eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
332 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
20 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
- من جز خوشبختی دخترم هیچی نمی خوام. ولی خب زندگی همش عشق و عاشقی نیست که. مهم بعدشه که چشمات تازه وا می شه و .. ببخشید شما نسبتی دارید با آقا حامد؟ دستم را به سمتش دراز کردم. - شریعت هستم آقای.. دستم را مردانه فشرد. - افشار.. از آشناییتون خوشوقتم مکث کوتاهی کرد. - عذر می خوام جناب شریعت قصد جسارت نداشتم. یه درد دل پدرانه بود چشم باز و بسته کردم. - حامد پسر خوبیه. شاید دست و بالش خیلی پُر نیست ولی رو پای خودش وایساده. دستش و جلوی کسی دراز نکرده خدا بخواد به همه جا می رسه حامد اما به جایی رسید که نباید می رسید. و من امروز از آن اطمینان احمقانه خجالت می کشم. به خودم می آیم. لبم را تر می کنم. صدای نفس های تندش می آید. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz