eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
332 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
20 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
- هر روز تا این وقت ساعت می خوابه!؟ لابد شمام همه چی رو براش آماده می کنی اونم با خودش می گه کجا برم از اینجا بهتر مادرش هیس کشداری می گوید و با عتاب صدایش می کند. - شاید خسته س مادر. چیکارش داری طفل معصوم و. ساعد.. مادر بیا اینو ببر آشپزخونه الهه راست می گفت. خانه ی مردم است و من مهمان چند روزه. لباس عوض می کنم و بیرون می روم. - سلام .. صبح بخیر - عاقبتت بخیر مادر، خوب خوابیدی؟ سر تکان می دهم. - ببخشید امروز خواب موندم. شما صبحانه خوردین حتماً.. نه؟ نگاه به الهه می کنم. - خوردیم عزیزم. ما عادت نداریم تا این وقت روز گشنمه بمونیم عزیزمش را با حرص ادا می کند. - برو مادر.. برو دست و صورتت و بشور. هم چایی آماده س هم رو میز آشپزخونه همه چی هست. فقط کره و خامه رو گذاشتم تو یخچال الهه پشت چشمی نازک می کند و رو برمی گرداند. دست آویزانم مشت می شود. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz