eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
329 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
21 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
13.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 🔹نه افراط نه تفریط ❇️در بحث مهریه و‌ جهزیه تعادل داشته باشید. ❤️شب اول زندگی‌ رو، نماز جماعت بخونید☺️ https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه شکم داری این ترکیب رو صبح ناشتا بخور این ترکیب خاصیت لاغر کنندگی داره👌 https://eitaa.com/Noorkariz
✅ بیانیه گام دوم انقلاب: بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله‌ الطّاهرین و صحبه المنتجبین و من تبعهم باحسان الی یوم الدّین. ❇️ ورود انقلاب اسلامی به دومین مرحله‌‌ی خودسازی، جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی (۱ 🔸از میان همه‌ی ملّتهای زیر ستم، کمتر ملّتی به انقلاب همّت میگمارد؛ و در میان ملّتهایی که به‌پاخاسته و انقلاب کرده‌اند، کمتر دیده شده که توانسته باشند کار را به نهایت رسانده و به‌جز تغییر حکومتها، آرمانهای انقلابی را حفظ کرده باشند. 🔺 امّا انقلاب پُرشکوه ملّت ایران که بزرگ‌ترین و مردمی‌ترین انقلاب عصر جدید است، تنها انقلابی است که یک چلّه‌ی پُرافتخار را بدون خیانت به آرمانهایش پشت سر نهاده و در برابر همه‌ی وسوسه‌هایی که غیر قابل مقاومت به نظر میرسیدند، از کرامت خود و اصالت شعارهایش صیانت کرده و اینک وارد دوّمین مرحله‌ی خودسازی و جامعه‌پردازی و تمدّن‌سازی شده ‌است. ✅✅✅✅ 💢درودی از اعماق دل بر این ملّت؛ بر نسلی که آغاز کرد و ادامه داد و بر نسلی که اینک وارد فرایند بزرگ و جهانیِ چهل سال دوّم میشود. 🌷🌷🌷 https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱روایت یک زندگی واقعی " سال ۱۳۹۰ خورشیدی"🌱
نگاهم سمت تخت چوبی می دود. زری خانم را نمی بینم. صدایش از داخل خانه می آید. با یک نفر حرف می زند انگار. صمیمی و پُر از مهر مادرانه. لباس های تا شده را بغل می گیرم و وارد می شوم. - الهه و بچه ها فردا میان اینجا لبخند نصفه و نیمه ای می زنم. - چه خوب.. شبم می مونن؟ لحن بامزه اش به خنده می اندازدم. - اونقدری می مونن که با اردنگی بندازمش بیرون خودش جلوتر از من می خندد. - یکیشون شبیه باباشه اون یکی کشیده به خودمون. حلال زاده س بچه م به داییش رفته نیم نگاهی به عکس روی دیوار می اندازد. منظورش را می فهمم. یادم به حرف ملیحه می افتد. - هر چی از خوبیش بگم کم گفتم. طفل معصوم با ماشین تصادف کرد. تا رسوندش بیمارستان تموم کرده بود - خدا رحمتشون کنه نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
بغض صدایش دلم را به درد می آورد. - کرده مادر. هر موقع خوابش رو می بینم داره می خنده. می گه من جام خوبه مامان نگران نباش حواسش را پرت می کنم. هر چه کمتر بگوید دردش کمتر است شاید. - خب.. بگید ببینم شام چی بپزم؟ شام امشب با من، قبوله؟ - صبح که امیر حسین داشت می رفت گفت واسه شب جیگر می گیره خودش کباب کنه کم مانده آب از لب و لوچه ام آویزان شود. باشه ای می پرانم. لباس های تا زده را برمی دارد و به سمت اتاقش می رود. - تا من اینا رو جا به جا کنم بهش زنگ بزن بگو سرِ راه نون تازه بگیره - می خواین من برم نونوایی؟ صدایش از داخل اتاق می آید. - نه مادر تو چرا بری! سید خودش می گیره. فقط بهش بگو که یادش نره کوتاه نمی آید چرا! اصلاً من را چه به حرف زدن با مردی که حتی نگاهم نمی کند! گوشی را برمی دارم. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
- شماره رو بگید زری خانم دو تا بوق می خورد و صدایش در گوشی می پیچد. - جانم حاج خانم.. امر بفرمایین گوشه ی لبم را به دندان می گیرم. - سلام آقا سید برای لحظه ای کوتاه مکث می کند. - ببخشید شما!؟ خودش را به آن راه می زند یا منی که چند روز است مهمان این خانه ام را نمی شناسد! - مریمم آقا سید - عذر می خوام نشناختم.. سلام بفرمایین پوزخندم را پیش خودم نگه می دارم. - حاج خانم گفتن بی زحمت دو تا نون تازه هم بگیرین. سنگک باشه لطفاً این آخری را از پیش خودم می گویم. - شما چیزی لازم نداری بگیرم؟ ممنونی حواله اش می کنم. هوا تاریک شده و خیرگی نگاه من در حیاط این خانه می چرخد. چشمانم بسته می شود. هجوم صدایش را در گوشم حس می کنم. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا