هدایت شده از قبسات
در دوره کارشناسی، دانشجوی یکی از دانشگاههای خوشنام و نیکآوازه تهران بلکه ایران بودم.
از آنجا که همیشه دغدغه فعالیت فرهنگی داشتم و ولم میکردند و سر و تهم را میزدند در واحد فرهنگی پیدایم میکردند، مدام در حال بروز خلاقیت و ایدهپردازی و عملیاتی کردن طرحهای فرهنگی هنری بودم. یادم هست چند نمایش در آن دوران نوشتیم و در آمفیتئاتر بزرگ و مجهز دانشگاه اجرا کردیم.
خاطرهای که از آن زمان و آن دوندگیهای فرهنگی در ذهنم مانده این است که برای نمایش، نشریه، بسیج و هر کار فرهنگی هنری دیگر، وقتی نیازمند استفاده از امکانات دانشگاه بودیم، باید برای هر کدام، تعهد کتبی مینوشتیم یا حتی در مواردی، به خاطردارم که مجبور شدیم چک ضمانت پدریابرادر یکی از همکلاسیها را بگذاریم تا در صورت ایراد خسارت احتمالی، اصطلاحا قسر در نرفته باشیم. در واقع هم همین بود و برای کوچکترین استهلاکی که در تجهیزات سمعی بصری ایجاد میشد، محاکمه و مواخذه میشدیم. (دقت کنید! نوشتم #استهلاک و نه #خسارت)
این دیدگاه را که هنوزهم سیاست غالب در آن دانشگاه است (که بیش از ۵۰درصد مسوولان تراز اول مملکت از خروجیهای همین دانشگاهند) بگذارید کنار این رویکرد راهبردی و سیاست پسندیده در گفتمان انقلاب که یکی از مدیران فهیم گیلانی در مجموعه تحت مدیریت خود درپیش گرفته است:
سختافزار اداره از ابتدای صبح تا آخر وقت باید کار کند و اگر در ساعتی خالی بماند، خسارت است
چند تا از آن دانشگاهها باید سیاستشان عوض شود و چند تا از این مسوولان باید پرورش دهیم تا به این باور برسیم که در گفتمان انقلاب، ابزار باید زودتر از نیروی انسانی مستهلک شود؟
@ghabasat