فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما همه در فراق شما سوختیم
خدا به دادِ دل رقیههای حرم برسد🖤🥀
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
برشی از وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی:
خدایا! به عفو تو امید دارم؛ سارُق، چارُقم پر است از امید به تو و فضل و کرَم تو؛ همراه خود دو چشم بسته آوردهام که ثروت آن در کنار همه ناپاکیها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشک بر اهلبیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما ملت امام حسینیم 🖤
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
ته خوشبختی | سید رضا نریمانی - www.soleimani.ir.mp3
4.13M
سیدالشهدای مدافعان حرم
پیش زینبی به جان حرم
🎙سید رضا نریمانی
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
خداحافظ رفیق . . .
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا
🔹فصل: سوم
🔸صفحه: ۱۱۴
🔻قسمت ۶۳
گفتم من که الاغ را در اختیار همه قرار دادم. گفت خیلی امتحان کردم؛ نشد. گفتم عزیزم، ناراحت نباش. الاغ سواری، کار سختیه. خودم بهت آموزش می دم. وقت بیکاری مان، بهش آموزش می دادم. کم کم یاد گرفت. ولی باز این الاغ چموش، حال بچه ها را می گرفت. برای اینکه کم تر توی دید دشمن باشیم، دیوار خانه هایی را که تا قرارگاه بود، تخریب کرده بودیم، هر وقت حسین و بچه ها سوار الاغ می شدند، الاغ طوری از این سوراخها رد می شد که بدن بچه ها به آجرهای دیوار می گرفت و زخم و زیلی می شد. هر دفعه شاکی میشدند و میگفتند رضا، چرا وقتی خودت سوار الاغی، زخم و زیلی نمی شی؟
روزی سوار الاغ بودم و به سمت قرارگاه می رفتم. وسط جاده، یکی از بچه ها با کامیونی سمت ما می آمد. دشمن، متوجه کامیون شده بود. چند تا توپ کنارش زدند. راننده ی کامیون، فوری ایستاد. رفت جایی پنهان شد. الاغ خیلی هوشیاری بود. با اولین صدای خمپاره، محکم من را به زمین زد. زود از ترسش رفت پشت ساختمانی مخفی شد. ماجرا را برای حسین گفتم. حسین خندید و گفت: نمیشه فقط خر بازی های الاغ، نصیب ما بشه! واقعا الاغ باهوشیه!
#قسمت_اول👇
↳|eitaa.com/O_S_A213/2900
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
سلامٌعلىأرواحٍطاهرةٍأبتالموت
إلاشرفاًفاستُشهِدت ..
سلامبرروحوجانهایپاكیكه
چيزیجزشرفازمرگنخواستند
وشهیدشدند ...
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیکر صدپاره پاشو...💔
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
ان شاءالله آقای سلیمانی الان هم همینجاست…🖤🌱
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم سلیمانی: خداوند را سپاسگزاریم که، رایج ترین کلمه ای که بر زبان همه ما روزانه جاری کرده است و ورد زبان ما شده است؛ کلمهی یا حسین است
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
مجموعه استوری ویژه #ماه_محرم
بخشی از کتاب "سقای آب و ادب"
سید مهدی شجاعی
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
علمدار حضرتولی؛ قاسم سلیمانی-حاج محمود کریمی - www.soleimani.ir.mp3
7.47M
علمدار حضرت ولی، قاسم سلیمانی
سراپایت نور منجلی قاسم سلیمانی
🎙حاج محمود کریمی
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با اینکه غم داشتیم، صاحب علم داشتیم...
نوحهی روز تاسوعا به یاد علمدار سپاه انقلاب اسلامی شهید حاج قاسم سلیمانی
↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی کربلایی حسین طاهری به یاد شهید حاج قاسم سلیمانی در شب نهم محرم الحرام ۱۴۴۴ هجری
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
خداحافظ رفیق . . .
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#د
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل: سوم
🔸صفحه: ۱۱۵-۱۱۶
🔻ادامه قسمت: ۶۳
زمانی که واحد اطلاعات عملیات، خط را به یکی از گردان های لشکر تحویل داد، آقای جمالی، فرمانده ی آن گردان بود.
وقتی آمد خط را تحویل بگیرد، الاغ را آوردم.
گفت «این هم هدیه ی من!».
آقای جمالی با تعجب نگاه کرد وگفت «چه کارش کنم؟!».
گفتم «شما می تونین کارهای تدارکاتی روباهاش بکنین. ».
به مرتضی بشارتی گفتم «بیا من یه کم درمورد الاغم بهت توضیح بدم،به دردتون می خوره. ».
خندید گفت «الاغه دیگه!».
گفتم «نه! این الاغ، با همه ی الاغ های دیگه فرق می کنه. ».
گفتم « از این طرف که می رین سمت قرارگاه، سوارش بشین.
وقتی که خواستین برگردین، آذوقه و وسایل تون رو بذارین روش.
خودش راه بلده. ».
یک روز، مرتضی بشارتی، الاغ را می برد قرارگاه.
همین که به قرارگاه میرسد نفت، سلاح و اُورکتش را می گذارد روی الاغ.
خودش می رود حمام.
وقتی که حمامش تمام می شود و بیرون می آید ،هر چی اطراف قرار گاه را نگاه می کند، الاغ را نمی بیند!
آمد پیش من.
گفت «رضا، الاغ نیست!».
گفتم «دستت درد نکنه.
چند روز نتوانستی نگهش داری؟!
خوبه این همه بهتون سفارش کردم!».
یک تلفن قورباغه ای داشتیم.
زنگ زدم به نگهبانی، گفتم « اگه یه سیاهی اومد سمت شما.
نه عراقیه، نه گرازه؛ الاغه. ».
اتفاقاً الاغ رفته بود آنجا.
بچّه های نگهبانی گرفته بودندش.
حسین خندید و گفت: اون زمان که الاغ مسلح نبود ،کسی جرأت نمی کرد بره سمتش؛ چه برسه به حالا که مسلح هم هست!
#قسمت_اول👇
↳|eitaa.com/O_S_A213/2900
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
سلامٌعلىأرواحٍطاهرةٍأبتالموت
إلاشرفاًفاستُشهِدت ..
سلامبرروحوجانهایپاكیكه
چيزیجزشرفازمرگنخواستند
وشهیدشدند ...
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیدم به دست توعه پهلوون
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
حسین جان
تو کیستی
که در غم از دست دادنت
مردان ما
شبیه زنان گریه میکنند
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد...💔
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
شرّ اسرائیل را از این جهان کم میکند؛ دست سردار حسین
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
خداحافظ رفیق . . .
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل :سوم
🔸صفحه: ۱۱۷-۱۱۶
🔻قسمت: ۶۵
همرزم شهید:حسین متصدی
قبل از عملیات والفجر8، برای این که وضعیت منطقه و جزر و مد آب را از هر لحاظ بررسی کنیم، حدود هشت ماهی طول کشید.
بیشترین شناسایی را برای عملیات والفجر8کردیم. کار شناسایی اروند، خیلی سخت بود.
عرض اروند، 800 متر بود.
ده پانزده روز مانده به عملیات، هر شب می بایست برای شناسایی می رفتیم. سه محور داشتیم. شاید نزدیک به 45 مرحله، در هر یک از این محورها، از اروند عبور کردیم. شب ها، چیزی به نام خواب معنا نداشت. وقتی وارد اروند می شدیم، جریان آب طوری بود که وضعیت ما را سخت و دشوار می کرد. انگاری چهل کیلومتر می دویدیم. صبح که می شد، می رفتیم محور، دیده بانی می کردیم. فقط ظهرها سه چهار ساعت می خوابیدیم. شب دوباره می رفتیم.
خستگی و بی خوابی، به همه ی بچّه ها فشار آورده بود. حسین بادپا، شبی برای همین خستگی، با تاخیر سر شیفت رفت. فردایش، به علت حساسیت کارش مجبور شده بود به مسئولان توضیح بدهد.
این خواب، فقط برای حسین نبود. شبی با دو نفر از بچّه ها به نام مصیب دهقان و حمیدرضا سلطانی از اروند می بایست عبور می کردیم.
حمیدرضا، برای تامین محور، داخل آب ماند.
من و مصیب، داخل محور رفتیم. آنجا موانعی کار گذاشته بودند.
می بایست بدون دست کاری موانع، از آنجا رد می شدیم و به خاکریز دشمن می رسیدیم.
خاکریز دشمن، با ما چهار کیلومتر فاصله داشت. رسیدیم به مانع اوّل که سیم خاردار بود. آن را رد کردیم. به مانع بعدی رسیدیم. برای رد شدن از این مانع، به وقت بیشتری نیاز بود؛ چون هم می بایست سه ردیف سیم خاردار را رد می کردیم و هم مواظب هشت پرهایی می بودیم که داخل آن ها کار گذاشته شده بود.
از طرف دیگر هم چولان ها و پوشش های گیاهی اطراف موانع، بر سختی کار اضافه می کرد. تقریباً ده دقیقه ای طول می کشید تا مصیب بتواند از آنجا رد شود. خیلی خسته بودم و پلک هام سنگین شده بود. سردی آب هم خواب را از سرم پرانده بود. همان جا پشت سیم خاردار خوابم برد. دیدم دستی به شانه هایم می زند. گفت《حسین، حسین، پاشو ...》.
چشم هایم را باز کردم.
حمیدرضا، بالای سرم بود. خندید و گفت: می خوابی، بخواب؛ ولی خُر و پف نکن!
#قسمت_اول👇
↳|eitaa.com/O_S_A213/2900
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
سلامٌعلىأرواحٍطاهرةٍأبتالموت
إلاشرفاًفاستُشهِدت ..
سلامبرروحوجانهایپاكیكه
چيزیجزشرفازمرگنخواستند
وشهیدشدند ...
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213