eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
329 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
21 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
- همین که از بابت مردِ این خونه خیالم راحته حرفی توش نیست. هر کی دیگه جای اون بود محال بود راضی شم امانت حامد و بدم دستش و دلم نلرزه حالم از این امانت بهم می خورد. - حامد راست می گفت سر به دو طرف تکان می دهد. - چیو زنداداش؟ بی تعارف لب می جنبانم. - این که بعضی آدما اونقدر خوب حرف می زنن که حتی اگه بخوای هم نمی تونی باورشون نکنی. اما پاش که بیفته می بینی شدن یه آدم دیگه که اصلاً فکرشم نمی کردی اخم کرده و اشاره می زند. - منظورت منم زنداداش؟ من چی گفتم که پاش نموندم!؟ - شنونده عاقل باشه آقا ناصر. خودت منظورم رو می دونی دیگه لازم نیست اسم ببرم.. نه؟ لحظه ای مکث می کنم. - به محض اینکه برم سرِ کار خودم و جمع و جور می کنم از اینجا می رم. هر چند مردونگی بعضیا خیلی بیشتر از چیزی بود که فکرش و می کردم نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz