✨
🌸✨
✨🌸✨
🌸✨🌸✨
✨🌸✨🌸✨
⚛ #سیر
💠مصرف روزانه یک حبه سیر به طور ناشتا احتمال بالا رفتن فشار خون را کم و گردش خون را منظم می کند و مانع بروز مشکلات قلبی می شود.
💠 مصرف روزانه سیر، کبد و مثانه را تحریک کرده و کبد را از سموم پاکسازی می کند همچنین در مواقع اسهال، معده را پاکسازی کرده و دیواره آن را تقویت می کند و مانع بروز زخم معده می شود.
💠 سیر بدن را از وجود انواع انگل ها و کرم ها پاکسازی کرده و مانع ابتلا به دیابت می شود همچنین یک پاک کننده و ضد عفونی کننده طبیعی است که تک تک اعضای بدن از دهان و مری و معده و کبد گرفته تا روده ها را ضد عفونی می کند.
@OLOOMEKARBORDI
🍃🌐 کانال علوم کاربردی👆
🌸✨🌸✨🌸
✅ موارد منع مصرف #سیر :
🔹زنان باردار و شیرده
🔹افراد دارای فشار خون پایین
🔹مبتلایان به اسهال
🔹مصرف همزمان سیر با داروهای ضد ویروسی جایز نیست
🔹مبتلایان به کم کاری تیروئید
🔹افراد دارای معده ضعیف
🔹افراد گرم مزاج ( سبب تشنگی و ضعف جنسی در این افراد می شود.)
‼️طبیعت #سیر، گرم و خشک بوده و در مصرف آن باید اعتدال را رعایت نموده و مزاج را لحاظ نمود.
#گیاه_درمانی
@OLOOMEKARBORDI
🍃🌐 کانال علوم کاربردی👆
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌺 #سیر
💠 حفظ سلامت کبد
💠 پیشگیری ازسرطان روده بزرگ، سینه،معده،پروستات و مثانه
💠 افزايش سيستم ايمنى بدن
💠 كاهش غلظت و فشار خون
💠 افزايش قواى جنسى
🌺🌺🌺
اگر هر روز یک حبه #سیر بخوریم چه اتفاقاتی در بدن ما رخ خواهد داد⁉️
🔺سیستم ایمنی بدن شما تقویت خواهد شد
🔺فشار خون شما تنظیم می شود
سیر باعث باز شدن رگ ها و کاهش فشار شاهرگ ها می شود. در نتیجه مصرف مداوم سیر از دست سردرد، فشار بر روی قلب و گرفتگی سینه و فشار خون بالا راحت خواهید شد
🔺حافظه شما تقویت خواهد شد
🔺مو و پوست شما شرایط بهتری خواهد یافت
🔺سیر درد دندان را شدیدا کاهش می دهد
🍎🍏🍎🍏
🧄#سیر از دیدگاه طب سنتی
🔸سیر، طبیعت گرم و خشکی دارد، از دیدگاه طب سنتی، سیر از نظر گرمی درجه 3 است، یعنی گرمی خیلی زیادی دارد، به طوری که گرمی درجه 4 منجر به سمیت محصول میشود.
🔸سیر برای افرادی که بیماری مرطوب و سردی بالایی دارند، بسیار مطلوب است. #رماتیسم و #آرتروز از جمله بیماریهای سرد هستند که مصرف سیر به التیام درد آنها کمک میکند، ⬅️ اما برای گرم مزاجها و افرادی که خشکی بدنشان زیاد است، مناسب نیست.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌸🍃
🍃
☀️بهترین خورد و خوراک در #تابستان (بخش اول)
☀️چون #مزاج گرم مزاجان با مزاج تابستان برابری میکند، احتمال خطر در این افراد بیشتر است. بر این اساس، باید از تمام خوردنیها و نوشیدنیهایی که #حرارت را بالا میبرد و باعث خشکی بدن میشود، اجتناب کنند.
☀️#ادویه تند همچون #فلفل، #زنجبیل، #دارچین، #زعفران، سسهای تند و خردل، سبزیجات تند مانند #سیر و #پیاز و انواع سبزی خوردن نظیر #ترخون، #نعناع، #تره، #شاهی و #شوید ،در گروه خوردنیهایی هستند که باید در مصرف آنها به خصوص در این فصل جانب احتیاط را رعایت کرد.
ادامه دارد...
منبع : سایت دکتر میرغضنفری
✅✅✅
🩸 درمان #غلظت_خون
📍 #غلظت_خون_گرم
👈 ناشی از غلبه مزاج #دم
▪️ ترک #فلفل ، #ادویه ، #سیر، #پیاز
▫️ ترک مواد کارخانه ای
▪️ مصرف #ترشی های طبیعی و #آب_زرشک
▫️ تحرک و #پیاده_روی زیاد
▪️ خون درمانی ( #حجامت ، #فصد )
📍 #غلظت_خون_سرد
👈 باید #سودا را درمان کرد
▪️ ترک سردی ها و مواد کارخانه ای
▫️ مصرف #انار یا #رب_انار (سودا بری می کند )
▪️ مصرف سرکه + #روغن_زیتون یا #سرکه_انگبین
▫️ استفاده از #نوره و #حنا
▪️ #خون_درمانی ( فصد و حجامت )
🌺🌺🌺
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_پنجم
💠 عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت.
میدانستم از #شیرخشک یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد.
💠 از پلههای ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نهتنها #پشیمانش نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟»
بیقراریهای یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمیرفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمیدانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل #همسایه را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم.
💠 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقیمانده را در شیشه ریخت.
دستان زن بینوا از #شادی میلرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بیهیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد.
💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر میکرد و من میدیدم عباس روی زمین راه نمیرود و در #آسمان پرواز میکند که دوباره بیتاب رفتنش شدم.
دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با #گریهای که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!»
💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان #آسمانیاش شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با #حاج_قاسم قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را #مشتاقانه به سمت معرکه میکشید.
در را که پشت سرش بستم، حس کردم #قلبم از قفس سینه پرید. یک ماه بیخبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفسهای بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد.
💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر میداد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!»
او #دعا میکرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد.
💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :«#حاج_قاسم و جوونای شهر مثل شیر جلوی #داعش وایسادن! شیخ مصطفی میگفت #سید_علی_خامنهای به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!»
سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان میکرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم #سنجار! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش #داعش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!»
💠 با خبرهایی که میشنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیکتر میشد، ناله حیدر دوباره در گوشم میپیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز میگفت بعد از اینکه فرماندههای شهر بازم #اماننامه رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمیذاره یه مرد زنده از #آمرلی بره بیرون!»
او میگفت و من تازه میفهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما #نارنجک آورده و از چشمان خسته و بیخوابش خون میبارید.
💠 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس #اسارت در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود.
اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت #ناموسش بیش از بلایی که عدنان به سرش میآورد، عذاب میکشید و اگر #شهید شده بود، دلش حتی در #بهشت از غصه حال و روز ما در آتش بود!
💠 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم #آتش گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد.
نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر میتوانست یوسف را #سیر کند. بهسرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمیدانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد.
💠 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به #شوق دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم.
همانطور که به سمت در میدویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی #رزمندهای آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لبهای او بیشتر به خشکی میزد که به سختی پرسید :«حاجی خونهاس؟»...
#ادامه_دارد
🔸نویسنده: فاطمه ولی نژاد
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃