eitaa logo
᪥رایحه بهشتی᪥
1.6هزار دنبال‌کننده
508 عکس
615 ویدیو
1 فایل
چه دمی می شود آن دم که شود رؤیتِ تو... که به پایان برسد ظلم شبِ غیبت تو... 🌱 ای خوش آن دم که رسد رایحه‌ی نابِ وصال... به مشامم برسد عطر خوش قامتِ تو... ྎ به کانال خودتون خوش آمـدین ྎ
مشاهده در ایتا
دانلود
🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔 🎭💔 _هادیه به اینا بگو بذارن بیام تو ....بخدا فقط چند دقیقه باهات حرف دارم به خاک بهادر که خیلی برام عزیز بود قسم میخورم دیگه مزاحمت نشم و پشت سرمم نگاه نکنم اولین بار بود که اعظم درخواستی از من داشت و التماس صبحت با من را داشت _بذارید بیاد داخل ببینم چی میگه _ببخشید خانم ولی ارمیا خان قدغن کرده آدم غریبه داخل خونه بیاد. _داری میگی آدم غریبه ، این دختر عمومه غریبه نیست صحبتم هیچ عکس العملی برای نگهبان نداشت که باعث شد قیافه جدی تری به خود بگیرم _پس چرا معطلی ؟ زود باش برو کنار میخام قبل اومدن سرویسم حرفاشو بشنوم. با این جدیت در کلامم چاره ای جز اطاعت نداشتندو کنار رفتند.اعظم برای نگهبانان ابرویی بالا دادو با لبخند پیروز مندانه ای از کنار آنها رد شد و خودش را به من که کمی آنطرف تر ایستاده بودم رساند. باقرار گرفتن اعظم روبه رویم اخمی بر ابروانم نشاندم و گفتم _میشنوم،چی میخای دم ظهری بگی؟ _جلو چشِ وق زده ی اینا نمیتونم حرف بزنم .دارن عین بز نگامون میکنند تعارف نمیکنی بیام تو ؟میخام خونه دختر عمومو ببینم از آوردن این واژه ی نسبتش با من لب هایم به لبخند تمسخرآمیزی کج شد و جواب دادم
🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔 🎭💔 _نمیخواد برای عذاب من این نسبتای مسخره رو ردیف کنی،حرفتوبزن که راننده م اومد ناکام نمونی _لااقل بریم اونطرف تر ، پیش اینا راحت نمیتونم حرف بزنم به ناچار به طرف آلاچیق هدایتش کردم و بعد از نشستن روی صندلی، رو به اعظم که نگاهش بزرگی و زیبایی باغ را وجب میکرد کلافه گفتم _اگه الان نگی چی کار داری میگم بندازنت بیرون از این حرفم لبهای اعظم با پوزخندی کج شد و به قصد تحقیرم جواب داد _یه زمانی دنبال ته مونده غذای من می گشتی تا از گشنگی نمیری، حالا با این همه دب دبه و شاه نشینی یادت رفته کی بودی واینجوری با من حرف میزنی _اشتباه میکنی، این تو بودی که همیشه سراغ چیزایی که من داشتم میومدی تا مامانم یه لباس جدید برام میخرید یا میدوخت از حسودیت خرابش میکردی چون عقده ای بودی، چون هر چی می پوشیدی بازم زشت بودی و نمیخواستی منم لباس نو داشته باشم. حالا به جای این مزخرفات بگو دیگه چه عقده ای تو دلت مونده که دست از سر من و زندگیم بر نمیداری؟ _باشه میگم ، اونوقت ببینم دوباره راحت میتونی مثل یه ملکه برا خودت زندگی کنی و یادت بره کی بودی و چی شدی!....میدونی کی باعث جدایی تو از هانیه شد؟ فکر کردم حتما بازی جدید اعظم برای آزار من است که از جا بلند شدم و گفتم _مثل اینکه تو فقط اومدی وقت منو تلف کنی،الان میگم بندازنت بیرون واگه یه دفه دیگه مزاحمم بشی ازت شکایت میکنم با گفتن این حرف به طرف در ورودی پاکج کردم که با حرفی که زد پاهایم خشک شده از حرکت ایستاد پارت اول https://eitaa.com/Raeha_behshti/6 کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد.@makrmordab⚜.
16.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸یکم شادش کنیم غدیر تو راهه 🌟من حیدرمو جنگ آورمو...
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گیرم که به سینه خرمنی غم برسد گیرم به دلت داغ دمادم برسد بنشین لب رود زندگی، چای بنوش باید به خودش همیشه آدم برسد
᪥رایحه بهشتی᪥
گیرم که به سینه خرمنی غم برسد گیرم به دلت داغ دمادم برسد بنشین لب رود زندگی، چای بنوش باید به خودش ه
گاهی تنها چیزی که مرا به زندگی پیوند می‌دهد فراموشی دنیاست، و یک فنجان چای... ☕️⚘️📚
۷ ژوئن روز جهانی بستنی شکلاتی مبارک 😋🍦🍫 میدانی دل مثل بستنی قیفی است یک قیف پر از خاطره هر خاطره یک طعم هر خاطره یک رنگ 🧁🍦🍨🍧🍫
هدایت شده از ᪥رایحه بهشتی᪥
بســـــــمـ الله الرحمـــــــن الرحیــــمـ
ای چراغ همہ ادوار ڪــــجایی آقا؟ ای دوای دل بیــمار ڪـــــجایی آقا؟ خبری از خبر آمدنت بهتـــــر نیست ای تو صدر همہ اخبار ڪجایی آقا؟
🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔 🎭💔 _من به ارمیا گفته بودم تنها راهی که هادیه مجبور میشه زودتر با کَل محمود ازدواج کنه، جدا شدنش از هانیه اس چون فکر میکردم اون منتظره تو شوهر کنی و بعد بیاد خواستگاری من، ولی اون منو گول زدو بعد ازاینکه هانیه رو ازت جدا کرد اومد خواستگاری تو دست به کمر سمت او برگشتم و گفتم _حدس میزدم این دفعه م اومدی به خیال خودت رابطه ی منو شوهرمو خراب کنی! ولی تو که منو خوب میشناسی اعظم خیکی، من به راحتی دم به تله ی توئه ناقص العقل نمیدم ، حالا راست دماغ چاقتو بگیر و گم شو از خونه ی من بیرون بر خلاف چند ثانیه قبلش بی خیال و خونسرد از جایش بلند شد و روبه رویم ایستاد قد اعظم با من برابر بود اما به خاطر هیکل درشت اعظم انگار فیل به مصاف مورچه آمده بود. _ اگه فکر میکنی دروغ میگم باشه هرجور راحتی .ولی وقتی شوهر جونت اومد ازش بپرس ،کی آدرس عمو سجاد و بهش داد؟ بگو چقدر پول کف دست عمو گذاشت تا هانیه رو ازت جدا کنه؟ اون موقع فکر میکردم اینقدر عاشق وشیدای منه که میخاد ذهن بابام ازتو راحت بشه و زودتر بیاد منو بگیره ولی بعدا فهمیدم چون میدونسته تو بدون هانیه باهاش ازدواج نمیکنی و بابام هانیه رو ازت میگیره، این نقشه رو کشیده تا تو بهش جواب مثبت بدی. با دستهای تپل و فربه اش در حالی که نمایشی خود را برای رفتن مرتب میکرد ادامه داد _تو هم مثل من بازی خوردی دختر عمو،هانیه معلوم نیست دست کدوم آدم عوضی افتاده وتو اینجا خوش و خرم با کسی که این کارو کرده زندگی میکنی. از مقابلم رد شد و درحالی که سمت درب ورودی میرفت و پشت به من بود ادامه داد _تو خوش و بی خیال زندگی کن و امیدوار باش که هانیه دست یکی از اون بچه بازای بیشرف که عمو حرفشو میزد نیفتاده باشه پارت اول https://eitaa.com/Raeha_behshti/6 کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد.@makrmordab⚜.