eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
349 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
3.4هزار ویدیو
32 فایل
✨همه چی از همه جا، اینجا👇 🎯https://eitaa.com/Noorkariz 🔹 آیـــدی👇 @Yamahdi_adrecnii
مشاهده در ایتا
دانلود
چند باری پدرم تذکر داد. - حواست کجاس بابا جان! یه نگاه بنداز کم و کسری نباشه همه چی به اندازه بود. حتی بیشتر. پدرم سنگِ تمام گذاشته بود برای عقد کنان تنها دخترش. گوشم از صدای الهه پُر می شود. - حالا امشب رفتن صحبت کنن ببینن مشکل حل می شه یا نه. زرین گفته دیگه باهاش زندگی نمی کنم. بره با همون زنای خراب که بندشن خوش بگذرونه سر به دو طرف تکان می دهم. - استغفرالله.. شما چکار به کار مردم داری آبجی! بزرگ تر داره اون دختر، حتماً یه جور حلش می کنن دیگه حق به جانب حرف می زند. - کاش بفهمن از کجا خوردن داداش کوتاه نمی آمد چرا! بچه ها را صدا می زنم. - خب.. چی سفارش بدم، مخصوص یا پپرونی؟ شما چی دوس داری مریم خانم؟ انگار راحت نیست هنوز. تعارف می کند. - همه رو مخصوص بگیرم خوبه؟ صدایش در نمی آید. کاش می گفت دلش چه می خواهد. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz