داستان ورود
#خانـقشقایی
به خانه خدا
به قلم :#حاجـایازخانـقشقایی
👇👇👇👇👇👇👇
#قسمتـاول #ورودبهـکعبه
روز بيست و نهم و سهشنبه شهر ذي قعدة الحرام [صبح] گاه برخاسته.
با جناب حاج وضو ساخته، در حرم رفته، نماز فجر با جماعت ادا كرده و رفته قدري گندم و عدس هم خريد كرده، به كبوترهاي حرم كعبه نظراًً قربتاً الي الله داده و به منزل آمده، راحت شده.
ظهر وضو ساخته با جناب حاج و چند نفر حاجي همراه رفته در خانه تولّد حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ و مَعْجَري بود كه ميگفتند محل مولود آن حضرت رسول (ص) ميباشد و در همان بقعه مباركه، طرف ديگر دو باب زرهدار خوشطرح و خوش تركيب بود، ميگفتند كه اين خانه، خانة مِلْكيِ عليا جنابه والمخدّره خديجه ـ عليها السّلام ـ بود و عروسی و شب زفاف حضرت رسول (ص) در همان خانه شده. و محراب سبز هم بود، زيارت كرده و زيارتنامه خوانده.
و از همان راه مراجعت به مسجدالحرام نموده. نماز ظهر و عصر با جماعت ادا كرده. در همان كعبه معظمه و مسجدالحرام ايستاده نماز مغرب و عشا را هم با جماعت و اجماع، تا حتي قدري هم از تَسنُّن آمده، اقتدا به جناب فخرالحاج حاجي ملاباشي نموده ادا شد.
و بعد يك نفر مجتهد جليل القدر از خلق جَبل عامِل، طرف شام و بيروت آمده بود، خيلي هم از خلق ولايت خودش همراه داشت، آمد با همراهان ولايت خودش بنا به پيشوائي گذاشت. خيلي پشت سر آن جناب به نماز ايستادند. و جناب حاج ملاباشي فرمودند يك روز ظهر در مسجدالحرام خدمت ايشان رسيدم، آقا است. خيلي صاحب علم است. و اسم او شرفالدين است، يعني لقب او ميباشد. خودمان نماز خواندهايم.إ
✅ با دست جمع برويم اقتدا كنيم و
خودمان نيت نماز قضا نموده باشيم،
خيلي خوب است ثواب هم دارد،
ولي در انظار حضرات تَسنُّن جلوه ديگر دارد.
و ما هم رفته اقتدا نموده نماز قضا خوانده شد.
با جناب حاج و سيد طهراني عقيده شد كه هر چه بتوانيم طواف مستحبي و نماز مستحبی، دو ركعت [نماز] طواف بهجا آورده به منزل برويم. و در طواف همديگر را گم كرده، خودم تنها مشغول طواف بودم. تا ساعت سه، پنج هفت شوط طواف نموده. و بعد آخرِ هفت شوط آمده، در مقام حضرت ابراهيم خليل الرحمن ـ علیه السلام ـ دو ركعت نماز طواف نموده.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
و بعد ديدم پله كوچكي آوردند. دو عدد چراغ در دست دو نفر و دو نفر هم شخص محترم شيخوار عقبِ چراغها و قدري آدم هم عقبِ آنها آمدند. و قدري هم ازدحام كعبه كم شده بود. پله را گذاشته و همان شيخها بالا رفته درِ كعبه معظمه را باز كرده، چند نفر شيخ عمامه بزرگي آمدند. ديدم يكي يكي دست آنها را گرفته، بالا ميكشند و آنجا اين شيخهاي كبيرِ عمامه بزرگ، دست آنها را ميبوسند و داخل كعبه ميروند. و جنجال و تماشاچي چنان زياد شد كه آمد رسيد به مقام حضرت ابراهيم ـ علیه السلام.
و حقير هم اوّل در دل خيال كردم كه خداوندا با اين مقام و حد و حدود كه آمدهام ميشود كه در اين مكان هم برساني.
بعد ديدم آدم تك تك [را هم] همان متولّيها، انگار اجازه ميدهند و خودشان بالا ميكشند و آنها دست و پاي آنها را بوسيده رد ميشوند داخل كعبه.
خيال نمودم من هم يك كاري كرده هرگاه گذاشتند ميروم، اگر نگذاشتند برميگردم.
و از آنجا كه قدرت كامله الهي و مشيّت الله قرار گرفته بود، برخاسته،
✅به همان لفظ #تركي با قوت قلب گفتم:✅
🌷«گِئري تورُنگ، گِئري تورُنگ، ايستيرام گِئدم آلله اوينه»🌷
دو سه دفعه پشت هم يا الله و يا الله هم گفتم. ديدم قدرت خدا مثال آنكه گرگ زد به گَلّه، شكاف شد. به تعجيل رسيدم پاي پله، دست دراز كردم به [طرف] شيخ كبير و #تركي بلند گفتم
🌷«توت اليمِ، چَك اوخاري، ايستيرام گِِئدم آلله اوينه، تِئز اُول، تِئز اُول، ماهطَل اولما»🌷
كه ديدم [شیخ کبیر] طرف شيخ صغير نگاه كرد، اوّل چيزي گفت به او و خنده طوري نمودند. دست دراز كرده، دست مرا گرفت و من هم دو پله يكي كرده بالا رفتم و شكر الهي كرده، همان مكان كه خداوند عالم نصيب كرده بود، من هم مايل بودم نائل شدم.
🌹و من چون شنيده بودم كه تمام خدمه¬هاي كعبه معظمه سُنّي ميباشند،
من به رسيدن درِ كعبه، دستُپاي خدمهها را نبوسيده و اين تقيّه را نكردم و الله،
همه سينه اونها را گرفته ميگفتم یا شيخ، عمل اعمال نشان بده.
پایان قسمت اول .............. ادامه دارد.............
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
قابل توجه #خادمین ،#همیاران و خواهران و برادران قوم #قشقایی
👇👇👇👇👇👇
لطفا جهت اطلاع از اخبار و اطلاعیه های
#موکبـوـحسینیهـقشقاییـهاـدرـکربلاـعمودـ831
عضو #کانالـحسینیهـقشقاییها در ایتا و سروش و تلگرام شوید
کانال موکب و حسینیه #قشقایی ها در کربلا عمود۸۳۱ در ایتا
👇👇👇👇👇👇👇
QASHQAImokeb
https://eitaa.com/QASHQAImokeb
🌹🌹🌹🌹🌹
کانال حسینیه #قشقایی ها در سروش
👇👇👇👇👇
sapp.ir/mokebqashqai
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
کانال حسینیه #قشقایی ها در تلگرام
👇👇👇👇👇
https://telegram.me/QASHQAImokeb
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹