💕آدم ها
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﻌﻨﯽ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ و ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮند ﮐﻪ
ﺑﺎ ﮐﺴﯽ
ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ
ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺷﻮﻧﺪ...🍂🌸
🍃🌸 🌸🍃
آنچه آدم را پیر میکند نگاه به گذشته و حسرت فرصتهای از دست رفته است.
حساب و کتاب روزهای گذشته آدم را زود پیر میکند و جز بینی تیرکشیده و چشمان حریص و بی فروغ، چیزی از او باقی نمیگذارد...!
📕دیروزهای_ما
✍#ناتالیا_گینزبورگ
🌟امیدوارم
در این روز زیبای
🌸 میـلاد امـام یازدهـم 🌸
پروانه آرزوهایتان
بر زیبـاترین گلهـای 🌸
اجابت بنشیند...
🌹ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارڪ باد🎉
🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسباب بازی جدید بچه ها.. چه میخنده😄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای جوونم خودشم شوکه شد از این حرکتش😂😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه ای که تا حالا ندیدید
میخواست نیمرو درست که یهو می بینه... 😍
کانال دوستان پاتوق
💠♥️💠 ♥️💠 💠 #part بغض میکنم.. :_آخه عمــــو وحید.... رفتن پدربزرگ،او را از پا درمیآورد... روي
💠♥️💠
♥️💠
💠
#part
او هم بلند میشود..
پیراهن مردانه ي سرمه ایـپوشیده،با شلوار همرنگش. کاپشن بادي
زرشکی،سرمه اي اش را از صندلی آویزان کرده.
:+به هرحال دوباره فکر کنین... نذاشتین من حرفم رو کامل
بزنم...متاسفانه خیلی وقت نداریم...
:_خدانگه دار
:+خداحافظ
حتی پیشنهاد نمیدهد که مرا برساند!
هرچند،اگر هم میداد من رد میکردم...
این از راز اول... حالا مانده قرار ملاقاتم با حاج خانم...
نگاهی به ساعت میاندازم.
امروز دیگر کلاس ندارم.
راه خانه ي فاطمه را پیش میگیرم.
*
فاطمه،برایم آب انار میریزد و لیوان را دستم میدهد.
:_ممنون
جواب نمیدهد.میدانم مشغول است،مشغول حرص خوردن
:+نیکی من نمیفهمم... تو باید فنجون قهوه رو رو لباسش میریختی...:_فاطمه من نمیتونم مثل تو باشم...تو یه جورایی خیلی...
:+باشه..من عصیانگر...من لجباز... ولی پسره هرچی دلش خواسته
گفته،تو پا شدي خیلی موقر و خانمانه بیرون اومدي.. لابد بابت قهوه
ام ازش تشکر کردي
دستم را زیر چانه ام میزنم و ابروهایم را بالا می دهم
:_نوچ...یادم رفت...
از کوره درمیرود
:+واي...من نمیفهممت نیکی ...پسره میگه بیا الکی عروسی
کنیم،لبخند میزنی.
مامانت میگه باید فلان مهمونی رو بیاي،میگی چشم
عمو وحیدت،همه چی رو ازت پنهون میکنه،زنگ میزنی میگی ممنون
که نگفته بودین..
بابات میگه باید با اونی که من میگم ازدواج کنی..
سرم را پایین میاندازم،ادامه ي حرفش را میخورد.
دستم را میگیرد و با لحن پشیمانش می گوید
:+ببخش نیکی نمیخواستم ناراحتت کنم..
سرم را بلند میکنم،این واقعیت زندگی من است!
:_نه تو راست میگی... واقعا من یه همچین آدمیام...ولی فاطمه...باید
#ادامه_دارد
#فراری
💠
♥️💠
💠♥️💠
کانال دوستان پاتوق
💠♥️💠 ♥️💠 💠 #part او هم بلند میشود.. پیراهن مردانه ي سرمه ایـپوشیده،با شلوار همرنگش. کاپشن بادي زر
💠♥️💠
♥️💠
💠
#part
حرمت نگه دارم،زندگی من وتو خیلی با هم فرق داره...مامان و
باباهامون خیلی متفاوتن...
تو خیلی راحت با پدر و مادرت صحبت میکنیحرف دلت رو
میفهمن،نگاهتون به آینده شبیه هم دیگه اس...
ولی ما زمین تا آسمون باهم فرق داریم...
من،قبلا شبیه الآن تو بودم.ولی الآن،اینجوري بودنم به نفعمه..
نگاه فاطمه رنگ شرم دارد،اما تقصیر او چیست؟
مثل خواهر،نگران آینده ام است،درکش میکنم...
اما من همین پوسته ي ساکت و گوشه گیرم را ترجیح میدهم.
نگاهی به ساعت میاندازم،باید به مامان تلفن کنم و بگویم اینجا
هستم.
براي آن ها فرقی ندارد اما من وظیفه میدانم خبرشان کنم.
دست میبرم تا موبایلم را بردارم،اما نیست....
فاطمه نگاهم میکند
:+چی شده؟
:_موبایلم نیست،باید به خونه زنگ بزنم.
موبایلش را روي پایم میگذارد
:+بیا حالا با مال من زنگ بزن،پیداش میکنیم بعداموبایل را میگیرم و با لبخندي،از کارش قدردانی میکنم.
جرعه اي از آب انار مینوشم و شماره ي خانه را میگیرم.
*
چادرم را سفت میکنم،حاج خانم را پشت یک میز دونفره میبینم.
نفس عمیقی میکشم و به طرفش قدم برمیدارم.
با دیدنم بلند میشود
بازهم در سلام،پیش دستی میکنم و با هم دست میدهیم
:_سلام،ببخشید که دیر شد
:+سلام دخترم،خواهش میکنم،اتفاقا به موقع اومدي. بشین عزیزم
پشت میز مینشینم و چادرم را مرتب میکنم.
گارسون بالاي سرمان میایستد،حاج خانم با لبخندي،متین نگاهم
میکند
:+خب چی میخوري نیکی جان؟
:_من چیزي نمیخورم،ممنون
:+مگه میشه آخه؟
:_باور کنین میل ندارم،ممنون
حاج خانم به گارسون اشاره میکند
:+لطفا کیک شکلاتی بیارید و قهوه.
#ادامه_دارد
#فراری
💠
♥️💠
💠♥️💠
گر کسب کمال میکنی میگذرد
ور فکر مجال میکنی میگذرد
دنیا همه سر به سر خیال است، خیال
هر نوع خیال میکنی میگذرد …
#وحشی_بافقی
زندگی کوتاه است و پایان آن نامعلوم پس همواره سعی کنید بهترین همسر ، بهترین رفیق و حتی مهربانترین رئیس باشید تا زمان وداع دنیایی زیباتر را به فرزند خود تحویل دهید
#الهی_قمشه_ای
#شهید_آوینی:
«خون» با حسین، پیمان «ریختن» بسته است، «سر» با حسین، پیمان «باختن»
#شهید_همت:
حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست میدارم.
#شهید_سلیمانی:
امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرمها میمانند.
@سید_خراسانی
از زمـزمـهی عطــر «تــو»
بر لالـهی گوشـم...
شعر و قلم و واژه و تـن،
مسـتِ جنـون اسـت.
#مه_ناز_نصیرپور❣
عشق اگر فرمان دهد
از جان شیرین هم گذر!
عشق محبوب است و مقصود است
و جان مقصود نی...
#اقبال_لاهوری
تو نبض
شعرهای منی
تو را به تکرارِ نفسهایم دوستت دارم.
#فرزانه_طالبی_پور
تو آن قشنگِ
محالی که خواستم امشب
به نام کوچکِ تو، ماه را صدا بزنم ...
#محمد_قاسملوی
#شبت_بخیر_جانااا♥️🍃
اگر میخواهید زیبا باشید ؛
- یک دقیقه مقابل آینه
- پنج دقیقه مقابل روحتان
- و پانزده دقیقه مقابل خداوند بایستید
آدمها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمیشوند بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر میرسند.
بچهها هرگز مادرشان را زشت نمیدانند؛
اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید
آنها را زیبا هم خواهید یافت
زیرا حس زیبا دیدن همان عشق است🍂
پاييز فصلى ست كه يادمان ميدهد
تغيير ميتواند زيبا باشد
كسی كه دارای عزمی راسخ است
جهان را مطابق
میل خویش عوض می كند
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌙 شب شد
🍁دلها به فردا امیدوار شد؛
🌙چشم ها پر از خواب شد،
🍁همه میگویند که
🌙زندگی سر بالایی و سرازیری دارد
🍁اما من می گویم:
🌙زندگی هر چه که هست،
🍁جریان دارد؛
🌙می گویم: تا خدا هست و خدایی
🍁می کند، امید هست؛
🌙فردا روشن است؛
🍁شبتان آرام، فردایتان روشن به نور و عشق خدا 🌙