eitaa logo
ساندویچ فلسفه
8.9هزار دنبال‌کننده
119 عکس
116 ویدیو
21 فایل
🍔 فلسفه اسلامی، فلسفه غرب و فلسفه‌های مضاف را در سه سطح تجربه کنید: 🧠 عمومی علاقه‌مندان به تفکر 🪵 نیمه‌تخصصی علاقه‌مندان به فلسفه و مبانی علوم 📚 تخصصی ویژه دانش‌پژوهان علوم عقلی 👥گروه t.me/philosophy_Sandwich_Group 👤مدیر @Philosophy_Sandwich_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
| ریشۀ مبحث تعارض علم و دین در غرب مسیحی ⭕️ ناسازگاری برخی اعتقادات، ارزش‌ها، و احکام دینی با برخی دانسته‌ها و خواسته‌های بشری از دیرزمان وجود داشته است و به دین خاصی محدود نمی‌شود. ولی آنچه تعارض علم و دین نامیده می‌شود و به صورت یک معضل نظری و عملی مطرح شده، فیلسوفان و متکلمان را به تکاپو برای نظریه‌پردازی و تلاش جهت حل و فصل آن واداشته است از خصوصیات عصر مدرن به حساب می‌آید. این فعالیت فکری از یک سو ریشه در آموزه‌های مسیحیت کنونی دارد، و از سوی دیگر زاییدۀ گرایش‌هایی فکری و فرهنگی است که از پسِ جنبش‌های فرهنگی قرون پانزده به بعد در اروپا رخ نمود. 1⃣ شاید بتوان گفت: نگاه تحقیرآمیز، بلکه تکفیرآلود، کتاب مقدس و کلیسا به علم، بیشترین سهم در شکل‌دادن نوع نگاه جهان غرب به رابطۀ میان علم و دین را داشته است. کتاب مقدس که از دو بخش عمدۀ عهد قدیم و عهد جدید ترکیب شده است، در توصیفی تحریف‌شده از جریان خلقت حضرت آدم و حوا‌علیهما السلام، «علم» را همان میوۀ ممنوعه‌ای معرفی می‌کند که تناول آن موجب خشم خداوند و اخراج حضرت آدم وحوا (و نسل بنی‌آدم) از بهشت عدن شد؛ عملی که به زعم نویسندگان کتاب مقدس، به «گناه جبلّی» بنی‌آدم تبدیل شد و موجب گشت تا هر انسانی از روز تولد گناه‌کار به دنیا بیاید! چنین علمی آشکارا با دین، ارادۀ الهی، و سعادت بشر در تعارض است. 2⃣ عامل دیگری که تعارض علم و دین را در ذهنیت انسان مدرن اروپایی نهادینه کرده است، آموزه‌هایی غیرعقلانی، ضداخلاقی، و ضدعلمی مانند تثلیث، بخشش گناهان توسط کشیش، آموزۀ زمین‌مرکزی، و توصیه به ظلم‌پذیری در کتاب مقدس است که همگی نمونه‌هایی است از تحریف‌های وارد شده در دین مسیحیت. چنین دینی به روشنی در برابر عقل و فطرت بشری قرار دارد و تعارض آن با علم و عقلْ دور از ذهن نیست. 3⃣ عامل سومی که با آغاز دوران رنسانس به عوامل پیش‌گفته اضافه شد و جرقۀ یک انقلاب فکری و فرهنگی بر ضد دین را در دوران مدرن روشن کرد، گسترش و تسلط گرایش‌های ماتریالیستی و سکولار در اروپا بود. پیدایش نظریات هستی‌شناسانه و معرفت‌شناسانه‌ای که بر محور مادی‌گرایی و حس‌گرایی دور می‌زد و با پیشرفت‌های چشم‌گیر علوم طبیعی همراه شد توانستند توهّم خودبسندگی معرفتی را در انسان غربی پدید آورند. گرایش سکولار بر این پایه استوار شد که انسان مدرن در نظر و عمل خود نیازی به دین ندارد،‌ بلکه آن‌گونه که کانت مدعی شد، باید خود را از قید و بند وابستگی تصنّعی و خودخواسته‌اش به دین و ارباب کلیسا رها سازد و همچون انسانی بالغ روی پای خود بایستد. به جرأت می‌توان گفت که تحریف‌هایی که در دین یهودیت و مسیحیت انجام شده بود نقشی به‌سزا در پیدایش و رشد این عامل سوم داشتند. 💢 مجموعۀ این عوامل دست به دست هم دادند و شرایطی را فراهم آوردند که امروزه تعارض علم و دین گویا به یکی از بدیهیات برای متفکران غربی تبدیل شده است، و آنچه باقی مانده پیداکردن راه حل برای این تعارض است. کسانی که در این مبحث به اظهار نظر پرداخته‌اند،‌ برای رفع تعارض و تعیین تکلیف نظری و عملی انسان پیشنهادهایی گاه متعارض داده اند. 📘 ، رابطه علم و دین، ص137-140 📚 | 📮 ایتا | تلگرام | اینستاگرام
💡 | انواع براهین وجود خدا 🔰 به طور کلی براهین ناظر به ذات خدا، در تقسیمی اولیه، به دو دسته تقسیم می‌شوند: ۱) دسته‌ای که به طور مستقیم یا غیر مستقیم، نشان می‌دهند که وجود خدا بی‌نیاز از استدلال است و ۲) دسته دیگری که به اثبات وجود خدا می‌پردازند. ➖ اما دسته اخیر خود دو گروه اند: ۱) گروه اول براهینی که از صرف مفهوم خدا در ذهن، وجود خدا را در خارج ثابت می کنند؛ این گروه از براهین را «براهين وجودی» یا «براهين وجود شناختی» می‌نامند. ۲) گروه دوم براهینی هستند که با اعتراف به وجود شیئی عینی خارجی و با تکیه بر آن، وجود خدا را ثابت می کنند. ➖ این گروه اخیر خود شامل دو قسم برهان است: ۱) قسم اول براهینی که وجود خدا را با تکیه بر وجود شیئی غیر از او ثابت می‌کنند. این قسم از براهين را «مخلوق محور» می‌نامیم. ۲) قسم دیگر شامل براهینی است که با اینکه مبتنی بر واقع‌اند، به نحوی‌اند که ولو وجود مخلوق انکار شود، باز هم وجود خدا را ثابت می‌کنند و به اصطلاح موجود محورند، چنين براهینی را «براهين صديقين» می‌گویند. 👇 اگر دقت کنیم، در می‌یابیم که حصر فوق عقلی است. بنابراین براهینی که به اثبات ذات خدا می‌پردازند عقلا سه نوع‌اند: ۱) مفهوم محور یا براهین وجودی؛ ۲) مخلوق محور؛ ۳) موجودمحور یا براهین صدیقین. 📘 ، در آمدی بر نظام حکمت صدرایی، ج۲، ص ۱۵۷ و ۱۵۸ 📚 | 📮 ایتا | تلگرام | اینستاگرام
☀️ | علل اعدادی چیست و چه نقشی در وجود معلول دارند؟سؤال: منظور از علل اعدادی چیست؟ اگر معلول به این علل نیاز دارد پس علت واقعی هستند، و همینطور هم هست. معلول بدون علت اعدادی تحقق پیدا نمی کند. پس فرقش با علت حقیقی چیست؟ ✅ پاسخ: معلول به علت اعدادی نیازمند است و علت اعدادی در تحقق معلول نقش دارد. لیکن نقشش متفاوت با علل اربعه معروف است که از ارسطو رسیده است: علت فاعلی، علت غائی (علل بیرونی)، علت مادی و علت صوری (علل درونی). حاصل فرق این است که معلول در پیدایش و بقا به علل اربعه نیازمند است. اما نسبت به علل معده در پیدایش نیاز دارد، اما در بقا بی نیاز است. 🔸 مثلا در ساخت خانه به بنا نیاز هست اما دربقایش به وجود بنا نیاز نیست، همینطور والدین نسبت به فرزندان. 🩸 بعضی علل معده را به هیچ نوع علت نمی‌شمارند و می‌گویند علل معده تنها زمینه ساز هستند و علت نیستند، اما این درست به نظر نمی‌رسد. خود زمینه سازی نوعی علیت است. وجود فرزند در کنار علل اربعه بر وجود والدین متوقف است و بدون والدین در طبیعت و در شرایط عادی (غیر معجزه) هرگز فرزند به وجود نمی‌آید. نامگذاری و اصطلاح مهم نیست، مهم این است که معلول که فرزند است بر وجود والدین توقف دارد. ▪️ علل معده در عالم ماده و طبیعت مطرح هستند، اما مفارقات با اینکه معلول هستند اما به علل معده نیاز ندارند؛ چنانکه ترکیب از ماده و صورت در فلسفه ارسطو نیز در عالم ماده و اجسام مطرح است. 🆔 ، برگرفته از کانال استاد فنایی 📚 | 📮 ایتا | تلگرام | اینستاگرام | آپارات
🔖 | تفاوت نظریه کانت و حکمای اسلامی در باب معقولات ثانیه 1⃣ کانت آمد معقولات ثانیه حکما را چه معقولات ثانیه منطقی و چه معقولات ثانیه فلسفی را امور صددرصد ذهنی دانست در صورتی که حکمای ما معقولات ثانیه منطقی را صددرصد ذهنی می‌‌دانند ولی معقولات ثانیه فلسفی را (کاملا) ذهنی نمی‌‌دانند. این یک تفاوت. 2⃣ تفاوت دیگر اینکه به یک نوع بیگانگی مطلق میان معقولات ثانیه -یا مقولات خودش- و اشیاء خارجی قائل شد؛ یعنی گفت اینها صددرصد ساخته قبلی ذهن هستند؛ یعنی اصلا قبل از اینکه این محسوسات (یا معقولات اولیه) بیایند اینها وجود داشته‌‌اند. اینها می‌‌آیند در ظرف آنها ریخته می‌‌شوند. اصلا اینها جزء ساختمان طبیعی و ذاتی ذهن است. این هم یک فرق دیگر که حکمای ما معقولات ثانیه را- چه فلسفی و چه منطقی- جزء ساختمان ذاتی ذهن نمی‌‌دانند؛ چون به ساختمان ذاتی ذهن قائل نیستند، زیرا این حکما از عقل هیولانی و نفس هیولانی شروع می‌‌کنند، می‌‌گویند در مرحله اول جز علم ذات به ذات اصلا چیزی نیست؛ باقی دیگر هم بالقوه است، تدریجا بالفعل می‌‌شود. هیچ چیزی برای نفس ذاتی نیست. هیچ علم ذاتی و فطری به آن معنا که با خودش آورده باشد برای‌‌ نفس نیست. به طور پیشینیه چیزی ندارد؛ اینها تدریجا پیدا می‌‌شود. 🔻 حتی آنچه را که اینها بدیهیات اولیه می‌‌دانند، می‌‌گویند اینها هم زمانا بعد پیدا شده است؛ و بلکه همه معقولات ثانیه را به نوعی مؤخر از معقولات اولیه می‌‌دانند؛ یعنی می‌‌گویند اگر معقول اولیه‌‌ای نبود معقول ثانیه‌‌ای هم نبود. ولی کانت می‌‌گوید نه، اگر معقولات اولیه به اصطلاح شما نبود معقول ثانیه، خودش بود. چون ذهن بود اینها هم بود. ✍ پس این تفاوتها بین نظر کانت و نظر حکمای اسلامی در کار هست. ولی تلاش کانت بالاخره تلاش موفقی از آب در نیامد؛ یعنی معرفت را که می‌‌خواست به این وسیله توجیه کند بیشتر غیر قابل توجیه شد، برای اینکه او این معانی را- حتی معانی فلسفی را- برد به عالم ذهن و خارج را از اینها عاری کرد: در خارج نه علیتی است نه معلولیتی، نه ضرورتی نه امکانی، هیچیک از اینها نیست. بعد به اشکال برخورد که پس تو اصلا از کجا می‌‌گویی که «خارج» ی وجود دارد؟ اگر علیت ساخته ذهن است از کجا می‌‌گویی که «خارج» ی وجود دارد؟ 📗 ، شرح منظومه، ج ۱، ص ۳۹۷ 📚 | 📮 ایتا | تلگرام | اینستاگرام | آپارات
🔰 | کانت و اعتقاد به وجود خدا 🛑 کانت فیلسوف بزرگ قرن هجدهم آلمان راهی متفاوت با دکارت و دیگر فیلسوفان عقل‌گرای پیشین برای پذیرش خدا پیمود. او به جای اثبات وجود خدا از طریق نظم یا برهان علیت و یا وجوب و امکان ضرورت وجود خدا را از طریق اخلاق و وظایف اخلاقی اثبات کرد. خلاصه یکی از توضیحات او چنین است: 1⃣ انسان دارای یک وجدان اخلاقی است که او را دعوت به فضیلت و رعایت اصول اخلاقی در زندگی می‌کند. این وجدان اخلاقی از او می‌خواهد که آنچه را برای خود می‌پسندد برای دیگران هم بپسندد و این اصل را به عنوان یک قاعده همواره در نظر داشته باشد و در زندگی پیاده کند. 2⃣ مسئولیت پذیری و رعایت اخلاق تنها در جایی معنا دارد که انسان خود را صاحب اراده و اختیار ببیند زیرا برای موجودات بدون اختیار، وظیفه اخلاقی معنا ندارد. 3⃣ این اختیار و اراده نمیتواند ویژگی بدن باشد که ماده‌ای مانند سایر مواد است. بلکه باید ویژگی نفسی غیر مادی باشد که فناناپذیر است و با مرگ بدن از بین نمی‌رود این بُعد غیر مادی انسان بهره‌مند از وجدان اخلاقی است. انسان در وجدان خود فضایل اخلاقی مانند عدالت را خوب می‌شمارد و رذیلت‌های اخلاقی مانند ظلم را بد به حساب می‌آورد. 4⃣ حال، این روح و نفس مجرد که سعادتش در کسب فضیلت و رعایت اصول اخلاقی است چون موجودی غیرمادی و جاودانه است، برای سعادت دائمی خود به جهانی ماورای دنیای مادی نیاز دارد و چنین جهانی نیز مشروط به وجود خدایی جاودان و نامتناهی است. بنابراین قبول خداوند پشتوانه اختیار و اراده انسان و مسئولیت پذیری او و تکیه گاه اصول اخلاقی مورد قبول وی میباشد. با پذیرش خداوند است که زندگی انسان معنای حقیقی و متعالی پیدا می کند و از پوچی و بی هدفی خارج می‌شود. 📙 ، فلسفه کانت، ص ۳۲۰ ، تاریخ فلسفه، ج ۶، ص ۳۱۷ تا ۳۵۳ ، مابعد الطبیعه، ص ۸۵۲‌ 📚 | 📮 ایتا | تلگرام | اینستاگرام | آپارات
🔗 | تفاوت وجود مستقل، رابطی و رابط در فلسفه سه نحو وجود از هم متمایز شده‌اند: وجود مستقل، وجود رابطی و وجود رابط. 1⃣ «وجود مستقل واقعیتی را گویند که هیچ نحو وابستگی ای به شیء دیگری نداشته باشد. این نحو وجود واقعیتی است مطلقاً نامشروط، یعنی از هیچ جهتی، به هیچ نحوی به هیچ چیزی مشروط نیست. به بیان فلسفی واقعیتی است که به هیچ نحوی قائم به دیگری نیست این نحو وجود به واجب بالذات اختصاص دارد. 2⃣ وجود رابطی، واقعیتی را گویند که وابسته و قائم به دیگری است؛ به گونه ای که ممکن نیست وابستگی آن را از شیئی که به آن وابسته است قطع کرد: قطع وابستگی از آن همان و انعدام وجود رابطی نیز همان. به نظر همۀ حکما، اعراض نسبت به جواهری که موضوع آنهایند چنین‌اند؛ مانند رنگ نسبت به جسـم رنگین. 3⃣ اما در مقایسه با وجود رابطی که واقعیتی است فی‌نفسه و لغيره، «وجود رابط» واقعیتی است فاقد جنبۀ فى‌نفسه، و فقط لغیره است یعنی وجود رابط چیزی نیست جز همان ربط و وابستگی و قیام و صدور و حلول و ایجاد و امثال آنها. به نظر حکما، مفاهیم حرفی مانند مفهومی که از واژه «از» یا «به» یا «است»، می فهمیم در خارج دارای چنین مصادیقی هستند. در آثار علامه طباطبایی اصطلاح وجود فی‌غیره برای این نحو وجود به کار می‌رود. 🔻وجود معلول از دیدگاه فلاسفهٔ پیشین به نظر حکمای پیش از صدرالمتألهین هر معلولی نسبت به علت فاعلی خویش وجود رابطی دارد همان‌گونه که هر عرضی نسبت به جوهری که موضوع آن است وجود رابطی دارد؛ با این تفاوت که قیام معلول به علت فاعلی خویش صدوری است؛ اما قیام عرض به جوهر مذکور حلولی است. 🔺 وجود معلول از دیدگاه صدرالمتألهین به نظر صدرالمتألهین هر معلولی نسبت به علت فاعلی خویش وجود رابط دارد نه رابطی؛ پس معلول اساساً فاقد جنبه فی‌نفسه است و چیزی نیست جز همان حیثیت لغیره و واقعیت آن جز همان بستگی و قیام و ربط به واقعیتی دیگر که علت نام دارد نیست واقعیت آن جز همان صدور از غیر نیست واقعیت آن همان ایجاد علت و کار و فعالیت اوست؛ نه واقعیتی که بر اثر ایجاد و فعالیت علت موجود است. 📘 ، درآمدی بر تاریخ فلسفه اسلامی ج ۳، ص ۲۹۹ 📚 | 📮 ایتا | تلگرام | اینستاگرام | آپارات
| آیا علم می‌تواند خدا را اثبات یا انکار کند؟ 🔬 علم تجربی، برخلاف فلسفه و متافیزیک نمی‌تواند به صورت قیاسی آفرینش یا خدا را اثبات کند؛ زیرا علم‌ تجربی با جهان فیزیکی و «قوانین‌ طبیعت» سروکار دارد به‌گونه‌ای که پدیده‌های درون جهان‌ فیزیکی از آن قوانین پیروی می‌کنند، اما خداوند یک پدیده در درون جهان فیزیکی نیست که علم بتواند آن را بررسی نماید. 🌍 به‌علاوه علم، رشته‌ای تجربی و استقرائی است؛ یعنی علم نمی‌تواند یقین پیدا کند که همه داده‌های ممکن برای تبیین پدیده‌های جهان یا خود جهان را در نظر گرفته است. علم، تنها می‌تواند شواهد دال بر تناهی‌ زمان‌ گذشته در جهان را آنگونه که امروزه می‌دانیم هست، یا آنگونه که فکر می‌کنیم باشد را، شناسایی و تبیین کند. ☄ همچنین علم می‌تواند احتمال بسیار اندک رخ‌دادن تصادفی شرایط لازم برای حفظ حیات در جهان را آنگونه که امروز می‌دانیم هست، یا آنگونه که فکر می‌کنیم می‌تواند باشد را، شناسایی کند. 📓 و ، نگاهی نو به اثبات وجود خداوند در فیزیک و فلسفه معاصر، ۴۳ 📚 | 📮 ایتا | تلگرام | اینستاگرام | آپارات
📅 | نگاهی تاریخی به برهان آنسلم 💥 این برهان به رغم اینکه عمری طولانی دارد و در قرن یازدهم میلادی تقریر گردید، پیوسته مورد طرد یا قبول واقع میشده و هم اکنون بحث و نزاع درباره آن ادامه دارد. در زمان و عصر خود آنسلم این برهان توسط گونیلون (Guanilo)، که خود راهب بود، مورد انتقاد قرار گرفت. وی نقدهای خود را برای آنسلم فرستاد. آنسلم در مقام دفاع برآمد و انتقادات او را پاسخ گفت. بعدها این برهان دوباره توسط توماس آکوئینی یک از چهره های بزرگ کلیسا - مورد نقد قرار گرفت. 🌐 در قرن هفدهم میلادی فیلسوفان متأله و اندیشمندان معروفی چون دکارت، اسپینوزا، لایب نیتس و... به تقریر و دفاع از این برهان پرداختند ولی کانت بر بیان آنها سخت تاخت و دفاعيّه آنها را مردود شمرد. 🔻 برخی از معاصران مانند راسل .... بر این برهان نقد دارند، در حالی که عده‌ای دیگر آن را پذیرفته‌اند و در میان مثبتین، متکلمانی این برهان را نه به عنوان دلیلی بر وجود خدا بلکه به عنوان کاوشی برای فهم مسیحی از خداوند پذیرفته‌اند و برخی دیگر تقریرهایی به شیوه منطق ریاضی اقامه کرده‌اند؛ از جمله «چارلز هارت شورن» و «نورمن مالكولم». این جنگ و گریز از اهمیت این برهان در کلام غربی حکایت می‌کند. راسل با اینکه نسبت به اولیای مسیحیت بی‌مهر است و به فلسفۀ قرون وسطی دیدی منفی دارد این برهان را می‌ستاید و می‌گوید مطلبی که این قدر بحث انگیز بوده در خور تقدیر است. 🎗 ژیلسون می‌گوید: .... از زمان کانت نام آن را برهان علم الوجودی نهادند و آنسلم این افتخار را یافته که اولین بیان دقیق آن را عرضه دارد. حتی کسانی هم که سلب هرگونه اعتبار از فکر مسیحی کردند و هیچ ابداع و ابتکاری در آن ندیدند، در برهان آنسلم کمابیش قائل به استثنا شدند و این همان برهانی است که از قرون وسطی به بعد به انحاء مختلف جلوه نمود و در مذاهب دکارت و مالبرانش و لايب نيتس و اسپینوزا، حتی در فلسفه هگل، از نو رخ گشود. 📘 ، فلسفه دین ۲۳۸-۲۳۹ 📚 | 📮 ایتا | تلگرام | اینستاگرام | آپارات
👨‍👩‍👦 | آیا بشر می‌تواند موجود زنده بسازد؟ 🔺 قبلًا اشاره كرديم كه در زمان ما اين مسئله مطرح است كه آيا بشر قادر خواهد بود كه موجود زنده بسازد؟ آيا خواهد توانست كه مثلًا نطفه مصنوعى انسان بسازد كه پس از قرار گرفتن در رحم يا محيط مناسب ديگرى به صورت يك انسان كامل درآيد؟ 🚫 گفتيم كه يك دسته الهيون كه طرز تفكرشان در رابطه حيات با اراده خداوند، متوجه موارد استثنائى و آغاز پيدايش حيات است جداً منكر اين مطلب مى‏باشند. ولى روى طرز تعليمى كه ما از قرآن مى‏گيريم بايد گفت مانعى ندارد. اين مسئله محتاج به توضيح است و از دو جنبه بايد مورد نظر قرار گيرد: 1⃣ يكى از اين نظر كه پيچيدگى ساختمان موجود زنده چه اندازه است و آيا بشر روزى خواهد توانست به تمام رموز و اسرارى كه در تركيب مادى اجزاء يك سلول زنده به كار رفته پى ببرد و قانون طبيعى به وجود آمدن يك سلول زنده را كشف كند و يا هرگز نخواهد توانست و هرگز به رمز اين قانون پى نخواهد برد؟ از اين نظر ما به هيچ وجه نمى‏توانيم اظهار نظر بكنيم زيرا خارج از صلاحيت ماست. آن مقدارى كه اهل فن گفته و مى‏گويند اين است كه: «چيزى كه از خلقت زمين و سيارات و منظومه‏هاى شمسى و از همه كائنات بالاتر و مهم‏تر است ماده «پروتوپلاسم» است». 2⃣ نظر ديگر اينكه آيا اگر بشر روزى موفق شد و قانون خلقت جانداران را كشف كرد- همان طورى كه بسيارى از قوانين ديگر موجودات را كشف كرده- و تمام شرايط و اجزاء مادى تركيب موجود زنده را به دست آورد و عيناً نظير ماده زنده طبيعى را ساخت، آيا آن موجود مصنوعى حيات پيدا مى‏كند يا نمى‏كند؟. جواب اين سؤال اين است كه: قطعا حيات پيدا مى‏كند، زيرا محال است كه شرايط وجود يك افاضه كاملا فراهم شود و آن افاضه تحقق پيدا نكند. مگر نه اين است كه ذات احديت، صمد و كامل مطلق و فيّاض على الاطلاق است؟ مگر نه اين است كه واجب الوجود بالذات‏ واجب من جميع الجهات و الحيثيات است؟ ❓در اينجا ممكن است اين شبهه باز در اذهان بيايد كه پس تكليف آن مطلب كه حيات فقط به دست خداست و غير خدا از حريم عمل احياء و اماته بيرون است چه مى‏شود؟ 🔺جواب اين مطلب پس از تذكر مطالب گذشته واضح است. اگر بشر روزى چنين توفيقى حاصل كند، منتها كارى كه كرده اين است كه توانسته شرايط حيات را فراهم كند، نه اينكه حيات را بيافريند. بشر حيات نمى‏دهد، قابليت ماده را براى افاضه حيات كامل مى‏كند و به اصطلاح، بشر فاعل حركت است نه مفيض وجود. بشر اگر روزى چنين توفيقى حاصل كند، از نظر كشف علمى كار مهمى كرده، ولى از نظر دخالت در ايجاد حيات، همان مقدار دخالت دارد كه پدر و مادر از طريق تناسل در ايجاد حيات فرزند دخالت دارند و يا كشاورز در ايجاد حيات دانه‏هاى گندم دخالت دارد. در هيچيك از اين موارد، انسان خلق كننده حيات نيست، فراهم كننده شرايط قابليت يك ماده براى حيات است. قرآن كريم در سوره مباركه واقعه اين مطلب را به بهترين وجهى بيان كرده است: أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ، أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ، أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ 📔 ، مجموعه آثار، ج ۱۳، ۵۸ 📚 | 📮 ایتا | تلگرام | اینستاگرام | آپارات
👑 | فیلسوف شاه افلاطون 📌 اگر ما شهر خود را خوب و کامل تأسیس کرده باشیم باید در آن چهار فضیلت وجود داشته باشد یعنی حکمت، شجاعت، خویشتن‌داری و عدالت. 1⃣ فضیلت اول حکمت است که در زمامداران یافت می‌شود اما همین حسن تدبیر خود علمی است؛ زیرا بدیهی است که این صفت از علم سرچشمه می‌گیرد نه از جهل شهر افلاطون حکمت خود را مدیون کوچک‌ترین طبقه می‌داند که به مناسبت علمی که دارند بر شهر ریاست و حکومت می‌کنند پس صاحبان این علم که در میان همه علوم نام حکمت تنها بر آن قابل اطلاق است، طبقه‌ای هستند که به حکم طبیعت افراد آن از همه طبقات کمترند. 2⃣ فضیلت دوم شجاعت است که در سربازان یافت می‌شود و برای پیدا کردنش باید به آن قسمت از مردم توجه کرد که کار جنگ را بر عهده دارند. شجاعت محافظت از عقیده عمومی در باب نوع و چگونگی اموری که مردم باید از آن بر حذر باشند و این عقیده را قانون از طریق تربیت ایجاد می‌کند؛ بنابراین شجاعت در همه احوال باید این عقیده را محافظت کند. بعضی در پرتو این فضیلت است که انسان، خواه هنگام اندوه و خواه هنگام خوشی یا آرزو یا ترس، آن عقیده را از دست نمی‌دهد. 3⃣ فضیلت سوم خویشتن‌داری است؛ خویشتن‌داری یک نوع نظم و تسلط بر لذات و شهوات است و از اینجاست که در اصطلاح می‌گوییم فلانی مالک نفس خویش است. در واقع نفس انسان دو جزء دارد یکی جزء بهتر و یکی جزء بدتر هرگاه جزء بهتر بر جزء بدتر مسلط شود می‌گویند شخص مالک نفس خویش است و هرگاه برعکس در نتیجه تربیت بد جزء بهتر نفس انسان مغلوب و مقهور قوه بد گردد می‌گویند بنده نفس خود و فاقد خویشتن‌داری است. خویشتن‌داری در تمام افراد حاکم و یا افراد محکوم وجود دارد. فیلسوف حقیقی خویشتن‌دار است و از هر گونه حرص و طمع آزاد؛ زیرا موجباتی که دیگران را به کسب ثروت و تجمل وادار می‌کند در او تأثیر ندارد و طلب این چیزها به هیچ وجه با روحیه او سازگار نیست. فیلسوف از هرگونه دنائت طبع مبراست. 3⃣ آخرین فضیلتی که شهر را تکمیل می‌کند عدالت است. هر فرد باید در شهر به انحصار یک کار داشته باشد؛ یعنی کاری که طبیعتاً برای آن استعداد خاص داشته باشد، در واقع پرداختن به کار خود و پرهیز از دخالت در کار دیگران عین عدالت است. تنها صفتی که صفات دیگر را به وجود می آورد و مادام که با آنها توأم باشد، وسیله ابقاء و محافظت آنهاست، صفت عدالت است. 📙 ، ، جمهور، ۲۲۷-۳۳۸ 📚 | | 📮 ایتا | تلگرام | اینستاگرام | آپارات
🔍 | دیدگاه جان لاک پیرامون علیت 🧐 آنچه از عبارات لاک ظاهر است، آن است که مفاهیم علت و معلول هم از راه احساس حاصل می‌شود و هم از راه درون‌نگری. او می‌گوید اگر توجهی به تحول مستمر اشیاء بکنیم، مشاهده می‌کنیم که اشیاء بسیاری، چه کیفیات و چه جواهر، آغاز به بودن می‌کنند و وجودشان را از تأثیر و عمل بعضی اشیای دیگر دریافت می‌کنند. از این مشاهده، تصوراتمان را از علت و معلول به دست می‌آوریم. آنچه را که هر تصور بسیط یا مرکبی را ایجاد می‌کند، علت می‌خوانیم و آنچه را که ایجاد شده است، معلول. 🔥 مثلا چون در جوهری که موم نام دارد مشاهده می‌کنیم که میعان که تصوری است بسیط بر اثر درجه معینی از گرما حاصل شد، تصور بسیط گرما را در نسبت با میعان موم علت می‌نامیم و میعان را معلول. همین طور چون مشاهده می‌کنیم که جوهری نظیر چوب که مجموعه ای معین از تصوراتی بسیط است بر اثر آتش تبدیل به جوهری دیگر به نام خاکستر می‌شود که تصور مرکب دیگری است مشتمل بر مجموعه‌ای از تصورات بسیط؛ آتش را در نسبت با خاکستر، علت و خاکستر را معلول می‌دانیم. 📗 ، فلسفه تجربی انگلستان، ۵۲ 📚 | | 📮 ایتا | تلگرام | اینستاگرام | آپارات
| اندیشه دیالکتیکی هگل ✂️ در زندگی عملی و نزد فهم همگانی، هر چیزی از چیزهای دیگر جداست و با خود یکی است و همه چیزهای دیگر را نفی می‌کند [یعنی انسان عادی فقط کثرت می‌بیند و اشیا را متباین به تمام ذات می‌یابد] اما اگر درست فکر کنیم می‌یابیم که تصور یک چیز جدا از همه چیز، بیهوده است. ⚔ باید با کمک فلسفه نظری [یعنی فلسفه مورد نظر هگل در بخش عقل نظری؛ فلسفه دیالکتیکی هگل] فاهمه را ارتقا داد و به مرتبه عاقله رسید. یعنی باید از فهم محدود به اندیشة دیالکتیکی رسید تا ذهن ببیند که هر مفهومی چگونه در دل خود ضد خود را به همراه دارد و زاينده ضد خويش است. 💥 هگل در شرح اندیشه دیالکتیکی، واژه «تضاد» را به حدّ آزاردهنده‌ای به کار می‌برد. از نظر هگل، هر مفهوم متعلق به فهم ]هر یک از مقولات فاهمه[ از راه «قدرت منفی»، راه‌گشا به يک تضاد می‌شود؛ یعنی وقتی مفهوم، سختی و بسته بودن خود را از دست می‌دهد، تضاد درون آن آشکار می‌شود و راه به ضد خويش می‌گشايد. ♾ هگل می‌گوید اگر کمی در مفهوم محدود (کران‌مند) دقت و اندیشه کنید، کم‌کم این مفهوم، سختی و محدودیت و بسته بودن خود را از دست می‌دهد و از دل آن، مفهوم «بی‌کران» یا «نامحدود» بیرون می‌آید و این «تولدِ ضدِ محدود از دل محدود»، ماهیت محدود و نامحدود را بر ما پدیدار می‌کند. 🌀 شاید هگل چیزی شبیه آنچه را ما در متضایفان می‌گوییم قصد کرده است. باید توجه داشت که در فلسفه هگل، ذهنی همان عینی و عینی همان ذهنی است. طبیعتا در چنین فلسفه‌ای، روابط فلسفی به روابط منطقی تبدیل می‌شوند و با کشف روابط مفاهیم، واقعیات کشف می‌شوند [واقعی همان مفهوم است و مفهوم همان واقعی یا واقعیت]. 📙 و ، تاریخ فلسفه، ج۷، ۱۶۹-۱۷۹ 📚 | 📮 ایتا | تلگرام | اینستاگرام | آپارات