eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
327 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
21 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱روایت یک زندگی واقعی " سال ۱۳۹۰ خورشیدی"🌱
نگاهم سمت تخت چوبی می دود. زری خانم را نمی بینم. صدایش از داخل خانه می آید. با یک نفر حرف می زند انگار. صمیمی و پُر از مهر مادرانه. لباس های تا شده را بغل می گیرم و وارد می شوم. - الهه و بچه ها فردا میان اینجا لبخند نصفه و نیمه ای می زنم. - چه خوب.. شبم می مونن؟ لحن بامزه اش به خنده می اندازدم. - اونقدری می مونن که با اردنگی بندازمش بیرون خودش جلوتر از من می خندد. - یکیشون شبیه باباشه اون یکی کشیده به خودمون. حلال زاده س بچه م به داییش رفته نیم نگاهی به عکس روی دیوار می اندازد. منظورش را می فهمم. یادم به حرف ملیحه می افتد. - هر چی از خوبیش بگم کم گفتم. طفل معصوم با ماشین تصادف کرد. تا رسوندش بیمارستان تموم کرده بود - خدا رحمتشون کنه نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
بغض صدایش دلم را به درد می آورد. - کرده مادر. هر موقع خوابش رو می بینم داره می خنده. می گه من جام خوبه مامان نگران نباش حواسش را پرت می کنم. هر چه کمتر بگوید دردش کمتر است شاید. - خب.. بگید ببینم شام چی بپزم؟ شام امشب با من، قبوله؟ - صبح که امیر حسین داشت می رفت گفت واسه شب جیگر می گیره خودش کباب کنه کم مانده آب از لب و لوچه ام آویزان شود. باشه ای می پرانم. لباس های تا زده را برمی دارد و به سمت اتاقش می رود. - تا من اینا رو جا به جا کنم بهش زنگ بزن بگو سرِ راه نون تازه بگیره - می خواین من برم نونوایی؟ صدایش از داخل اتاق می آید. - نه مادر تو چرا بری! سید خودش می گیره. فقط بهش بگو که یادش نره کوتاه نمی آید چرا! اصلاً من را چه به حرف زدن با مردی که حتی نگاهم نمی کند! گوشی را برمی دارم. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
- شماره رو بگید زری خانم دو تا بوق می خورد و صدایش در گوشی می پیچد. - جانم حاج خانم.. امر بفرمایین گوشه ی لبم را به دندان می گیرم. - سلام آقا سید برای لحظه ای کوتاه مکث می کند. - ببخشید شما!؟ خودش را به آن راه می زند یا منی که چند روز است مهمان این خانه ام را نمی شناسد! - مریمم آقا سید - عذر می خوام نشناختم.. سلام بفرمایین پوزخندم را پیش خودم نگه می دارم. - حاج خانم گفتن بی زحمت دو تا نون تازه هم بگیرین. سنگک باشه لطفاً این آخری را از پیش خودم می گویم. - شما چیزی لازم نداری بگیرم؟ ممنونی حواله اش می کنم. هوا تاریک شده و خیرگی نگاه من در حیاط این خانه می چرخد. چشمانم بسته می شود. هجوم صدایش را در گوشم حس می کنم. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- بریم جیگر بخوریم؟ - نیکی و پرسش! بزن بریم من حتی بوی جگر کباب شده را حس می کنم. دهانش می جنبد و سر جلو می آورد. - جیگرتو بخورم خانمی. می خوای هر شب بیارمت جیگر بخوری؟ لقمه در دهان می گذارم و سر تکان می دهم. - هر کی نیاره تک خند می زند. - باشه.. هر کی نیاره نفسم ذره ذره بالا می آید. بغض بیخ گلویم چسبیده انگار. صدای بسته شدن در می آید. چشم باز می کنم و عقب می کشم. - یا الله.. حاج خانم؟ - اینجام مادر.. تو آشپزخونه بلوزم را عوض می کنم. این یکی آستینش بلند است و یقه اش بسته. از اتاقم بیرون می روم. - سلام سرش پایین است و دستانش پُر. جلو می روم و باز نگاهم نمی کند. - بذارید کمکتون کنم دستانم در هوا معلق می ماند. - ممنون.. خودم می برم نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
به سمت آشپزخانه می رود و گوشم از صدایش پُر می شود. - برای شما این بار سنگینه.. ملاحظه کنید خانم پشت سرش می روم. پلاستیک های توی دستش را روی میز می گذارد. - سلام مادر. اینم از سفارشات شما مکث می کند. - ببخشید دیر شد.. نونوایی شلوغ بود - خب واجب نبود سنگک بگیری، بربری می گرفتی مادر لب زیرینم را به دندان می گیرم. - فکر کردم دستور سنگک دادی حاج خانم. برم بربری بگیرم؟ حس می کنم از گوشه ی چشم نیم نگاهی به من می کند. زری چانه بالا می اندازد. - فرقش چیه مادر. سنگکم خوبه از کنارم رد می شود. نجوای زیر لبش را می شنوم. - بله خب.. سنگکم خوبه طعنه نمی زند. من اما بغض به گلویم می نشیند. چه بر سر دل وامانده ام آمده، نمی دانم. نازک تر از شیشه و ترک های بسیار. - یه دست دل و جیگر! ما همش سه نفریم نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امشب افکارت را روی اندیشه‌های زیبا متمرکز کن به خواسته هایت نگاهی دوباره بیانداز ببین اگر هنوز برایت مهم‌ هستند آنگاه عاشقانه از خدا طلب کن خـ♡ـدایا کمک کن یادم باشد فردا را جور دیگر باشم شبتـ🌙ـون آروم و پر ستـاره🌟 به امید فردائی روشن تر https://eitaa.com/Noorkariz
10.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام علیکم صباح الخیر روز سه‌شنبه شما با شروع ذکر یا ارحم الراحمین بخیرو شادی باشد وخداوند عاقبت ماو خانواده مان را ختم بخیر گرداندوقلبت را منور کن بنور قرآن با صلوات بر محمد وال محمد https://eitaa.com/Noorkariz