نقش معلمان در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی
2⃣قسمت دوم
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
به سبب گسترش ارزشهای غربی و شیوع بی حجابی و بی عفتی در جامعه، وظیفه و نقش معلمان زن به مراتب مهمتر و بارزتر بود و آنان در سالهای مبارزه با رژیم پهلوی و به ویژه در چند سال پایانی حاکمیت ستمشاهی نقش مؤثری در به صحنۀ مبارزه آوردن دانش آموزان دختر و حفظ و حراست از ادبیات انقلابی ایفا کردند. تحت تأثیر فعالیتهای فرهنگی زنان معلم از اواسط دهه 1350ه.ش حجاب به عنوان یک سنت و ارزش اسلامی مورد توجه و استقبال دختران و زنان ایرانی قرار گرفت.و حضور دانش آموزان دختر محجبه و چادر به سر در تهران و شهرهای بزرگ و کوچک سبب تشویش و تردید کارگزاران فرهنگی رژیم پهلوی گردید.به گونهای که در سال 1355ه.ش به هنگام ملاقات امیر عباس هویدا با معلمان کاشان همه آنها که جزء کادر آموزشی بودند، چادر را به عنوان حجاب شایسته خود انتخاب کرده و در حضور وی با چادر حضور پیدا کردند.
در زمینۀ آگاهی بخشی معلمان در یکی از اسناد ساواک آمده است: (ناظمیان دبیر دبیرستان دخترانه مهرگان سمنان بعد از ظهر مورخه 15/1/ 37[1357] در سر کلاس دوم ضمن سخنرانی میگوید که من نمیتوانم به شما تبریک بگویم چون به دلایلی که خود شما هم میدانید عید نداشتیم؛ فقط میتوانم به شما بگویم در کوششهای خود موفق باشید.) نامبرده ضمن اشاره به وقایع تبریز گفت: عید امسال عزای ملی بود نه عید و سپس از آیات زیارتی. سیادتی. شیخ نجات و خمینی نام برد و از آنها ستایش کرد.
#انقلاب_مردم
#تولیدی_عس_کردستان
#شهرستان_سنندج
#قسمت_دوم
9.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پخش #قسمت_دوم #مستند "ایران، انقلاب، انتخابات" از شبکه خاوران خراسان جنوبی
🔻در آستانه برگزاری انتخابات مهم و سرنوشت ساز دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری #قسمت_دوم #مستند "ایران، انقلاب، انتخابات" کاری از معاونت تبلیغات و روابط عمومی عقیدتی سیاسی فرماندهی انتظامی خراسان جنوبی در ساعت ۲۲۱۸ دقیقه روز سه شنبه هشتم اسفندماه جاری روی آنتن شبکه استانی خراسان جنوبی رفت.
🔻این مستند در سه قسمت با موضوع اهمیت برگزاری انتخابات در جمهوری اسلامی ایران و برنامههای دشمنان برای تاثیرگذاری بر آن توسط معاونت تبلیغات و روابط عمومی عقیدتی سیاسی فرماندهی انتظامی خراسان جنوبی تهیه شده است.
لینک مستند در سپهر تی وی👇👇
https://sepehrtv.ir/live/khorasanjonoobi/recording/173954794
#دعوت✌️
#تنها_نرو
#انتخاب_مردم
#اقتدار_ایران
#تولیدی_عس_خراسانجنوبی
#قسمت_دوم
گفتم
-آره اگه ما رو لایق برادری بدونن
پرسید
-شما #طلبه _ای؟
گفتم
-بله چطور؟!
گفت
-از کتابی که دستت بود
-آها گاهی وقتا میام با #مرتضی مباحثه میکنم
-مگه #مرتضی #طلبه ست؟
جوابشو ندادم تا خودش نوشتهی روی #مزار رو بخونه
#روحانی متدین #غلامرضا پیشداد
-اینجا که نوشته #غلامرضا چرا #مرتضی صداش میکنی؟
-وصیت خودِ #شهیدِ دوست داشته #مرتضی صداش کنند اون هم بخاطر دوستش که #شهید شده اسمش #مرتضی بوده
از جاش بلند شد و گفت
-یکم قدم بزنیم؟؟
منم که حسابی جذب نورانیت حاج اقا شده بودم با کمال میل قبول کردم میون #شهدا باهم قدم بزنیم
از خودش گفت
از خودم گفتم
از #شهدا گفت
از #مرتضی گفتم
از زندگیش گفت
از #مرتضی گفتم
از کارش گفت
از #مرتضی گفتم
کم کم خوشید داشت غروب میکرد ،
و به اصطلاح غروب #جمعه فرا رسید و من باید برمیگشتم خونمون و اون هم باید میرفت محل کارش که برای تبلیغ اومده بود.
از هم جدا شدیم و برای یک لحظه ذهنم درگیر این ماجرا بود که ایشون کی بود و یک دفعه از کجا پیداش شد
تا اینکه.........
چند سال بعد از طرف حوزه اردو رفتیم #قم تو خوابگاه نشسته بودم که دوستم علیرضا بدو بدو اومد سمتم و گفت
-اسماعیل یه حاج آقایی اومده میخواد تو رو ببینه
-من و؟؟؟فامیلیش چیه؟؟
-نباتی حاج آقا نباتی
-نمیشناسمش حالا کجا هست؟
-پایین منتظر توئه
تا اینو گفت سراسیمه از جام پاشدم و گفتم
-لباسام خوبه؟
گفت
-اره فقط یه عبا بنداز که رسمی تر باشه
داشتم از پله ها میرفتم پایین در همین حال یه آقایی داشت از پله ها میومد بالا بیتفاوت بهش یه سلام کردم و از پله ها اومدم پایین
چن پلهای که گذشت یه صدایی منو جلب خودش کرد
-اقای صادقی؟؟؟؟؟
باعجله و هول و استرس صورتمو برگردوندم
-بله بفرمایید
صدا مال همون آقایی بود که داشت از پلهها میرفت بالا
-من و نمیشناسید؟؟
-نه متاسفانه
اومد پایین
-خوب نگاه کن ببین من و یادت میاد؟
-نه متاسفانه
-یعنی اینقدر عوض شدم؟
-شایدم
-شایدم چی؟؟
-هیچی
تو دلم گفتم شایدم من پیر شدم و کمحافظه
رفتیم تو حیاط چن دقیقهای رو باهم حرف زدیم ولی من باز هم بخاطر نیاوردمش
-اسماعیل وقت داری بریم بیرون
-آره ولی قبلش باید لباسام و عوض کنم
-نمیخاد همینجوری خوبه فقط عبا رو دوشت بنداز حله اینجا قمِ مردم با عبا راه میرن
رفتم بالا عبامو بردارم که حاج آقا گفت
-لطفا تنها بیا میخوام تنها باشیم
استرس عجیبی من و فراگرفت خودمو جمع و جور کردم و باصدای گرفته گفتم
-چشم
رفتم بالا تو این مدت علیرضا منتظر من بود که برگردم
-سلام چیشد دیدیش؟؟
-آره ولی اصلا نمیشناسمش
-نگفت کجا دیدتت؟؟
-نه فقط گفت بریم بیرون دور بزنیم
-میخوای باهاش بری؟؟
-نمیدونم خودمم خیلی میترسم
-میخوای من باهات بیام؟؟
-نه بابا گفت تنها بیا
علیرضا دست و پاش و گم کرد و گفت
-نرو دیوانه بهش اعتماد نکن تو که اونو نمیشناسی
-نگران نباش اتفاقی نمیفته ته دلم میگه آدم خوبیه فقط یه زحمتی من که سوار ماشین شدم تو پلاک ماشینشو بردار اگه برنگشتم بدردت میخوره راحت تر پیدام میکنی
اون که بهترین دوست من بود گفت
-اره فکر خوبیه فقط مواظب خودت باش
تا دم در همراهم کرد سوار ماشینش شدم و علیرضا خیلی نامحسوس پلاک ماشین طرفو برداشت...
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#از_عشق_تا_پاییز
#خاطرات_یک_طلبه
#قسمت_دوم
این داستان ادامه دارد ...
18.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨✨بِسْــــــمِاللَّهِالرَّحْمَـنِالرَّحِيــمِ✨✨
دقایقی در محضراستاد گرانقدرحاج آقای اسدی
باموضوع : سبک زندگی اسلامی
زندگی میکنیم که از زندگیمون لذت ببریم و به آرامش برسیم .....
✓#قسمت_دوم
✓#تعامل_با_همسر
✓#سبک_زندگی_اسلامی
🌹زندگینامه شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی🌹
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
همکلامیمان با مادر #شهید سجاد زبرجدی شرایط خاصی داشت. مادری که سعی میکرد با زبان بیزبانی برایمان از دردانه #شهیدش بگوید. صفیه کمانی همه صحبتهایش را با #بغضهای ترکخوردهاش درهم میآمیخت و اگر نمیتوانست منظورش را بفهماند، نوشتاری به دستم میداد تا به این ترتیب بتواند روایتگر زندگی تا شهادت فرزند #شهیدش باشد. صفیه کمانی سخنانش را از دردانهاش اینگونه آغاز میکند:
سجاد در یک خانواده #شهیدپرور رشد پیدا کرد. #داییهایش داود و مرتضی کمانی هر دو از شهدای دفاع مقدس هستند. پسرم دوست داشت سپاهی شود و ما هم مشوقش بودیم. از #خصوصیات بارز پسرم میتوانم به محجوب بودن، داشتن ایمان قوی، حب رهبری، پاکدامنی، شجاعت، صداقت، مهربانی، احترام به بزرگترها، ساعی، ورزشکار و بسیار مسئولیتپذیر اشاره کنم. #سجاد اهل صله رحم بود و تمامی خصوصیات خوب یک انسان واقعی را دارا بود. #پسرم با ایمان قوی و علاقه شدید قلبی به اسلام و ائمه اطهار، از میهن و اسلام و کشورش #دفاع میکرد و همواره گوش به فرمان رهبر بود. به نظر من همه این خوب بودنها و خالص بودنهایش، به خاطر علاقهاش به سرگذشت داییهای #شهیدش داود و مرتضی کمانی بود. او مسیر #شهادت را از داییهایش آموخته بود.
#ترویج_فرهنگ_ایثار_وشهادت
#شهید_مدافع_حرم
#سجاد_زبرجدی
#قسمت_دوم
#تولیدی_عس_کردستان
#شهرستان_سنندج
✅زندگینامه شهید محمد علی دولت آبادی اولین شهید پلیس ۱۱۰
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
شهیدمحمدعلی دولت آبادی از همان دوران کودکی با سیره ی ائمه اطهار علیه السلام آشنا گردیده و پای ثابت هیئت های مذهبی بود.
پدر شهید دولت آبادی می گوید که محمد کمتر از یکسال داشت که در اولین عاشورای عمرش همراه هیئت عزاداری سرور وسالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام او را قلمدوش کرده و با محفل عاشورائیان آشنا گردید.
عشق به امام حسین علیه السلام چنان در تاروپود وجود شهید دولت آبادی ریشه دوانده بود که در ایان نوجوانی وجوانی تقریبا هرشب به هیئت های هفتگی مختلف رفته و همراه دیگر عاشقان آن حضرت عزادارای میگرد.
شهیدمحمدعلی دولت آبادی به حضرت ثامن الحجج امام رضا علیه السلام نیز ارادت ویژه ای داشت چنانکه در چند سال آخر عمر کوتاه خود ،هرکجا بود هنگام تحویل سال خود را به بارگاه ملکوتی امام رضا علیه اسلام رسانده و با قرائت زیارت آن حضرت سال را تحویل می نمود.
او شعری را همیشه زیر لب زمزمه می نمود که همکاران او در کلانتری و دوستان وهمقطارانش در بسیج ،زیاد از او شنیده بودند.
زائری بارانی ام ، آقا به دادم می رسی؟
بی پناهم خسته ام ، تنها ، به دادم می رسی؟
گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوها ، به دادم می رسی؟
من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرا ، به دادم می رسی؟
#ایثار_شهادت
#شهید_محمدعلی_دولت_آبادی
#شهرستان_سنندج
#قسمت_دوم
🇮🇷روابط عمومی پلیس🇮🇷
🆔@pr_police
⭕️مهدویت قسمت دوم
✅امام خمینی مسئله مهدویت را یک موضوع تاریخی و سیاسی نمیداند، بلکه وجود حضرت مهدی (علیهالسّلام) و ظهور ایشان را کامل کننده مقصد انبیاء (علیهمالسّلام) در اجرای عدالت در تمام عالم و در مراتب انسانیت میشمارد و این مطلب که امام عصر (علیهالسّلام) با وجود ظلم و فساد در جامعه ظهور میکند را نقد میکند و معنای حقیقی انتظار مهدویت را در اسلام، معنای جدید و مخالف با سکوت میداند و معتقد است، حضرت با ظهور خود، انحرافها در نفوس، اخلاق، اعمال و عقاید اشخاص را به مرتبه اعتدال و صراط مستقیم برمیگرداند.
امام خمینی معتقد است امام عصر، ولی الله و واسطه فیض و عنایات حق تعالی است و انسان کاملی است که صاحب ولایت مطلقه الهی و تداوم بخش رسالت انبیای الهی و سر امتداد لیله القدر است.
به اعتقاد امام خمینی یکی از ویژگیهای منجی بشریت، تحقق حکومتی است که در آن، مستضعفان وارثان زمین باشند که تمام احکام اسلام در آن اجرا میشود
و یکی از اهداف مهدویت و مهدی موعود (علیهالسّلام)، ایجاد جامعهای است که در میان افراد آن، آیین برادری حکمفرما است و اختلافی در میان نیست.
#مهدویت
#ظهور_قائم
#ترویج_مهدویت_وانتظار
#تولیدی_عس_کردستان
#شهرستان_سنندج
#قسمت_دوم
✅زندگینامه شهید سید ابراهیم رئیسی
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وی در دوره تربیتی خاصی که مرحوم شهید بهشتی جهت کادرسازی برای تأمین نیازهای مدیریتی نظام اسلامی برگزار کرده بود، شرکت کرد و به دنبال شورشهای مارکسیستی و ایجاد مشکلات متنوع در مسجد سلیمان، به همراه گروهی از طلاب در قالب فعالیتهای فرهنگی به آن منطقه رفت. پس از بازگشت از مسجد سلیمان، مجموعه سیاسی- عقیدتی پادگان آموزشی صفر- دو در شاهرود را تأسیس و برای مدت کوتاهی آن را اداره کرد
ورود رئیسی به عرصة مدیریت از سال ۱۳۵۹ و با حضور در جایگاه دادیاری شهرستان کرج آغاز شد و پس از مدتی با حکم شهید قدوسی، به سمت دادستان کرج منصوب شد. موفقیت او در ساماندهی وضعیت پیچیده این شهر موجب شد تا پس از دو سال در تابستان ۱۳۶۱ همزمان با دادستانی شهر کرج، مسئولیت دادستانی شهر همدان را نیز عهده دار شود. حضور همزمان او در این دو مسئولیت، برای مدتی ادامه یافت تا آنکه به عنوان دادستان استان همدان معرفی شد و از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۳، در این سمت خدمت نمود.
#زندگینامه_شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#تولیدی_عس_کردستان
#شهرستان_سنندج
#قسمت_دوم
✅زندگینامه شهید سید ابراهیم رئیسی
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وی در دوره تربیتی خاصی که مرحوم شهید بهشتی جهت کادرسازی برای تأمین نیازهای مدیریتی نظام اسلامی برگزار کرده بود، شرکت کرد و به دنبال شورشهای مارکسیستی و ایجاد مشکلات متنوع در مسجد سلیمان، به همراه گروهی از طلاب در قالب فعالیتهای فرهنگی به آن منطقه رفت. پس از بازگشت از مسجد سلیمان، مجموعه سیاسی- عقیدتی پادگان آموزشی صفر- دو در شاهرود را تأسیس و برای مدت کوتاهی آن را اداره کرد
ورود رئیسی به عرصة مدیریت از سال ۱۳۵۹ و با حضور در جایگاه دادیاری شهرستان کرج آغاز شد و پس از مدتی با حکم شهید قدوسی، به سمت دادستان کرج منصوب شد. موفقیت او در ساماندهی وضعیت پیچیده این شهر موجب شد تا پس از دو سال در تابستان ۱۳۶۱ همزمان با دادستانی شهر کرج، مسئولیت دادستانی شهر همدان را نیز عهده دار شود. حضور همزمان او در این دو مسئولیت، برای مدتی ادامه یافت تا آنکه به عنوان دادستان استان همدان معرفی شد و از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۳، در این سمت خدمت نمود.
#زندگینامه_شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#تولیدی_عس_کردستان
#شهرستان_سنندج
#قسمت_دوم
18.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻قسمت دوم مجموعه پادکست صوتی جمعه های انقلاب
🔻چهل و شش سال ، چهل و شش خطبه
#قسمت_دوم
#جمعه_های_انقلاب
#جمعه_ی_نصر
#تولیدی_عس_زنجان
🔻زندگینامه شهید سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان
🔺قسمت دوم
🇱🇧🇯🇴🇮🇶🇮🇷🇱🇧🇯🇴🇮🇶🇮🇷🇱🇧🇯🇴🇮🇶🇮🇷
این کار محبوبیت حزبالله را در منطقه افزایش داد و جایگاه آن را در لبنان تقویت کرد. نقش حزبالله در حمله به واحد گشت مرزی اسرائیل که منجر به جنگ ۲۰۰۶ اسرائیل و لبنان شد البته در معرض انتقاد محلی و منطقهای قرار گرفت. در سال ۲۰۱۳، حزبالله در جنگ داخلی سوریه علیه آنچه که نصرالله آن را «افراطیهای اسلامگرا» نامید، از حکومت بشار اسد اعلام حمایت کرد.
در ۲۷ سپتامبر ۲۰۲۴، سخنگوی ارتش اسرائیل اعلام کرد نیروی هوایی اسرائیل مقر اصلی حزبالله در بیروت را با هدف ترور نصرالله مورد حمله قرار داده است. متعاقباً ارتش اسرائیل اعلام کرد در این حمله حسن نصرالله به شهادت رسیده است.
#زندگینامه_شهیدسیدحسن_نصرالله
#حزب_الله_لبنان
#قسمت_دوم
#تولیدی_عس_کردستان
#شهرستان_سنندج
بسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_دوم
#داستان_عشق_آسمانی_من
با آژانس تا مسجد ولیعصر میروم...
فکر و خیال را پس میزنم و از ماشین پیاده میشوم...
قدم هایم را آرام برمیدارم...
صدای فرحناز در گوشم میپیچد:یه سال میخوای بمونی خونه مهدیه ؟
میخندم و زیر لب میگویم:راست میگی...وسایلام خیلی زیاده
مطهره حرفم را قطع میکند،با خنده میگوید:
میخواستی کامیون بگی بیاد کمد وسایلاتو بیاره قم ..
فرحناز نگاهی به صورتم می اندازد و هرسه آرام میخندیم...
چمدان را زمین میگذارم و چادرم را روی سرم مرتب میکنم...
سوار اتوبوس میشویم
اولین مکان توقف حرم امام (ره)هست
یک ساعتی فاصله داریم ...
لبم را از ذوق میگزم
در حد یک ربع زیارت میکنم و از فرحناز مطهره جدا میشوم...
به سمت معبودگاه عشق قعطه ۵۰بهشت زهرا حرکت میکنم
#مزار_شهید_مدافع_حرم_آقاسید_محمد_حسین_میردوستی
مزارش خیلی خلوت است
تلفن همراهم را از داخل کیف برمیدارم و مداحی #منم_باید_برم را پلی میکنم ...
اشکهایم جاری میشود،قطره اشکی مژه های بلندم را رها میکند و روی گونه ام مینشیند...
صفحه گوشی روشن میشود و نام فرحناز روی صفحه گوشی نقش میبندد...
صدایم را صاف میکنم و جواب میدهم:بله
فرحناز با صدای نسبتا بلند میگوید کجا رفتی تو؟
درحالی که با یک دستم گلاب را روی مزار سرازیر میکنم میگویم:
-هیس چه خبرته؟
صدای فرحناز بلند تر از قبل در گوشم میپیچد:
نمیگی من نگرانت میشم
کجا رفتی؟
-اومدم مزار آقاسید ...
فرحناز:خب به ما هم میگفتی میومدیم...
❣❣❣❣❣❣❣
در فکر فرو میروم...قرار است یک ماه قم بمانم و زندگی #شهید_مدافع_وطن_محمد_سلیمانی را بنویسم...
فرحناز کنارم مینشیند:زهرای من از من ناراحته؟
_زمزمه میکنم:فرحناز...
حرفم را قطع میکند و میگوید:آخه نگرانت شدم...
_لبخندی نثار چهره پاکش میکنم:دیگه که گذشت ولش کن...
فرحناز نفس عمیقی میکشد:گوشیت داره زنگ میخوره،مطهره نگاهی به صورتم می اندازد و میگوید:گوشی کشت خودشو جواب بده دیگه...
با قدم های بلند خودم را به میز میرسانم و جواب میدهم:سلام مهدیه جان...خوبی
چند لحظه مکث میکند و میگوید:سلام...کجایین
مطهره مقابلم می ایستد و با تکان دادن سرش میپرسید کیه!؟...
همانطور که به صحبت های مهدیه گوش سپرده ام، در دهان آرام میگویم:مهدیه س..
فرحناز بلند صدایم میزند:زهرا، با یه خداحافظی مهدیه رو خوشحال کن...
بالاخره صحبت هایم را به جمله آخر میکشانم:کار نداری مهدیه جان؟یک ساعت دیگه میبینمت...
خوشحالی را میتوان در چشمهایم به وضوح دید...
فرحناز به سمتم قدم برمیدارد،ارام میپرسد:چی گفت مهدیه؟
با شیطنت لبخندی میزنم و میگویم:چیزی خاصی نگفت ...
مطهره گوشه لبش را به دندان گرفته و به من زل زده،...لبش را رها میکند و میگوید:چی گفته داری از خوشحالی میمیری...!
همانطور که روسری ام را با وسواس مرتب میکنم با لبخندی از روی خوشحالی به مطهره و فرحناز نگاه میکنم:گفت آقای فاطمی نیست یک ماه...
منم این یک ماه رو میرم خونه مهدیه،مکث میکنم و بلند میگویم:یعنی دیگه خوابگاه نمیرم...
#ادامه_دارد
#قسمت_دوم
#شهید_مدافع_وطن
#تولیدی_عس_زنجان
نویسنده :بانوی مینودری
🌹 #روابط_عمومی_پلیس 🌹
🆔 @PR_Police