✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_ابراهیم_عليه_السلام
✨#قسمت_هفدهم
هلاكت نمرود به وسيله يك پشه ناتوان
نمرود همچنان با مركب سلطنت و غرور، تاخت و تاز مىكرد، و به شيوههاى طاغوتى خود ادامه مىداد، خداوند براى آخرين بار حجت را بر او تمام كرد، تا اگر باز بر خيرهسرى خود ادامه دهد، با ناتوانترين موجوداتش زندگى ننگين او را پايان بخشد.
خداوند فرشتهاى را به صورت انسان، براى نصيحت نمرود نزد او فرستاد، اين فرشته پس از ملاقات با نمرود، به او چنين گفت:
... اينك بعد از آن همه خيره سرىها و آزارها و سپس سرافكندگىها و شكستها، سزاوار است كه از مركب سركش غرور فرود آيى، و به خداى ابراهيم عليهالسلام كه خداى آسمانها و زمين است ايمان بياورى، و از ظلم و ستم و شرك و استعمار، دست بردارى، در غير اين صورت فرصت و مهلت به آخر رسيده، اگر به روش خود ادامه دهى، خداوند داراى سپاههاى فراوان است و كافى است كه با ناتوانترين آنها تو و ارتش عظيم تو را از پاى در آورد.
نمرود خيرهسر، اين نصايح را به باد مسخره گرفت و با كمال گستاخى و پررويى گفت: در سراسر زمين، هيچكس مانند من داراى نيروى نظامى نيست، اگر خداى ابراهيم عليهالسلام داراى سپاه هست، بگو فراهم كند، ما آماده جنگيدن با آنان هستيم.
فرشته گفت: اكنون كه چنين است سپاه خود را آماده كن.
نمرود سه روز مهلت خواست و در اين سه روز آن چه توانست در يك بيابان بسيار وسيع، به مانور و آمادهسازى پرداخت، و سپاهيان بى كران او با نعرههاى گوش خراش به صحنه آمدند.
آن گاه نمرود، ابراهيم را طلبيد و به او گفت: اين لشگر من است!
ابراهيم جواب داد: شتاب مكن، هم اكنون سپاه من نيز فرا مىرسند.
در حالى كه نمرود و نمروديان، سرمست كيف و غرور بودند و از روى مسخره قاه قاه مىخنديدند، ناگاه از طرف آسمان انبوه بى كرانى از پشهها ظاهر شدند و به جان سپاهيان نمرود افتادند (آنها آن قدر زياد بودند كه مثلاً هزار پشه روى يك انسان مىافتاد، و آن قدر گرسنه بودند كه گويى ماهها غذا نخوردهاند) طولى نكشيد كه ارتش عظيم نمرود در هم شكست و به طور مفتضحانه به خاك هلاكت افتاد.
شخص نمرود در برابر حمله برق آساى پشهها به سوى قصر محكم خود گريخت، وارد قصر شد و در آن را محكم بست، و وحشتزده به اطراف نگاه كرد. در آن جا پشهاى نديد، احساس آرامش كرد، با خود مىگفت: نجات يافتم، آرام شدم، ديگر خبرى نيست...
در همين لحظه باز همان فرشته ناصح، به صورت انسان نزد نمرود آمد و او را نصيحت كرد و به او گفت: لشكر ابراهيم را ديدى! اكنون بيا و توبه كن و به خداى ابراهيم عليهالسلام ايمان بياور تا نجات يابى!
نمرود به نصايح مهرانگيز آن فرشته ناصح، اعتنا نكرد. تا اين كه روزى يكى از همان پشهها از روزنهاى به سوى نمرود پريد، لب پايين و بالاى او را گزيد، لبهاى او ورم كرد، سرانجام همان پشه از راه بينى به مغز او راه يافت و همين موضوع به قدرى باعث درد شديد و ناراحتى او شد، كه گماشتگان سر او را مىكوبيدند تا آرام گيرد، سرانجام او با آه و ناله و وضعيت بسيار نكبتبارى به هلاكت رسيد، و طومار زندگى ننگينش پيچيده شد(213) به تعبير قرآن
وَ اَرادُوا بِه كَيداً فَجعَلناهُم الاَخسَرينَ؛
نمروديان با تزوير و نقشههاى گوناگون خواستند تا ابراهيم را شكست دهند، ولى خود شكست خوردند.(214)
به گفته پروين اعتصامى:
خواست تا لاف خداوندى زند
برج و بارى خدا را بشكند
پشهاى را حكم فرمودم كه خيز
خاكش اندر ديده خودبين بريز
جالب اين كه: حضرت على عليهالسلام در ضمن پاسخ به پرسشهاى يكى از اهالى شام فرمود: دشمنان در روز چهارشنبه ابراهيم عليهالسلام را در ميان منجنيق نهادند و در درون آتش پرتاب نمودند، سرانجام خداوند در روز چهارشنبه، پشهاى بر نمرود مسلط گردانيد...
و امام صادق عليهالسلام فرمود: خداوند ناتوانترين خلق خود، پشه را به سوى يكى از جباران خودكامه (نمرود) فرستاد، آن پشه در بينى او وارد گرديد، تا به مغز او رسيد، و او را به هلاكت رسانيد، و اين يكى از حكمتهاى الهى است كه با ناتوانترين مخلوقاتش، قلدرترين موجودات را از پاى در مىآورد.(215)
و از ابن عباس روايت شده: پشه لب نمرود را گزيد، نمرود تلاش كرد تا آن را با دستش بگيرد، پشه به داخل سوراخ بينى او پريد، او تلاش كرد كه آن را از بينى خارج سازد، پشه خود را به سوى مغز او رسانيد، خداوند به وسيله همان پشه، چهل شب او را عذاب كرد تا به هلاكت رسيد.(216)
نيز روايت شده: آن پشه نيمه فلج بود، و يك قسمت از بدنش قوت نداشت، وقتى كه وارد مغز نمرود شد به زبان حال چنين گفت: اى نمرود! اگر مىتوانى مرده را زنده كنى، اين نيمه مرده مرا زنده كن، تا با قوت آن قسمت از بدنم كه فلجى آن خوب شده، از بينى تو بيرون آيم، و يا اين قسم بدنم را كه سالم است بميران تا خلاص شوى.(217)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_یوسف_عليه_السلام
✨#قسمت_هفدهم
👈يوسف؛ رئيس دارايى كشور مصر
🌴شاه مصر كه به طور كامل به پاكى و علم و درايت يوسف پى برده بود، به او علاقه شديدى پيدا كرد. به اطرافيان دستور داد به زندان بروند و يوسف را به حضورش بياورند تا او را محرم اسرار و امين امور خود قرار دهد. يكى از آنها نزد يوسف آمد، و بشارت آزادى را به يوسف عليه السلام داد؛ و او را به نزد شاه آورد، شاه مقدم يوسف را مبارك شمرد، و او را نزد خود نشاند. از هر درى با او سخن گفت، ولى لحظه به لحظه به درجات مقام علمى يوسف عليه السلام بيشتر پى مى برد، تا آن كه صد در صد شايستگى او را براى اداره مقامهاى حساس كشور درك كرد و صريحاً به او گفت:
🍃اءِنَّكَ اليَومَ لَدَينا مَكينٌ اَمينٌ؛🍃
✨از امروز به بعد تو در نزد ما مقام و منزلت ارجمندى دارى و تو فردى امين و درستكار مى باشى.(يوسف، 54)✨
🌴حضرت يوسف عليه السلام كه از مردان خداست، از خدا مى خواهد كه صاحب مقام و قدرتى شود و از آن مقام به نفع بشر استفاده كند و بتواند بهتر و با دستى بازتر به جامعه خدمت نمايد.
🌴آرى، حضرت يوسف خدمتگذار، خواستار مقامى است، ولى مقامى كه بتواند آن را پلى براى اعلاى كلمه حق و خدمت به مردم قرار دهد. مقام خزانه دارى را انتخاب كرد. چه آن كه يوسف با بينش دقيقش هفت سال فراوانى و هفت سال قحطى آينده را مى بيند. او درك مى كند كه اگر رييس دارايى باشد، با تدبيرهاى خردمندانه، مردم را از تهيدستى و فلاكت نجات خواهد داد و به داد مردم محروم خواهد رسيد. از اين رو به شاه گفت:
🍃اِجعَلنِى عَلى خَزائِنِ الارضِ اِنّى حَفيظٌ عَليمٌ؛🍃(سوره يوسف، آيه 55)
✨مرا سرپرست خزائن و محصولات كشور مصر قرار بده، من از عهده نگهدارى محصولها بر مى آيم و به امور حفظ اقتصاد، نگهدارنده و آگاه هستم.✨
🌴شاه، اين مقام را به يوسف عليه السلام واگذار كرد. از آن پس، يوسف عليه السلام را با عنوان عزيز مى خواندند.يوسف پس از قبول اين مسؤوليت، كمر خدمتگزارى به مردم را بست و در اين مسير، فداكارى ها كرد و بر اثر خدمات صادقانه و عادلانه اش محبوبيت خاصى در ميان ملت مصر پيدا كرد.
🌴آرى، خداوند اين چنين به يوسف عليه السلام مقام داد، و افتاده به چاه را به مقام عزيزى رسانيد. خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند. اين پاداش دنيوى است. اجر آخرت كه معلوم است بهتر خواهد بود.🍃وَ لَاَجرُ الآخِرةِ خَيرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ.(سوره يوسف، آيه 57)🍃
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_هفدهم
👈مأموريت موسى و هارون براى دعوت فرعون
🌴حضرت موسى عليه السلام به مصر نزديك شد، خداوند به هارون برادر موسى كه در مصر زندگى مى كرد، الهام نمود كه برخيز و به برادرت موسى عليه السلام بپيوند.
🌴هارون به استقبال برادر شتافت و كنار دروازه مصر، با موسى ملاقات كرد، همديگر را در آغوش گرفتند و با هم وارد شهر شدند.
🌴يوكابد مادر موسى از آمدن فرزندش آگاه شد، دويد و موسى عليه السلام را در بر كشيد و بوسيد و بوييد.
🌴حضرت موسى عليه السلام برادرش هارون را از نبوت خود آگاه ساخت و سه روز در خانه مادر ماند و در آن جا با بنى اسرائيل ديدار كرد و مقام پيامبرى خود را به آنها ابلاغ نمود و به آنها گفت: من از طرف خدا به سوى شما آمده ام تا شما را به پرستش خداوند يكتا دعوت كنم.
🌴آنها دعوت موسى را پذيرفتند و بسيار شاد شدند.
🌴از جانب خداوند به موسى عليه السلام خطاب شد كه همراه هارون نزد فرعون برويد، و او را با نرمى و اخلاق نيك به سوى خدا دعوت كنيد، شايد پند گيرد و ايمان آورد.
🌴موسى و هارون عرض كردند: پروردگارا! از اين مى ترسيم كه او بر ما پيشى گيرد يا طغيان كند.
🌴خداوند فرمود: نترسيد من با شما هستم، همه چيز را مى شنوم و مى بينم.(سوره طه/ آيات 42 تا 46)
🌴موسى و هارون با زحمات بسيار توانستند با شخص فرعون روبرو شوند، آن دو، دعوت خود را در پنج جمله كوتاه اما پرمحتوا و قاطع بيان كردند:
1⃣ ما فرستادگان پروردگار توايم.
2⃣ بنى اسرائيل را همراه ما بفرست و به آنها آزار نرسان.
3⃣ ما بيهوده و بى دليل سخن نمى گوييم، بلكه از طرف پروردگارت نشانه (و معجزهاى) براى تو آورده ايم.
4⃣ سلام و درود بر آنها كه از راه هدايت پيروى مى كنند.
5⃣ به ما وحى شده است كه عذاب الهى دامان كسانى را كه آياتش را تكذيب كنند، و سركشى نمايند خواهد گرفت.
🔸فرعون: اى موسى! پروردگار شما كيست؟
🔹موسى: پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى آن چه را لازمه آفرينش او بود داده، سپس راهنماييش كرده است.
🔸فرعون: پس تكليف پيشينيان ما چه خواهد شد كه به خدا ايمان نياوردند؟
🔹موسى: آگاهى مربوط به آنها نزد پروردگارم در كتابى ثبت است، پروردگار من هرگز گمراه نمى شود و فراموش نمى كند.
🌴همان خدايى كه زمين را براى شما محل آسايش قرار داد، و راههايى را در آن پديد آورد، و از آسمان آبى فرستاد كه به وسيله آن، انواع گوناگون گياهان را (از خاك تيره) بر آورديم....(سوره طه/آيات 56 تا 64)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_سلیمان_عليه_السلام
✨#قسمت_هفدهم
👈چگونگى مرگ سليمان عليه السلام و بى وفايى دنيا
🌴خداوند تمام امكانات دنيوى را در اختيار حضرت سليمان عليه السلام گذاشت تا جايى كه او بر جن و انس و پرندگان و چرندگان و باد و رعد و برق و... مسلط بود. او روزى گفت: با آن همه اختيارات و مقامات، هنوز به ياد ندارم كه روزى را با شادى و استراحت به شب رسانده باشم، فردا دوست دارم تنها وارد قصر خود شوم، و با خيال راحت، استراحت كنم و شاد باشم.
🌴فرداى آن روز فرا رسيد. سليمان وارد قصر شد و در قصر را از پشت قفل كرد تا هيچكس وارد قصر نشود، و خود به نقطه اعلاى قصر رفت و با نشاط به مُلك خود نگريست. نگهبانان قصر در همه جا ناظر بودند كه كسى وارد قصر نشود.
🌴ناگهان سليمان ديد جوانى زيباچهره و خوش قامت وارد قصر شد. سليمان به او گفت: چه كسى به تو اجازه داد كه وارد قصر گردى، با اين كه من امروز تصميم داشتم در خلوت باشم و آن را با آسايش بگذرانم؟!
🔸جوان گفت: با اجازه خداى اين قصر وارد شدم.
🔹سليمان گفت: پروردگارا قصر، از من سزاوارتر به قصر است، اكنون بگو بدانم تو كيستى؟
🔸جوان گفت: انا مَلَكُ المَوتِ؛ من عزرائيل هستم.
🔹سليمان گفت: براى چه به اين جا آمده اى؟
🔸عزرائيل گفت: لِاَقبِضَ رُوحِكَ؛ آمده ام تا روح تو را قبض كنم.
🔹سليمان گفت: هرگونه مأمور هستى، آن را انجام بده. امروز روز سرور و شادمانى و استراحت من بود، خداوند نخواست كه سرور و شادى من در غير ديدار و لقايش مصرف گردد.
🌴همان دم عزرائيل جان او را قبض كرد، در حالى كه به عصايش تكيه داده بود. مردم و جنيان و ساير موجودات خيال مى كردند كه او زنده است و به آنها نگاه مى كند. بعد از مدتى بين مردم اختلاف نظر شد و گفتند: چند روز است كه سليمان عليه السلام نه غذا مى خورد، نه آب مى آشامد و نه مى خوابد و همچنان نگاه مى كند. بعضى گفتند: او خداى ما است، واجب است كه او را بپرستيم.
🌴بعضى گفتند: او ساحر است، و خودش را اين گونه به ما نشان مى دهد، و بر چشم ما چيره شده است، ولى در حقيقت چنان كه مى نگريم نيست.
🌴مؤمنين گفتند: او بنده و پيامبر خدا است. خداوند امر او را هرگونه بخواهد تدبير مى كند. بعد از اين اختلاف، خداوند موريانه اى به درون عصاى او فرستاد. درون عصاى او خالى شد، عصا شكست و جنازه سليمان از ناحيه صورت به زمين افتاد. از آن پس جن ها از موريانه ها تشكر و قدردانى مى كنند، چرا كه پس از اطلاع از مرگ سليمان عليه السلام دست از كارهاى سخت كشيدند.(عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 1،ص 265؛ در قرآن، سوره سبأ، آيه 14، به مرگ سليمان اشاره شده است.)
🌴آرى، خداوند اين گونه سليمان عليه السلام را از دنيا برد تا روشن سازد كه:
🌴چگونه انسان در برابر مرگ، ضعيف و ناتوان است، به طورى كه اجل حتى مهلت نشستن يا خوابيدن در بستر را به سليمان عليه السلام نداد.
🌴و چگونه يك عصاى ناچيز او را مدتى سر پا نگه داشت؟! و چگونه موريانه اى ضعيف او را بر زمين افكند، و تمام رشته هاى كشور او را در هم ريخت؟!
🌴تا گردنكشان مغرور عالم بدانند كه هر قدر قدرتمند باشند، به سليمان عليه السلام نمى رسند، او چگونه از دنياى فانى رخت بر بست، به خود آيند و مغرور نشوند. بدانند كه در برابر عظمت خدا همچون پر كاهى در مسير طوفان، هيچگونه اراده اى ندارند.
🌴اميرمؤمنان على عليه السلام در ضمن خطبه اى مى فرمايد:
🍃فَلَوْ أَنَّ أَحَداً يَجِدُ إلَى الْبَقَاءِ سُلَّماً، أَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبِيلاً، لَكَانَ ذلِكَ سُلَيْمانُ بْنُ داوود َعَلَيْهِ السَّلامُ، الَّذِى سُخِّرَ لَهُ مُلْكُ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، مَعَ النُّبُوَّهِ وَ عَظِيمِ الزُّلْفَةِ، فَلَمَّا اسْتَوْفَى طُعْمَتَهُ، وَاسْتَكْمَلَ مُدَّتَهُ، رَمَتْهُ قِسِيُّ الْفَنَاءِ بِنِبَالِ المَوْتِ؛🍃
✨اگر كسى در اين جهان نردبانى به عالم بقا مى يافت، و يا مى توانست مرگ را از خود دور كند، سليمان عليه السلام بود كه حكومت بر جن و انس توأم با نبوت و مقام والا براى او فراهم شده بود، ولى وقتى كه پيمانه عمرش پر شد، تيرهاى مرگ از كمان فنا به سوى او پرتاب گرديد...(نهج البلاغه، خطبه 181)✨
💥پايان داستان زندگى سليمان عليه
السلام
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_هفدهم
👈بشارت عيسى عليه السلام به آمدن پيامبر اسلام (ص) وحضرت مهدى(عج)
🌴روزى حضرت عيسى عليه السلام از سرزمين اردن به طرف بيت المقدس مى رفت، در مسير راه به همراهان فرمود: در فلان جا الاغى همراه كره اش مى چرخد، آن را به اين جا بياوريد. همراهان رفتند و الاغ را آوردند. عيسى عليه السلام بر آن سوار شد و به شهر اورشليم وارد گرديد و در آن جا از چند نفر كه بيمارى سختى داشتند عيادت كرد و به اذن خدا به آنها شفا داد. سپس وارد بيت المقدس گرديد، در آن جا بعضى از آن حضرت پرسيدند: اى رسول خدا! به ما خبر بده كه پايان دنيا چگونه است و كى خواهد بود؟
🌴عيسى عليه السلام: به شما خبر مى دهم كه بعد از من پيامبرى خواهد آمد كه نام او احمد صلى الله عليه و آله و سلم است. يكى از فرزندان او (حضرت مهدى عليه السلام) حجت خدا بر انسانها خواهد بود. او قيام مى كند و جهان را همان گونه كه پر از ظلم و جور شده، پر از عدل و داد مى نمايد و من در زمان او از آسمان فرود مى آيم و ظهور من، نشانه ظهور قيامت خواهد بود.(تاريخ انبياء،ص 730)
🌴در روايات اسلامى، آمده كه هنگام ظهور حضرت مهدى عليه السلام، حضرت عيسى عليه السلام از آسمان به زمين فرود مى آيد و در بيت المقدس پشت سر آن حضرت نماز مى خواند و از ياران آن حضرت شده و پيروانش را به پذيرش رهبرى او دعوت مى نمايد و موجب تقويت و گسترش امر آن حضرت مى گردد و بر فراز گردنه افيق بيت المقدس، حربه اى در دست دارد و در قتل دجال شركت مى كند و در صف نماز، امام مهدى عليه السلام به او مى گويد: به پيش رو تا به تو اقتدا كنيم. عيسى عليه السلام مى گويد: شما خاندانى هستيد كه براى هيچكس تقدم بر شما روا نيست. (منتخب الاثر، باب 48،ص 316 و 317)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_هفدهم
👈اولین گام در مدینه
🌴وقتی پیامبر اکرم (ص) آن همه استقبال و شادی و شادمانی را از مردم مدینه دید، اولین کاری که کرد این بود که، طرح ساختن مسجدی را برای مسلمانان پی افکند. مسجد تنها محلی برای خواندن نماز نبود. در مسجد تمام کارهای قضائی و اجتماعی مربوط به مسلمانان انجام می شد.
🌴مسلمانان در کنار هم و پیامبر اکرم (ص) در کنار آنها با عشق و علاقه به ساختن مسجد پرداختند. پیامبر اکرم (ص) خود سنگ بر دوش می کشید و مانند کارگر ساده ای کار می کرد.
🌴این مسجد همان است که اکنون با عظمت برجاست و بعد از مسجد الحرام ، دومین مسجد جهان است. پیامبر بین دو قبیله “اوس” و “خزرج” که سالها جنگ بود، صلح و آشتی برقرار کرد. بین “مهاجران” و مردم مدینه که مهاجران را در خانه های خود پذیرفته بودند یعنی “انصار”، پیمان برادری برقرار کرد.
🌴پیامبر (ص)، توحید اسلامی و پیوند اعتقادی و برادری را جایگزین روابط قبیلگی کرد. با منشوری که صادر فرمود، در حقیقت “قانون اساسی” جامعه اسلامی را در مدینه تدوین کرد و مردم مسلمان را در حقوق و حدود برابر اعلام فرمود. طوایف یهود را که در داخل و خارج مدینه بسر می بردند امان داد.
🌴بطور خلاصه، پیامبر (ص) از مردمی کینه توز، بی خبر از قانون و نظام اجتماعی و گمراه ، جامعه ای متحد، برادر، بلند نظر و فداکار بوجود آورد.
ادامه دارد....
@a_l_mim