست و مو در شیراز 🔹به دنبال برگزاری یک مهمانی در شیراز که همه مهم
♨️چه بگویم که جز سکوت حرفی برای گفتن ندارم😔 🔴علت فوت دکتر پوست و مو در یک میهمانی شوم و چند نکته چند نکته: ۱_ چشم و گوش فرزندان و دانش آموزان را نسبت به آسیب های نجاست خواری و نجاست نوشی مثل گوشت خوک و مشروبات الکلی چه نوع مرغوب و چه تقلبی آن ها باز کنید و صحبت کردن پیرامون آنها را تابو نپندارید چون قطعا روزی بچه ها در اجتماع با این پدیده ها رو برو می شوند و در موقعیت انتخاب خیر و شر قرار می گیرند. ۲: ملاکتان در اعتقاد و عمل به اسلام، عمل سایر مسلمانان نباشد؛ چنانچه ممکن است مسلمانی نخبه پزشکی هم باشد اما به دستورات تغذیه ای اسلام عمل نکند و یا حتی یک روحانی و عالم دینی هم خلاف دین عمل کنند (ملاک قطعی دینداری فقط ائمه اطهار و قران هستند) ۴: با فرزندان و دانش آموزان در خصوص ترویج فضاحت پُر افتخار غرب پستی در کشور گفتگو کنید و برایشان بگویید که ژست های روشنفکری چه عاقبت هایی را که سیاه نکرده است. با فرزندان این سرزمین بیشتر گفتگو کنید؛ بیان مثال‌های واقعی، بیشترین تاثیر را در اقناع مخاطب دارند؛ استفاده از تجربیات دیگران رایگان است اما تجربه کردن اشتباهات دیگران، بسیار گران ...
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
🔺علت فوت دکتر فرزانه اکبری دکتر پوست و مو در شیراز 🔹به دنبال برگزاری یک مهمانی در شیراز که همه مهم
باسلام نمی دانم چرا این فرزندان آدم وقتی دانش تجربی شان بالا می رود،بجای اینکه به ایمانشان اضافه شود،به کفر و الحادشان می افزاید، و شروع می کنند به تمسخر حکم الهی و سرپیچی از آن،خوب بهای این سرپیچی جان ناقابل شان است که می دهند. والسلام