eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
332 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
20 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش می گفت دلش چه می خواهد. مادرم صدایش می زند. - جانم حاج خانم.. اومدم دستگیره در را پایین می کشم و مادرم را صدا می زنم. - اینجام پسرم.. خوش اومدی صدایش از اتاق پدرم می آید. نمی دانم آنجا چه می کند! جلو نمی روم. مبادا دخترک را معذب کنم. - خیر باشه زری خانم.. تو اتاق حاجی چیکار می کنی؟ صدای مادر بغض دارد انگار. - داشتم عکسای قدیمی رو نشون دخترم می دادم صدایش از پیش مادر می آید. - غذا حاضره آقا سید، بیام سفره بندازم؟ نمی دانم چرا لبخند می زنم. - عجله ای نیست خانم.. به کارتون برسین یک دفعه انگار یادش می افتد سلام نکرده و با دستپاچگی حرف می زند. - واای.. دیدی چی شد! یادم رفت سلام کنم.. سلام علیک می گویم و خنده ام را قورت می دهم. لحن بامزه اش آدم را وسوسه می کند سر به سرش بگذارد. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz