eitaa logo
خداحافظ رفیق . . .
4.7هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
806 ویدیو
1 فایل
می‌نویسم بیاد جمعه‌‌ترین جمعه عمرم 98/10/13 ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌. ارتباط ناشناس https://6w9.ir/Harf_9343770 ‌ صرفا انتقاد و پیشنهاد: @O_Sad213
مشاهده در ایتا
دانلود
در‌دل‌تنگت‌چه‌بارانی‌بود که‌من‌چندان‌که‌می‌گِریم هنوزش‌هیچ‌پایان‌نیست؟! ↳|eitaa.com/O_S_A213
بی‌تـو‌بودن‌ دلگیر‌ترین‌صفحه‌از‌دفتر‌عشق‌است...♥️ ↳|eitaa.com/O_S_A213
🥀داستان شرکت در روضه در وسط میدان جنگ ✍️در اوج درگیری‌های سوریه با داعش، خودش را به مراسم تاسوعا و عاشورای روستا رساند. گفتم: ما که اینجا بودیم و انجام وظیفه می‌کردیم، شما چرا در این شرایط آمدید؟ گفت: این روضه‌ها، بخشی از جنگ با دشمن است. ↳|eitaa.com/O_S_A213
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«قاسم شیخ بهایی» تقویم را زیروَرو کردیم که ببینیم در دی ماه چه روز مهمی داریم تا اسم فرزندمان را انتخاب کنیم. دی ماه ۱۴۰۰، نزدیک به سالگرد شهادت قاسم. اسم را همسرم پیشنهاد داد. دیدم بهترین گزینه است و اسم قاسم را انتخاب کردیم، یک کلام و تمام. حالا یک حاج‌قاسم در خانه‌مان داریم. بقیه او را حاج‌قاسم صدا می‌زنند. ما هم که از خدایمان است. پسر بزرگترم، خیلی به حاج‌قاسم علاقه دارد و بهترین جایزه‌هایش، عکس پیکسل حاج‌قاسم است. بارها قصهٔ حاج‌قاسم را برای بچه‌ها تعریف کرده‌ایم و برای قاسم هم تعریف خواهیم کرد از اول تا آخرش را. هر چهار فرزندمان باید در راه حاج‌قاسم باشند، نه فقط قاسم ما. شجاعت و شهادت‌طلبی حاج‌قاسم و سبک فرماندهی‌اش که کل دنیا متحیرش بود، برای بچه‌ها قابلیت تعریف و قصه‌گویی دارد. پدر: محمد حسین شیخ بهایی - مادر: فاطمه سالارکیا 📚 «خاطرات والدین از نامگذاری فرزند خود به یاد شهید سلیمانی»، ص۹۵ ↳|eitaa.com/O_S_A213
زیارت مجازی مزارسیدالشهدای مقاومت حاج قاسم سلیمانی در گلزار شهدای کرمان در لینک زیر https://tour.soleimani.ir/ التماس دعا از همه ی شما عزیزان🖤🌱 ↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خداحافظ رفیق . . .
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل: سوم 🔸صفحه: ۱۲۳-۱۲۴ 🔻ادامه قسمت: ۶۷ حسین، با ناراحتی، همه ی ماجرا را برایم بازگو کرد و گفت《علی، الآن خیلی ناراحت ام. نمی دونم چی شد که به محمدرضا دروغ گفتم! هر چی فکر می کنم، دیشب کسی من رو در حالت خواب ندیده! پس محمدرضا از کجا می دونه؟!》. گفتم《حسین، تنها راهش اینه که همین الآن بری پیش محمدرضا بگی که دیشب خواب بوده ای. ازش هم بپرسی که از کجا می دونه.》 گفت《علی، من خجالت می کشم. تو هم بیا با من بریم.》 گفتم《باشه.》 چند قدمی با او رفتم. به ذهنم رسید و گفتم: حسین، اگه من با تو بیام، ممکنه محمدرضا ناراحت بشه. درسته رفیقمه؛ بهم احترام می ذاره؛ ولی من جزء واحد شما نیستم؛ دلخور می شه. اگه خودت تنها بری، از شهامتت خوشحال می شه. حسین رفت و همه ی ماجرا را برای محمدرضا بازگو کرد. دوباره با روحیه ای خیلی خراب و صورتی رنگ پریده آمد پیشم. گفت که محمدرضا بهش گفته《تو نمی بایست این کار رو می کردی. می بایست می نوشتی که من در این ساعت خواب بوده ام. حسین، من با حرفِ تو داشتم به حسین یوسف الهی شک می کردم.》 حسین گفته بود《چه شکی؟! اصلاً از کجا فهمیدی من خواب بوده ام؟!》 محمدرضا گفته بود: من و حسین یوسف الهی، برای ماموریتی دیروز رفتیم اهواز. ادامه دارد...... 👇 ↳|eitaa.com/O_S_A213/2900 ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
سلامٌ‌على‌أرواحٍ‌طاهرةٍ‌أبت‌الموت إلاشرفاً‌فاستُشهِدت .. سلام‌بر‌روح‌و‌جان‌های‌پاكی‌كه چيزی‌جز‌شرف‌از‌مرگ‌نخواستند وشهید‌شدند ... ↳|eitaa.com/O_S_A213