eitaa logo
خداحافظ رفیق . . .
4.8هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
786 ویدیو
1 فایل
می‌نویسم بیاد جمعه‌‌ترین جمعه عمرم 98/10/13 ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌. ارتباط ناشناس https://6w9.ir/Harf_9343770 ‌ صرفا انتقاد و پیشنهاد: @O_Sad213
مشاهده در ایتا
دانلود
هم‌نوای‌دلِ‌من‌بود‌به‌هنگام‌قفس، ناله‌ای‌درغم‌مرغان‌هم‌آوازد‌و‌رفت...💔 ↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند؛ تا در مقتل کربلای عشق آسان‌تر بریده شوند... ↳|eitaa.com/O_S_A213
و‌ما‌باز‌درپس‌این‌تلاطم‌ها دنبال‌تومی‌گردیم ...♥️ ↳|eitaa.com/O_S_A213
عکس دسته‌ جمعی کودکان با قاب عکس عمو قاسم در آخرین شب عزاداری محرم درحسینیۀ امام خمینی (ره) ↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خداحافظ رفیق . . .
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#در
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل : سوم 🔸صفحه : ۱۲۲-۱۲۳ 🔻ادامه قسمت : ۶۶ بهش دست دادم. سلام و احوال پرسی کردم. همان لحظه رفت سر اصل موضوع. گفت «حسین ، برو دفتر ثبت روبیار. ». رفتم آوردم. خودش چند روز قبل، همین جا بود. فقط گزارش های دیشب را نگاه کرد! دید اصلاًنقصی ندارد ! محمدرضا، ازمن بزرگ تر بود ! هم رئیسم بود و هم رفیقم. گفت «حسین، تو دیشب خواب بودی؟!». از سؤالش تعجب کردم! گفتم «نه!». سه بار پرسید. من انکار کردم. دوباره نگاه کرد سمت من و گفت «نه!تو دیشب خواب بوده ای!». وقتی دیدم هی این جمله را تکرار می کند، ناراحت شدم. کمی صدایم را بالا بردم و گفتم «گیرم که خواب بوده ام. می بینی که گزارش کامله! حالا مشکل چیه!؟». گفت «هیچ چی… بی خیال!». حرفش را ناتمام گذاشت و رفت. خیلی به هم ریخته بودم. پیش خودم گفتم : دیشب، همه خواب بودند! کسی من رو ندید! پس محمدرضا، از کجا می دونست؟! قسمت: ۶۷ همرزم شهید :علی نجیب زاده حسین، از بچّه های اطلاعات عملیات لشکر ۴۱ثاراللّه بود. من هم جرء نیروهای طرح عملیات لشکر بودم. به علت ارتباط کاری که داشتیم، رفاقت مان بیشتر شده بود. چند سالی از حسین بزرگ تر بودم. حسین، مرا مانند برادر بزرگ ترش می دانست. در کارهایش با من مشورت می کرد. صبح روزی، کنار نهر علیشیر(اروند)، قدم می زدم. حسین آمد کنارم. سلام کرد. مثل همیشه نبود. گفتم «چیه حسین ؟! کشتی هات غرق شده ؟! به هم ریخته ای!». گفت«نه! چیزی نیست. ». کمی گذشت. به صورتش، که نگاه کردم غم عمیقی را حس کردم. انگاری چیزی عذابش می داد. سکوتم را شکستم و گفتم «حسین ،مثل همیشه نیستی! خیلی پکری! اتفاقی افتاده!؟». دو دل بود گفتم :حتماً من دیگه غریبه شده ام؟! گفت «نه ،علی…نمی دونم از کجا شروع کنم !». گفتم «چی شده!؟ نگران شدم. ». گفت «امروز قبل از این که بیام اینجا، محمدرضا کاظمی، از قرارگاه شهید کازرونی، مستقیم اومد پیشم. ازم پرسید حسین، تودیشب، سرپُست خواب بوده ای!؟ گفتم نه! برگشت. خیلی نگرانم. ». گفتم«برای چی نگران ؟!مگه تو دیشب، سرپُستت خواب بودی؟!». گفت«آره ، دیشب خواب بودم. نگهبان شیفت اومد من رو بیدار کرد؛ ولی نمی دونم چی شد که خوابم برد. ». ادامه دارد… 👇 ↳|eitaa.com/O_S_A213/2900 ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
سلامٌ‌على‌أرواحٍ‌طاهرةٍ‌أبت‌الموت إلاشرفاً‌فاستُشهِدت .. سلام‌بر‌روح‌و‌جان‌های‌پاكی‌كه چيزی‌جز‌شرف‌از‌مرگ‌نخواستند وشهید‌شدند ... ↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر آنها ڪه لبخندشان امیدی است‌ بر تن خسته‌ایی :) 💔 ↳|eitaa.com/O_S_A213
در‌دل‌تنگت‌چه‌بارانی‌بود که‌من‌چندان‌که‌می‌گِریم هنوزش‌هیچ‌پایان‌نیست؟! ↳|eitaa.com/O_S_A213
بی‌تـو‌بودن‌ دلگیر‌ترین‌صفحه‌از‌دفتر‌عشق‌است...♥️ ↳|eitaa.com/O_S_A213
🥀داستان شرکت در روضه در وسط میدان جنگ ✍️در اوج درگیری‌های سوریه با داعش، خودش را به مراسم تاسوعا و عاشورای روستا رساند. گفتم: ما که اینجا بودیم و انجام وظیفه می‌کردیم، شما چرا در این شرایط آمدید؟ گفت: این روضه‌ها، بخشی از جنگ با دشمن است. ↳|eitaa.com/O_S_A213
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«قاسم شیخ بهایی» تقویم را زیروَرو کردیم که ببینیم در دی ماه چه روز مهمی داریم تا اسم فرزندمان را انتخاب کنیم. دی ماه ۱۴۰۰، نزدیک به سالگرد شهادت قاسم. اسم را همسرم پیشنهاد داد. دیدم بهترین گزینه است و اسم قاسم را انتخاب کردیم، یک کلام و تمام. حالا یک حاج‌قاسم در خانه‌مان داریم. بقیه او را حاج‌قاسم صدا می‌زنند. ما هم که از خدایمان است. پسر بزرگترم، خیلی به حاج‌قاسم علاقه دارد و بهترین جایزه‌هایش، عکس پیکسل حاج‌قاسم است. بارها قصهٔ حاج‌قاسم را برای بچه‌ها تعریف کرده‌ایم و برای قاسم هم تعریف خواهیم کرد از اول تا آخرش را. هر چهار فرزندمان باید در راه حاج‌قاسم باشند، نه فقط قاسم ما. شجاعت و شهادت‌طلبی حاج‌قاسم و سبک فرماندهی‌اش که کل دنیا متحیرش بود، برای بچه‌ها قابلیت تعریف و قصه‌گویی دارد. پدر: محمد حسین شیخ بهایی - مادر: فاطمه سالارکیا 📚 «خاطرات والدین از نامگذاری فرزند خود به یاد شهید سلیمانی»، ص۹۵ ↳|eitaa.com/O_S_A213
زیارت مجازی مزارسیدالشهدای مقاومت حاج قاسم سلیمانی در گلزار شهدای کرمان در لینک زیر https://tour.soleimani.ir/ التماس دعا از همه ی شما عزیزان🖤🌱 ↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خداحافظ رفیق . . .
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل: سوم 🔸صفحه: ۱۲۳-۱۲۴ 🔻ادامه قسمت: ۶۷ حسین، با ناراحتی، همه ی ماجرا را برایم بازگو کرد و گفت《علی، الآن خیلی ناراحت ام. نمی دونم چی شد که به محمدرضا دروغ گفتم! هر چی فکر می کنم، دیشب کسی من رو در حالت خواب ندیده! پس محمدرضا از کجا می دونه؟!》. گفتم《حسین، تنها راهش اینه که همین الآن بری پیش محمدرضا بگی که دیشب خواب بوده ای. ازش هم بپرسی که از کجا می دونه.》 گفت《علی، من خجالت می کشم. تو هم بیا با من بریم.》 گفتم《باشه.》 چند قدمی با او رفتم. به ذهنم رسید و گفتم: حسین، اگه من با تو بیام، ممکنه محمدرضا ناراحت بشه. درسته رفیقمه؛ بهم احترام می ذاره؛ ولی من جزء واحد شما نیستم؛ دلخور می شه. اگه خودت تنها بری، از شهامتت خوشحال می شه. حسین رفت و همه ی ماجرا را برای محمدرضا بازگو کرد. دوباره با روحیه ای خیلی خراب و صورتی رنگ پریده آمد پیشم. گفت که محمدرضا بهش گفته《تو نمی بایست این کار رو می کردی. می بایست می نوشتی که من در این ساعت خواب بوده ام. حسین، من با حرفِ تو داشتم به حسین یوسف الهی شک می کردم.》 حسین گفته بود《چه شکی؟! اصلاً از کجا فهمیدی من خواب بوده ام؟!》 محمدرضا گفته بود: من و حسین یوسف الهی، برای ماموریتی دیروز رفتیم اهواز. ادامه دارد...... 👇 ↳|eitaa.com/O_S_A213/2900 ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
سلامٌ‌على‌أرواحٍ‌طاهرةٍ‌أبت‌الموت إلاشرفاً‌فاستُشهِدت .. سلام‌بر‌روح‌و‌جان‌های‌پاكی‌كه چيزی‌جز‌شرف‌از‌مرگ‌نخواستند وشهید‌شدند ... ↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرگز حال آن که از دور به آتش می نگرد با حالا آن که بر روی هیزم می سوزد یکسان نیست... ↳|eitaa.com/O_S_A213
بودنت برکت بود و رحمت و امنیت سردارم چه حکمتی است عاشقانه های تو سردارم، که این چنین عزیز گشته ی خالق لایزالی؟ جسمت بوی بهشت میداد و رحمت الهی برای تمام ایرانی جماعت نه بلکه تمام جهانیان. اکنون گلزاروجود نازنینت معبد عاشقی گشته است و بازهم لطفت شامل حال هر اندراحوالیست. آنقدر باشکوه عاشقی نموده ای با خدایت که اگر برای کسی دست به دعا شوی استجابت دعایت فوری است. این را من نمی گویم، این را تاریخ اثبات کرده است. همان تاریخ دی ماه 1399 که بانویی بمی برمزارت اشک می‌ریزد و می‌خواهد واسطه اش باشی با خدایش برای مادری کردن. وچه زود مهر استجابت می‌خورد این وساطت که دی ماه 1400 دقیقا سالروز آسمانی شدنت اولین حس مادرانه را با آغوش کشیدن فرزندش با تمام وجود درک می‌کند. به یُمن این هدیه نامش راقاسم گذاشته اند و حاج قاسم صدایش می‌زنند و زائر بیقرار حاج قاسم دلها گشته است. ↳|eitaa.com/O_S_A213
خیره بر چشمانت میشوم. گویا حدیثی را بر من روایت میکنند. همان حدیثی که گرچه بر زبان نمی‌آوری، اما بی رمقی‌شان آن را فریاد میزند. نگاه سرخت، از آن همه شب نخوابی ها، از آن بکاء سوزناک نیمه شب ها حکایت میکند. نگاهی که با تمام خستگی اش، قله ی دل هارا تک به تک پیموده و تمام مردم این شهر را آوازه خوان حدیث عشق خود میکند. ↳|eitaa.com/O_S_A213