eitaa logo
هر روز یک صفحه از قرآن کریم
39.4هزار دنبال‌کننده
760 عکس
34 ویدیو
7 فایل
هر روز صبح 5 دقیقه وقت بگذاریم و یک صفحه از قرآن : 👈🏻 صوت زیبا 👈🏻ترجمه روان و رسا+نکته تفسیری کوتاه ارتباط با ادمین : @Msalehi_ejra ☎️ 09132348071 کانال دوم: #رادیو_انتظار👇👇👇 @Radio_Entezar313 شماره کارت نذورات قرآنی: 6037991943080576
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
doaye ahd master1.mp3
19.81M
زمزمه هر صبحگاه عاشقان و منتظران 📻 دعای عهد... تولیدی اختصاصی رادیو انتظار 🎙 با صدای مصطفی صالحی(ادمین کانال) 📻 : 👇🏻 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2471231687Ca52bb40a84
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ به نام خدا السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن 🌺(اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم)🌺 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ✅ سلام و ادب روز شنبه زیبایتان به خیر ✅  ذکر روز شنبه :  یا رب العالمین ( ای پروردگار جهانیان ) 100 مرتبه. 🌹🌷🌼🌹🌷🌼 💎 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن تلاوت آیات صفحه🌹( ۳۸۸ )🌹 به نیت: برطرف شدن موانع ظهور امام زمان(عج) ☀️ اعوُذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2021851139Cd560dd7e3d
4_5935778784576800356.mp3
983K
🔸ترتیل صفحه 388 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_ مقام رست 🛑 فایل بدون ترجمه ☘️☘️☘️☘️ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2021851139Cd560dd7e3d
4_5935778784576800357.mp3
1.93M
🔸ترتیل صفحه 388 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام رست 🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه ☘️☘️☘️☘️ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2021851139Cd560dd7e3d
قرآن ترجمه المیزان سوره 28 سوره مبارکه القصص صفحه 388 وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ (22) و چون به سوى مديَن روى آورد، گفت: اميد است پروردگارم مرا به راه راست هدايت کند. (22) وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودَانِ ۖ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا ۖ قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّىٰ يُصْدِرَ الرِّعَاءُ ۖ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ (23) و هنگامى که به آب مدين رسيد گروهى از مردم را بر آن يافت که [چهارپايان خود را] آب مى دادند و غير از آنان، دو زن را يافت [که چهارپايانشان را ]بازمى داشتند، گفت: کار شما دو زن چيست؟ گفتند: ما [چهارپايانمان را] آب نمى دهيم تا اين چوپانان [چهارپايان خود را] برگردانند و پدر ما پيرمردى کهن سال است [و نمى تواند به اين کار بپردازد]. (23) فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ (24) پس [موسى چهارپايان آن دو را] برايشان آب داد، سپس به سوى سايه برگشت و گفت: پروردگارا! من به هر خيرى که برايم فرو فرستى نيازمندم. (24) فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا ۚ فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ ۖ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (25) پس يکى از آن دو زن در حالى که با حالت حيا راه مى رفت، نزد او آمد گفت: همانا پدرم تو را مى خواند تا مزد اين که [چهارپايان را] براى ما آب دادى به تو بدهد; پس چون نزد او آمد و سرگذشت خود را برايش شرح داد [او] گفت: [ديگر] نترس که از آن قوم ستمکار نجات يافتى. (25) قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ ۖ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ (26) يکى از دو زن گفت: اى پدر! او را اجير کن زيرا بهترين کسى که اجير مى کنى آن است که نيرومند و امين باشد [و او چنين است]. (26) قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَىٰ أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ ۖ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِكَ ۖ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ ۚ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ (27) گفت: من مى خواهم يکى از اين دو دختر خود را به نکاح تو در آورم، به شرط آن که هشت سال اجير من شوى و اگر ده سال را تمام کنى اختيارش با تو است و من نمى خواهم بر تو سخت بگيرم و ان شاءاللّه مرا از صالحان خواهى يافت. (27) قَالَ ذَٰلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ ۖ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ ۖ وَاللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَكِيلٌ (28) گفت: اين [قرار] ميان من و تو باشد، هر کدام از اين دو مدّت را به پايان بردم هيچ گونه تجاوزى بر من [روا ]نيست و خدا بر آنچه مى گوييم نگهبان است. (28) 🌸🌸🌸🌸 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2021851139Cd560dd7e3d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 نکته تفسیری صفحه ۳۸۸🌷 توجّه به خدا در همه حال: موسای جوان که با ترس و دلهره از مصر گریخته بود، به سوی مدین حرکت کرد؛ زیرا آنجا تحت حکومت فرعون نبود و دست فرعونیان به او نمی رسید. جوانی که در قصر بزرگ شده بود، اینک دست خالی و بدون توشه و غذا بود و سفری سخت در پیش داشت؛ ولی در این راه، یک سرمایه‏ ی مهم داشت: ایمان و توکّل به خدا. از این رو هنگامی که در مسیر مدین گام نهاد، گفت: «امیدوارم که پروردگارم مرا به راه درست هدایت کند.» او چند شبانه روز حرکت کرد و در راه، برای ادامه‏ ی زندگی، از علف های صحرایی و برگ درختان می خورد؛ تا آنجا که به شدّت ضعیف و لاغر شد. به هر حال، پس از چند روز به نزدیکی شهر مدین رسید و بیرون شهر، جمعیّتی نظرش را به خود جلب کرد. جلوتر که آمد، متوجّه شد که آن ها شبان هایی هستند که برای سیراب کردن گوسفندانشان، دور چاهی جمع شده اند؛ امّا با تعجّب دید که دو زن با گله‏ ی گوسفندی در گوشه ای ایستاده اند. موسی نزد آنان رفت و علّت این کارشان را جویا شد. آنان گفتند که پدرشان، پیرمردی کهنسال است و آنان باید برای امرار معاش، گوسفندانشان را به چرا ببرند، و هر روز برای آب دادن به آنها، به اینجا می آیند و صبر می کنند تا چوپانانِ دیگر به گوسفندانشان آب بدهند و پس از رفتن همه، گله شان را سیراب کنند. موسی با وجود خستگی و گرسنگی، از چاه آب کشید و به گوسفندان آن دو زن آب داد. سپس به گوشه ای رفت و در زیر سایه ای نشست و بی آن که لب به شکایت و ناراحتی بگشاید، با کمال ادب و فروتنی به خدا عرض کرد: «پروردگارا، من به هر نیکی و خیری که برایم بفرستی، نیازمندم.» البته او چیز زیادی از خدا نمی خواست؛ بلکه تنها تکّه نانی می خواست که با آن سیر شود؛ ولی همان را نیز به زبان نیاورد و از روی ادب، تنها نیازمندی خود را به خدا عرض کرد. خدا نیز دعای او را شنید و پس از مدّت کوتاهی آن را اجابت کرد؛ ولی بسیار فراتر از یک تکّه نان. آری، دوران ترس و وحشت و گرسنگی و رنج او دیگر به پایان رسیده بود. یکی از دو زن، با شرم و حیای خاصّی نزد موسی آمد و به او گفت که پدرش می خواهد مزد آب دادن گوسفندان را به او بدهد. موسی فهمید که پدرِ او، مثل دیگران نیست؛ بلکه انسانی است که نمی خواهد کوچک ترین حقّی از کسی ضایع شود. از این رو نور امید در دلش روشن شد و به خانه ی او رفت. پس از وارد شدن به خانه‏ ی پیرمرد، موسی فهمید که نزد یکی از پیامبران والامقام خدا ـ یعنی شعیب ـ آمده است. موسی شرح حالش را برای شعیب بازگو کرد و شعیب به او اطمینان داد که دیگر خطری تهدیدش نمی کند. در این هنگام، دختر شعیب مخفیانه به پدر پیشنهاد کرد که موسای جوان را استخدام کند، و پدرش را از قدرت جسمی، فکری و عفّت و امانتی که در دو برخوردش با موسی دیده بود، آگاه کرد. شعیب نیز به موسی پیشنهاد کرد که به شرط هشت سال کار برای او می تواند با یکی از دخترانش ازدواج کند، و اگر دو سال بر آن اضافه کند، لطف و محبّت بیشتری به شعیب کرده است. موسی نیز با کمال میل این شرط را پذیرفت و خدا را بر این پیمان گواه گرفت، و بدین ‏ترتیب، داماد شعیبِ نبی شد. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2021851139Cd560dd7e3d