eitaa logo
قرآن و امام حسین ع
919 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
772 ویدیو
369 فایل
مطالب کانال: ارتباط امام حسین ع با قران در موارد مختلف عاشوراء آیات الولایه : آیاتی که در قرآن درباره ی 14 معصوم آمده است. علوم قرانی برای تحکیم ایمان و اعتقاد تلگرام https://t.me/qoranvamamhoosein ایتا http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
مشاهده در ایتا
دانلود
۳۰۰۲ *⃣ «تدبر» از ریشه «د‌‌ُبُر»، به معنی اندیشیدن در پشت و ماوراء امور می‌باشد که «ژرف اندیشی» و «عاقبت اندیشی» را نظر دارد که نتیجه اش «کشف حقایقی است که در ابتدای امر و نظر سطحی، به چشم نمی‌آمد». در «مفردات» می‌گوید: «التدبیر:» «التفکیر فی دبر الامور» که معنی «تدبر» چنین خواهد بود: «التفکر فی دبر الامور:» (اندیشیدن در پشت امور). «مختار الصحاح» می‌گوید: «التدبیر فی الامر:» «النظر الی ما تؤل الیه عاقبته»، و «التدبر:» «التفکر فیه». که «تدبیر:» «با دقت نگریستن به آنچه که عاقبت امر به آن باز می‌گردد»، و «تدبر:» «تفکر در عاقبت امر» می‌باشد. *⃣ معنی تدبر به فارسی اندیشیدن، اندیشه کردن، درعاقبت کاری نگریستن ۱- ( مصدر ) اندیشه کردن نیک اندیشیدن در عاقبت کاری فکرکردن . ۲-( اسم ) ژرف بینی چاره اندیشی . جمع : تدبرات *⃣ کلمات مترادف تدبر: ژرف بینی، ژرف نگری، اندیشه، تأمل، تعقل، تعمق، تفکر، چاره اندیشی، ژرف اندیشی *⃣ در فرق «تدبر و تفکر» ابی هلال عسکری در «فروق اللغویه» می‌گوید: «تدبر»، «تصرف در قلب با نظر کردن در عواقب امور» می‌باشد، اما «تفکر»، «تصرف در قلب با نظر کردن در دلائل امور» می‌باشد. «مجمع البیان» نیز همین نکته را ذکر می‌نماید: «التَّدَبُّرُ تَصَرُّفُ الْقًلْبِ بِالْنَّظَرِ إلَی الْعَواقِبِ، وَالتَّفَکُّرُ تَصَرُّفُ الْقَلْبِ بِالْنَّظرِ إلَی الدَّلائِلِ». پس «تدبر» به معنی «تفکر و اندیشیدن در ورای ظواهر» می‌باشد تا چهره باطنِ امور، جلوه‌گر شده عاقبتش برملا گردد؛ «کاوشِ در باطن و توجه به نتایج و عواقب امر»، دو خصوصیتِ اساسیِ تدبر می‌باشد اما «تفکر» اعم از «بررسی ظواهر و بواطن امور» و اعم از «بررسی علل و اسباب امور و نتایج و عاقبت آن» می‌باشد. چرا که تفکر به راهیابی‌ها و کشف مجهولها، به طور مطلق نظر دارد. *⃣ دعوت قرآن به تدبر در قرآن کلمه تدبر فقط در مورد قرآن به کار رفته است و انسان به تدبر در قرآن و آیات آن فراخوانده شده است: أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً [النساء/ 82]. آيا در قرآن تدبر نمی کنند؟ و اگر از جانب غير خدا بود در آن اختلافى بسيار مى ‌يافتند. از آنجا که این آیه تدبر را موجب آن می داند که شخص تدبر کننده دریابد در بین آیات قرآن اختلافی وجود ندارد، بر می آید که گونه ای از تدبر، توجه متفکرانه به مجموع آیات قرآن (القران) است که باعث می شود خواننده قرآن هم معانی را دریابد و هم به این درک برسد که اختلافی در بین آیات قرآن وجود ندارد. علامه طباطبائی ره در این مورد می گوید: " تدبیر" به معناى اين است كه چيزى را بعد از چيز ديگر بگيريم. و در مورد آيه شريفه به معناى تامل در يك آيه بعد از آيه‌ اى ديگر و يا تامل بعد تامل در یک آيه است. *⃣ پس در امر «تدبر در قرآن»، «کاوش و اندیشه در کشفِ مفاهیم و روابطِ ناپیدای موجود در هر یک از آیات و ارتباط آیات با یکدیگر و آن آیات با آیاتِ دیگر سورِ قرآن» مدنظر می‌باشد. کانال قرآن و امام حسین علیه السلام http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
۱۲۵۸ عقیله بنی هاشم یعنی چه؟ حضرت زینب(سلام الله علیها) ملقب به، عقیله بنی هاشم و عقیله الطالبین بود. عقیله، زن کریمه را می گویند که در بین فامیل بسیار عزیز و در خاندان خود ارجمند باشد. همچنین در فرهنگ عربی عقیله به زن خردمندی می گویند که مسائل را با صبر و خرد بالا حل و فصل کند و در کارش دوراندیشی و آینده نگری داشته باشد. آنچه در کتب روایی و حدیثی مستند و قوی وجود دارد حاکی از این است که حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بانوی علم و فضل است. او علم خود را از جد بزرگوارش، پدر ارجمند و مادر گرامی و برادران عزیزش دارد. کسانی که متصل به وحی‎اند. نوشته‌اند حضرت زینب (سلام الله علیها) درس تفسیر برای بانوان داشت. دختر امیرالمومنین علی (علیه السلام) ارای علم وافر خدادادی بود. ابن عباس از وی با این عبارت نقل می‌کند و می‎گوید: «بانوی خردمند ما زینب (سلام الله علیها) و همین بس که در بنی‎هاشم به «عقیله» یعنی بانوی خردمند معروف بود و آن هنگام که حضرت زینب (سلام الله علیها) در اسارت وارد کوفه شد. او بانوانی را که برای تماشا آمده‎اند، می‌شناسد. در و دیوار آن او را به یاد ایامی انداخت که بانوان همین شهر، صف اندر صف منتظر لقایش می‌نشستند تا در درس تفسیرش شرکت کنند و اکنون شهر به شهر می‌گردد. از سخنان حضرت زینب (سلام الله علیها) در طول مسافرت کربلا، کوفه و شام و خطبه‌ها و سخنرانی‎هایی آینده نگرانه و خردمندانه که در فرصت‌های مختلف در برابر ستمکاران و طاغوتیان آن زمان و مردم دیگر ایراد فرمود، به خوبی معلوم می‌شود که مراتب علم و دانش و کمال آن بانوی بزرگوار از راه تحصیل و تعلیم اکتسابی نبوده و بهره‌ای الهی و جنبه خارق‎العاده داشته است. شاهد این مطلب، کلام امام سجاد (علیه السلام) است که پس از خطبه کوفه بر او فرمود: "عمه جان آرام باش و سکوت اختیار کن که تو بحمدالله دانشمندی معلم ندیده و فهمیده‌ای هستی که کسی تو را فهم نیاموخته است." @zameneashk
۱۷ ⬅️ وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا أَتَعِدَانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِي وَهُمَا يَسْتَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ مَا هَٰذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ. ۱۷ احقاف و (چقدر ناخلف است) فرزندی که پدر و مادر را گفت: افّ بر شما باد، آیا به من وعده می‌دهید که پس از مرگ مرا زنده کرده و از قبر بیرون می‌آرند در صورتی که پیش از من گروه و طوایف بسیاری رفتند (و یکی باز نیامد)؟ آن گاه پدر و مادر به خداست غاثه کنند (که پروردگارا، تو فرزند ما را هدایت کن و به او گویند) که وای بر تو، ایمان بیار، البته وعده خدا بر حق و حقیقت است، باز (آن نا اهل فرزند) گوید: این سخنان جز افسانه و اوهام پیشینیان نیست. 🔹 معانی کلمات آیه «الَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ»: آن کسی که به پدر و مادر خود گفت. مراد شخص معیّنی نیست. بلکه مراد همه کسانی است که چنین صفاتی داشته باشند. یعنی ناباور و پرخاشگر و یاوه‌سرا باشند. «خَلَتْ»: گذشته است. رفته است. «الْقُرُون»: قومها و ملّتها و نسلها (نگا: یونس / ، هود / اسراء / ). «هُمَا یَسْتَغِیثَانِ اللهَ»: آنان خدا را به کمک و یاری می‌طلبند. ایشان به سبب سخنان کفرآمیز و گناه آلود او، خدایا خدایا می‌کنند و از خدا می‌خواهند او را به پذیرش دین و ایمان رهنمود فرماید. 🔹 نزول «شیخ طوسى» گویند: عده اى گویند: این آیه درباره عبدالرحمن بن ابى‌بکر پیش از آن که مسلمان بشود، نازل شده است. ❇️ تفسير نور نكته ها «أُفٍّ» به معناى اعلام بى زارى و ابراز ناخشنودى و نوعى توهين و تحقير و بى ادبى است. در آيه قبل، آثار احسان به والدين و ايمان به خدا و شكر نعمت هاى الهى كه همان بهشت جاودان است، مطرح شد، در اين آيه چهره ى فرزند نااهل و سرانجام شوم و خسارت بار او ترسيم مى شود تا شيوه سخن و رفتار و عاقبت دو نوع فرزند، با يكديگر مقايسه شود. مقصود از حشر مردم در جهان آخرت، محشور شدن همه مردم در يك زمان و مكان است، نه آنكه هر چند صباحى گروهى از مردگان در اين دنيا زنده شوند كه اين فرزند نااهل به والدين خود مى گويد: چرا گروه هاى قبلى زنده نشده اند؟ كسى كه ايمان به معاد ندارد، هستى و استعدادها و نعمت هاى خود را با بهاى ناچيز و اهداف زود گذر معامله مى كند و در قيامت دست خالى مانده و سرمايه اش هدر رفته و اهل حسرت و خسارت است. پيام ها 1- فرزند نااهل به والدين خود بدگويى و بى ادبى مى كند: «أُفٍّ لَكُما» ولى والدين تفسير نور، ج 9، ص: 38 با ايمان و دلسوز، براى هدايت فرزند خود، هم از خدا استمداد مى كنند و هم او را به خوبى ها امر و از بدى ها نهى مى كنند. «يَسْتَغِيثانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ» 2- معمولًا منكر معاد، نه استدلال دارد نه ادب. «أُفٍّ لَكُما أَ تَعِدانِنِي» 3- فرزند، آزاد و مستقل و مسئول اعمال خويش است. أَ تَعِدانِنِي أَنْ أُخْرَجَ ... وَيْلَكَ آمِنْ 4- والدين در قبال ارشاد و هدايت فرزندان خود مسئول هستند، گرچه پاسخ مثبت نگيرند. أَ تَعِدانِنِي أَنْ أُخْرَجَ ... وَيْلَكَ آمِنْ 5- والدين، در كنار رشد و تغذيه جسمى فرزند، مسئول رشد معنوى او نيز هستند. حَمَلَتْهُ ... بَلَغَ أَشُدَّهُ ... هُما يَسْتَغِيثانِ ... وَيْلَكَ آمِنْ 6- والدين، با يادآورى معاد و عاقبت انديشى، فرزندان خود را تربيت كنند. «آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» 7- ايمان نداشتن به معاد، سبب بى تعهدى فرزند حتّى در برابر والدين مى شود. أُفٍّ لَكُما ... ما هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ 8- منكران معاد، مؤمنان را مرتجع و متحجّر مى دانند و خود را نوانديش. «ما هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ» 9- كفر به معاد و بدگويى و بى ادبى گستاخى در برابر والدين، عذاب قطعى را به دنبال دارد. قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍ ...اولئک الذین حق علیهم القول. 10- لجاجت فرزندان در كفر، مانع استجابت دعاى والدين در حق آنان مى شود. وَ هُما يَسْتَغِيثانِ اللَّهَ ... حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ 11- سنّت خداوند نسبت به همه منحرفان يكسان است. «حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ» 12- كفر و انكار معاد، در ميان جن و انس سابقه طولانى دارد. «أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» 13- جن نيز موجودى مثل انسان؛ داراى تكليف، تمدّن، مرگ و مير، حساب و تفسير نور، ج 9، ص: 39 كتاب و دريافت كيفر و پاداش است. أُمَمٍ ... مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ 14- انكار معاد وانحراف فكرى، خسارت سنگين در پى دارد. «إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ» 15- گستاخى در برابر والدين، حتّى با گفتن كوچكترين حرفى، جرمى بزرگ و مورد نكوهش قرآن و مايه ى خسارت انسان است. أُفٍّ لَكُما ... كانوا خاسرین
1420 پرسش: شفاعت در قرآن چگونه است؟ پاسخ: شفاعت دو گونه است: ۱. شفاعت باطل: شفاعت باطل یا به این معناست که موجودی مانند انسان در اراده خدا نفوذ کند و خدای متعال را وادار سازد که گنهکاری را ببخشد و او را از دوزخ نجات دهد و به بهشت ببرد و یا به این معنا که آن موجود به صورت مستقل و بدون اذن خدا گنهکاری را که مثلاً از خویشان یا هم‌کیشان اوست شفاعت کند و او را بدون اینکه خدا بداند یا اذن بدهد با خود به بهشت ببرد. چنین شفاعتی در قیامت وجود ندارد و در آیاتی که وجود شفاعت در قیامت نفی شده، منظور اینگونه شفاعت است، مانند: يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَنفِقُوا۟ مِمَّا رَزَقْنَٰكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِیَ يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَ لاَ خُلَّةٌ وَ لاَ شَفَٰعَةٌ (بقره ۲۵۴) ۲. شفاعت حقّ: شفاعت حق به این معناست که خدای متعال به سبب رحمت گسترده‌ای که دارد برای گنهکارانی که دارای ایمان و عقیده صحیح باشند، راه نجاتی قرار داده و به اولیای خودش مانند پیامبران و امامان(ع) اذن داده که آن گنهکاران را شفاعت کنند تا خدا با شفاعت آنان از گنهکاران بگذرد و به آنان اجازه دهد وارد بهشت شوند. پس منشأ اصلی شفاعت حق، خود خدای سبحان است و شفاعت از جمله برنامه‌هایی است که حضرت حقّ آن را قرار داده و به مقربان درگاهش اذن میدهد که گنهکاران را شفاعت کنند. چنین شفاعتی در قیامت واقع میشود و آیات و روایات بسیاری بر درستی و وقوع آن در قیامت دلالت دارند، مانند: يَوْمَئِذٍ لاَّ تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحْمَٰنُ وَ رَضِیَ لَهُۥ قَوْلاً (طه ۱۰۹) همچنین آیه ۲۸ سوره انبیاء که درباره شفاعت فرشتگان از گنهکاران است: وَ لاَ يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ٱرْتَضَیٰ تعبیر "لمن ارتضی" بیانگر این مطلب است که فرشتگان تنها از گنهکارانی شفاعت میکنند که دارای دین صحیح باشند. کانال قرآن و امام حسین علیه السلام http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
: «بَقيَّتُ اللّهِ خَيْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنينَ» 2001 چرا به حضرت مهدی عج بقیة الله می گویند؟ بقية الله واژه «بقيه»؛ يعني، باز مانده و پاينده و آنچه از چيزي باقي گذاشته شود و آن مصدري است که به جاي اسم فاعل يا اسم مفعول به کار ميرود. ترکيب «بَقيّةُاللّه» در قرآن مجيد و روايات خاندان عصمتعليهم السلام آمده است. در قرآن فقط يک بار در داستان حضرت شعيب آمده است که پس از آنکه قوم خود را از کم فروشي نهي ميکند، چنين فرمايد: «بَقيَّتُ اللّهِ خَيْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنينَ» [1] ؛ يعني، آنچه را که خداوند [در ازاي چشم پوشي از منافع نامشروع دنيوي] برايتان باقي ميگذارد، براي شما بهتر است. در اين آيه هر چند مخاطب قوم شعيب هستند و منظور از «بَقيَّةُاللّه» سود و سرمايه حلال و يا پاداش الهي است؛ ولي هر موجود نافع که از طرف خداوند براي بشر باقي مانده و مايه خير و سعادت او گردد، «بقيّةاللّه» محسوب ميشود. تمام پيامبران الهي و پيشوايان بزرگ «بَقيّةُاللّه»اند. تمام رهبران راستين که پس از مبارزه با يک دشمن سرسخت براي يک قوم و ملت باقي ميماند، از اين نظر «بقيّةاللّه»اند... از آنجا که مهدي موعودعليه السلام آخرين پيشوا و بزرگترين رهبر انقلابي پس از قيام پيامبر اسلامصلي الله عليه وآله است، يکي از روشنترين مصاديق «بَقيَّةُاللّه» ميباشد و از ديگران به اين لقب شايستهتر است؛ بخصوص که تنها باقيمانده بعد از پيامبرصلي الله عليه وآله و امامانعليهم السلام است. در روايات و ادعيه و زيارات متعددي، ائمه اطهارعليهم السلام به عنوان «بقيةاللّه» توصيف شدهاند که براي نمونه به برخي از آنها اشاره ميشود: 1 . يک بار به دستور هشام بن عبدالملک امام باقرعليه السلام را به شام بردند، موقع مراجعت به مدينه هشام فرمان داد بازارها را بر روي آن حضرت و همراهانش ببندند و از خوراک و آشاميدني محروم باشند. چون به شهر مدينه رسيدند، مردم درِ شهر را بر رويشان بستند و اصحاب آن حضرت از جهت کمبود آب و غذا به زحمت افتادند و به آن بزرگوار شکايت بردند. امام باقرعليه السلام به بالاي کوهي که مشرِف به شهر بود رفت و با صداي بلند فرمود: «اي اهل شهري که مردمانش ستمگرند! به خداوند سوگند من بقيةاللّه هستم. خداوند فرمود: بقيةاللّه برايتان بهتر است اگر ايمان داريد». [2] . 2 . در «زيارت جامعه کبيره» آمده است: «اَلسَّلامُعَلَيالاَئِمَةِ... وَ بَقيَّةِ اللَّهِ...»؛ «سلام بر امامان که... بقيةاللّه هستند». [3] . 3 . در دعاي ندبه ميخوانيم: «أيْنَ بَقِيَّةُاللَّهِالَتي لاتَخْلُو مِنَالعِتْرَةِ الهادِيَةِ...»؛ «کجاست آن بقيةاللّه که از عترت هدايتگر بيرون نيست». [4] . 4 . در حديثي آمده است: مردي از امام صادقعليه السلام پرسيد: آيا بر امام قائمعليه السلام ميتوان با عنوان «اميرمؤمنان» سلام کرد؟ فرمود: «لا ذاکَ اِسْمٌ سَمَّي اللّهُ بِهِ اَميرَالمؤمِنينَ لَمْ يُسَمَّ بِهِ اَحَدٌ قَبْلَهُ وَلا يَتَسَمَّي بِهِ بَعْدَهُ اِلاّ کافِرٌ قُلتُ جُعِلْتُ فِداکَ کَيْفَ يُسَلِّمُ عَليهِ؟ قالَ: يَقُولُونَ السَّلامُ عَلَيکَ يا بَقيَّةَ اللَّهِ ثُمَّ قَرَأ بَقيَّتُاللهِ خَيرٌ لَکُم اِنْ کنتُم مُؤمنين»؛ «خير، خداوند اين نام را به حضرت اميرالمؤمنين عليعليه السلام اختصاص داده است. پيش از او کسي اين نام بر خود ننهاده و پس از او نيز - مگرکافر - اين نام به خود نبندد. راوي گويد: پرسيدم: فدايت گردم پس چگونه بر او سلام کنند؟ فرمود: ميگويند: سلام بر تو اي بقيةاللّه». [5] . 5 . و از امام باقرعليه السلام روايت است که فرمود: «نخستين سخن حضرت مهديعليه السلام بعد از ظهور اين آيه است که ميخواند: بقيةاللّه برايتان بهتر است اگر ايمان داريد. آن گاه ميفرمايد: منم بقيةاللّه و حجّت و خليفه او در ميان شما. در آن زمان هر کس بر آن جناب سلام کند، ميگويد: السَّلامُ عَلَيْکَ يا بَقيَّةَاللّهِ فِي اَرْضِهِ». [6] . 6 . در روايت است وقتي احمدبن اسحاقبن سعد اشعري محضر امام عسکريعليه السلام شرفياب شد، درباره جانشين آن حضرت سؤال کرد؛ حضرتش کودکي خردسال همچون قرص ماه به او نشان داد. احمدبن اسحاق پرسيد: آيا نشانهاي هست تا قلبم اطمينان يابد؟ آن کودک زبان گشود و با زبان عربي فصيح چنين فرمود: «اَنَا بَقِيَّةُ اللّهِ فِي اَرْضِهِ وَالمُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدائِهِ فَلا تَطْلُبْ اَثَراً بَعْدَ عَيْنٍ يا اَحْمَدَبنَ اِسْحاقَ» [7] ؛ «من بقيةالله بر روي زمين هستم و من منتقم از دشمنان اويم. اي احمدبناسحاق! بعداز ديدن اثري طلب نکن».