eitaa logo
کانال مذهبی راه بهشت🇵🇸🇮🇷
975 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
4.3هزار ویدیو
17 فایل
ترجمه وتفسیر آیه به آیه ولغات قرآن، کلیپ ومتن واستیکرهای مذهبی ومهدوی وشهدایی واحادیث و امر به معروف و... ارتباط با ما @Hasbeallah3
مشاهده در ایتا
دانلود
7.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| فقط یه فرمول هست؛ که اگر خودتو ببری توی این فرمول، می تونی بفهمی نمره محبتت به خدا چنده؟ منبع : لیلة الرغائب 1402 https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| ✘ اولین چیزی که چشم ما بعد از مرگ می‌بینه، عامل یه حسرت بزرگ می‌تونه باشه! منبع : مهارت شاد زیستن https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120
✳️ خدایا با من چه کار داشتی؟ 🔻 : هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه‌بندان شد، بدان این کار را کرده، زود برو با خدا کن. بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هرکسی گرفتار است، در واقع گرفته‌ی یار است. 📚 از کتاب . اثر گروه شهید هادی. ص ۱۰ https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120
کانال مذهبی راه بهشت🇵🇸🇮🇷
#رمان_جدید #قسمت_پانزدهم دم‌دمهای غروب اول بابا با دستی پر و باری سنگین به خانه امد وبعد یکی یکی د
مامان با یه ببخشید نشست.... و بابا گفت: _صبح حاج محمد گفتن که تشریف میارند, ما دچار اشتباه شدیم . یوزارسیف با لحنی ارام و مطمئن جواب دادند: _بله,درسته,چون بنده مطلع بودم ومحض احترام, ازشون خواهش کردم به عنوان بزرگتر من, به عرض شما برسانند که برای دست‌بوسی خدمتتان میرسم اما مثل اینکه, ایشان کامل کامل نگفتند و من معذرت میخوام اگه دچار سوتفاهم شدید... بابا دوباره گفتند: _حتما که پدرو مادر خودتون اینجا تشریف ندارند؟ یوزارسیف: _اون قضیه‌اش مفصله,اگر بنده را به غلامی بپذیرید,کامل توضیح خواهم داد وچون این جلسه من باب اشنایی بود و من جواب‌ قطعی شما را نمیدانستم,صلاح ندیدم مزاحم اقای‌محمدی(حاج محمد) بشم، ...ان‌شاالله اگر مقبولتان بیافتم, جلسه ی بعد رسما با خانواده اقای محمدی مزاحمتان میشیم.. باخودم.گفتم...آخی معلوم خانواده اش چی شدن؟بچه‌ام چقد مظلومه...... که یکدفعه بهرام سینه ای صاف کرد و میخواست حرف بزنه... دلم به هول وولا افتاد,چون بهرام همیشه کار خراب کن بود وچون الان فهمیده بود طرف روحانی هست وپول وپله درستی نداره حتما یه متلک میانداخت... شروع به صلوات فرستادن کردم که باعث ابروریزی نشه... بهرام گفت: _خوب حاج اقا...متوجه شدیم که منبع‌درامد شما از پیش‌نمازی مسجد هست,حالا این آخوندی مدرک ,پدرک هم داره؟با پول پیش‌نمازی میشه زندگی کرد؟؟ وای وای وای.....این چی میگفت... که بهمن پرید وسط حرفش وگفت: _داداش این چه حرفیه...خدا روزی رسونه, هرچی که پیشونی نوشت ما باشه میذاره کف دستمان ..کاملا مشخصه حاج اقا با وجناته, یه چیزایی هست که ادم با پول نمیشه خرید اما حاج اقا داره.. قربونش بشم...این داداش بهمن ماهه ماه.. یوزارسیف با همون ارامش قبلی جواب داد: _شما لطف دارید به من اما نگرانی برادرتون هم بیمورد نیست,باید از وضع زندگی من مطمئن باشید ,راستش بنده از لحاظ حوزوی تا سطح فوق‌لیسانس فقه واصول پیش رفتم, اما هنوز موفق به گذراندن سطح های بالاتر نشدم,البته همزمان با حوزه ,تو رشته‌ی دانشگاهی مهندسی برق هم تحصیل میکردم که الانم به لطف خدا درسم را تمام و تو یه شرکت مشغول کارم وچون با اقاعلیرضا,پسر اقای محمدی هم دانشگاهی, بودم وبه اصرار ایشون که به من محبت داشتند ویه صمیمیت برادرانه بین ما پیش امده,به این محله امدم وسعادتی بود پیش‌نماز مسجد اینجا شدم من وعلیرضا تو یه شرکت کار میکنیم... وای تو دلم ذوق مرگ شدم...دهن بهرام سرویس شد...معلوم بود همه مبهوت حرفهای یوزارسیف شدند...که با گفتن اخرین حرف یوزارسیف ,دلم هری ریخت پایین... یوزارسیف ادامه داد: _راستش اگر شما اجازه بدید,من یه موضوع کوچک اما مهم را خیلی کوتاه با دخترخانمتان درمیان بگذارم ونظرشان را جویا بشم اگر منظور نظر ایشان را متوجه شدم, همین جلسه از,سیر تا پیاز زندگی‌ام را براتون عنوان کنم.. بااین حرف ناگهانی یوزارسیف,بهت جمع شکست... کسی حرف نمیزد انگار درست براشون مفهوم نبود منظور یوزارسیف چیست؟ که دوباره بهمن به حرف اومد وگفت: _پدر ,درسته من کوچکترم وصحیح نیست با وجود شما اظهار نظر کنم اما فکرمیکنم چندان اشکالی نداشته باشه که حاج اقا با زری جان اون صحبت مهم وکوتاهشون را بکنن... بابا درتایید حرفهای بهمن گفت: _مشکلی نیست,زری جان...بیا حاج اقا را راهنمایی کن تو اتاقت.... تااین حرف از دهان بابا بیرون امد,یکدفعه بهرام که کلا کم اورده بود مثل ببر زخمی و بی‌ادبانه پرید وسط حرف بابا وگفت: _نه چرا اتاقشون ؟؟حاجی که گفتن خیلی کوتاهه, پس توهمین اشپز خانه خوبه.. و مادر درحالیکه از شدت شرم عرق میریخت پاشد تا یوزارسیف را به سمت اشپزخانه راهنمایی کند,...حالا من کنار میز,اشپزخانه ایستاده بودم,خیلی استرس داشتم از اما از زیر چشم حرکات یوزارسیف را میپاییدم,... حاج‌اقا خیلی باطمانینه پاشد ویه شاخه گل سرخ از داخل دسته گل زیبایی که اورده بود دراورد وبا راهنمایی مادر به سمت اشپزخانه امد...خدای من,دست وپام سست بود,مادر صندلی روبه رو را به حاج اقا تعارف کرد,... با حرف یوزارسیف که اشاره میکرد تا منم بشینم... به خود امدم با گیجی گفتم: _س س سلام... مادر داشت چای میریخت که بزاره رومیز مثلا برای ما تا گلویی تازه کنیم... یوزارسیف درحالیکه دوباره صندلی را تعارف میکرد تابشینم خیلی ارام طوریکه فقط خودم بشنوم گفت: _سلام به روی ماهت... وای وای وای...گر گرفتم..دستپاچه نشستم, همزمان مادر سینی چای را روی میز,وسط من ویوزارسیف گذاشت واز اشپزخانه رفت بیرون... ═✧❁🌸❁✧═ https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120
کانال مذهبی راه بهشت🇵🇸🇮🇷
#رمان_جدید #قسمت_شانزدهم مامان با یه ببخشید نشست.... و بابا گفت: _صبح حاج محمد گفتن که تشریف میارن
پدر و مادر وبهمن وبهرام,انگار سر موضوعی ارام بحث میکردند,حواسشان به ما نبود یعنی طوری وانمود میکردند که حواسشان به ما نیست... بین ما هم فقط سکوت حکمفرما بود, سکوت وسکوت... بعداز دقایقی ارام سرم را گرفتم بالا تا ببینم ,یوزارسیف زنده است, زبونم لال از عشق مرده؟؟چرا حرف نمیزنه که نگاهم به نگاه مهربانش برخورد کرد,... یوزارسیف بالبخندی برلب خیره به صورت من بود,تا سرم رابالا گرفت گفت: _هااا,این شد... همزمان دستش را که گل سرخ داخلش ول میخورد,روی میز جلو اورد وگفت: _ببین دل من را به مهرخودت منور کردی, حالا اگه تو دل خودت,یه چی هرچند کوچک نسبت به من حس میکنی این شاخه گل را که نشانه‌ی همین دلبستگی هست بگیر... اگر دستم به میز تکیه نداشت,حتما یوزارسیف رعشه ی دستم را میدید.. ناخوداگاه بدون کلامی گل را گرفتم... لبخند یوزارسیف پررنگ‌تر شد وادامه داد: _پس به قول ایرانیا,دل به دل راه داره... ببینید بانو من اهل حاشیه روی نیستم , یکراست میرم سر اصل مطلب,من همینم که روبه روتم,یه مسلمان,یه شیعه,ایا برا شما فرقی میکنه من مال کدام کشور باشم؟ یعنی ایرانی نباشم؟؟ببینید جواب این سوال را من الان وفوری,میخوام...باید یه چیزایی روشن بشه که خدای نکرده در اینده موردی پیش نیاد,اگر براتون مهمه که من حتما ایرانی باشم که راهم را میکشم وپا میگذارم رودلم ومیرم,اما اگر واقعا برای,شما اهل کجا بودن من مهم نباشه من برای رسیدن به شما ,باید به قول افسانه های ایرانی, هفت خوان رستم را طی کنم و مطمین باشید اگه شما بخوایید من هر مرارتی را میکشم,فقط لطفا صادقانه به من جواب بدید.... خدای من ,چی داشت میگفت؟؟یوزارسیف , ایرانی نیست؟؟؟ به ته ته دلم مراجعه کردم... 🌱ادامه دارد.... ═✧❁🌸❁✧═ https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120
کانال مذهبی راه بهشت🇵🇸🇮🇷
☘🌸☘تا #جمعه ظهور ☘🌸☘ ۸)غیبت کبری امام زمان(عج) چگونه بود؟ چند روز پیش از درگذشت علی بن محمد سمری،
☘🌸☘تا ظهور ☘🌸☘ ۹- نائبان عام امام زمان(عج) چه کسانی هستند؟ در زمان غیبت کبری، باید به افرادی با مشخصات زیر مراجعه کنیم، یعنی کسانی که: ۱-حدیث‌های امامان را برای مردم بگویند. ۲-احکام و قوانین دین را بشناسند. ۳-عادل باشند و حلال و حرام را رعایت کنند. این افراد، همان مراجع تقلید و ولی فقیه هستند. در زمان غیبت امام زمان(عج)، برای آنکه از راه راست، منحرف نشویم باید به مرجع تقلید و ولی فقیه مراجعه کنیم و به دستوراتشان عمل کنیم.آنها حجت امام بر ما و امام حجت خدا بر آن‌هاست. 📚کتاب پرسش و پاسخ مهدوی https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120
کانال مذهبی راه بهشت🇵🇸🇮🇷
☘🌸☘تا #جمعه ظهور ☘🌸☘ ۹- نائبان عام امام زمان(عج) چه کسانی هستند؟ در زمان غیبت کبری، باید به افراد
☘🌸☘تا ظهور ☘🌸☘ ۱۰)آیا می‌توان در امام زمان(عج) را دید؟ در غیبت کبری افرادی بوده‌اند که توانسته‌اند ایشان را ببینند. این افراد، انسان‌های پاکیزه، با تقوا و دوستداران و عاشقان واقعی امام زمان(عج) هستند. اگر می‌خواهیم امام را ببینیم، باید خود را پاک کرده و از گناهان دوری کنیم. اگر راه راست را انتخاب کنیم و از گناهان و پلیدی‌ها دوری کنیم، امام زمان(عج) خود به دیدار ما می‌آید. ❌داستان نجات آیت الله مرعشی نجفی از مرگ توسط امام زمان(عج) روزی آیت الله مرعشی نجفی به قصد زیارت امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) راهی سامرا می‌شود. در راه زیارت حرم امامزاده سید محمد، وزش باد، طوفان شدیدی را به راه انداخت. بر اثر این طوفان، راه را گم می‌کند و در بیابان سرگردان می‌شود. آنقدر تشنگی و گرسنگی به او فشار می‌آورد که از زندگی ناامید شده، بیهوش روی زمین می‌افتد. خودش ادامه داستان را اینگونه تعریف می‌کند: ناگهان چشم باز کردم و دیدم سرم بر روی پای شخص بزرگواری است. آن شخص به من آب گوارایی داد که مانند آن آب را در کل عمرم نچشیده بودم. بعد از آن سفره‌اش را باز کرد. در میان سفره، دو یا سه قرص نان بود؛ من از آن نان‌ها خوردم. سپس آن شخص که لباس عربی بر تن داشت به من گفت:(سید در این نهر آب برو و بدن خود را بشور.) گفتم:(برادر! اینجا آبی نیست، نزدیک بود از تشنگی بمیرم، شما مرا نجات دادید.) آن مرد عرب به گوشه‌ای اشاره کرد و گفت: (این آب گوارا است.) به سمتی که اشاره کرده بود نگاه کردم و دیدم نهر آبی آنجاست! تعجب کردم و با خود گفتم:(این نهر، نزدیک من بود و من داشتم از تشنگی می‌مردم.) آن مرد عرب گفت:(ای سید! می‌خواستی به کجا بروی؟) گفتم:(حرم مطهر سید محمد(ع).) فرمود:(اینجا حرم سید محمد است.) نگاه کردم و دیدم در حرم سید محمد قرار داریم و حال آنکه من در بیابان گم شده بودم و مسافت زیادی بین آنجا و حرم سیدمحمد(ع) بود! من اول متوجه نشدم که این مرد کیست ولی وقتی از پیش چشمانم غایب شد فهمیدم امام زمان(عج) بود. 📚کتاب پرسش و پاسخ مهدوی https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120
کانال مذهبی راه بهشت🇵🇸🇮🇷
💎 #نگین_آفرینش۱۶💎 فصل دوم: کلیات #امامت 🍀🌸 ویژگی‌های امام 🌸🍀 ۴-آراستگی به کمالات اخلاقی ام
💎 💎 فصل دوم: کلیات 🍀🌸 ویژگی‌های امام 🌸🍀 ۵‌-نصب از سوی خدا از دیدگاه شیعه، امام و جانشین پیامبر تنها به دستور خدا و انتخاب او انجام می‌گیرد و پیامبر، امام پس از خود را معرفی می‌کند. بنابراین هیچ فرد یا گروهی حق دخالت در این امر را ندارد.ضرورت نصب امام از سوی خداوند دلیل‌هایی دارد؛از جمله: 🟢الف) به فرموده قرآن، حاکم مطلق بر همه چیز خداوند است و همه باید تنها از او اطاعت کنند. بدیهی است این حاکمیت می‌تواند از سوی خداوند به هر کسی که شایستگی دارد، داده شود. بنابراین، همان گونه که پیامبر به وسیله خدا انتخاب می‌شود، امام نیز به تعیین الهی، بر مردم ولایت می‌یابد. 🔵ب) پیش از این برای امام، ویژگی‌هایی را از قبیل عصمت و علم و... بیان کردیم. روشن است که یافتن و شناختن کسی که دارای این صفات-آن هم در عالی‌ترین درجه- باشد تنها به وسیله خداوندِ دانای به آشکار و نهان، امکان‌پذیر است. همانگونه که خداوند در قرآن کریم، به حضرت ابراهیم می‌فرماید:(من تو را پیشوای مردم قرار دادم). از سیره پیامبر اکرم(ص) استفاده می‌شود که آن حضرت امامت را امری الهی دانسته و انتخاب امام را در اختیار خدا می‌دانست. در سیره ابن هشام آمده است: بنی عامر بن صعصعه خدمت رسول خدا(ص) رسیدند. حضرت آنان را به سوی خدا دعوت کرد. در این هنگام یک نفر از آن گروه به نام بحیره بن فراس گفت:(اگر با تو بر اسلام بیعت کردیم و خداوند تو را بر مخالفینت غلبه داد، آیا ما در خلافت بعد از تو سهمی داریم؟)پیامبر(ص) فرمود: (امر خلافت به دست خداست و هرجا بخواهد، قرار می‌دهد.) در این هنگام بحیره گفت: (آیا ما جان خود را برای دفاع از تو بدهیم؛ ولی وقتی خداوند تو را بر دشمنان غلبه داد، خلافت به غیر ما برسد؟ ما احتیاجی به اسلام تو نداریم.) *┄┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄┄* https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120
002117.mp3
67.7K
ترتیل وترجمه آیه 117سوره مبارکه بقره استاد پرهیزگار 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ﴿١١٧﴾ [بی سابقه ماده، مدت و نقشه] پدیدآورنده آسمان ها و زمین است. وهنگامی که فرمان به وجود آمدن چیزی را صادر کند فقط به آن می‌گوید: «باش». پس بی درنگ می باشد. (۱۱۷) بَدِيعُ: پديد آورنده ی السَّماواتِ : آسمان‌ها وَ الْأَرْضِ:وزمین است وَ إِذا :وچون قَضى‌ :حکم کند أَمْراً:کاری را فَإِنَّما : پس فقط يَقُولُ:گوید لَهُ :به او كُنْ :باش فَيَكُونُ‌ : بی درنگ موجود می شود https://eitaa.com/joinchat/1354432864C963df33dd7
4_327849576851570805.mp3
798.8K
سخنرانی حجت‌الاسلام محسن قرائتی با موضوع تفسیر سوره بقره - آیه‌ی ۱۱۷ او نه تنها مالک همه‏ موجودات است، بلکه خالق آنهاست، آن هم بطور بدیع و بدون نقشه قبلى. پس او چه نیازى به فرزند دارد؟! هرگاه وجود چیزى را اراده کند، به او مى ‏گوید: باش! وفوراً خلق مى‏ شود. به تعبیر حضرت رضا (ع): خداوند در کار خویش حتّى نیازمند گفتن کلمه «کُن» نیست، اراده‏ ى او همان و آفریدن همان. در این چند آیه، با قدرت الهى آشنا شدیم: «للّه ‏المشرق والمغرب» مشرق و مغرب براى اوست. «له مافى‏ السّموات والارض» آسمان‏ ها و زمین براى اوست. «کلٌ له قانتون» همه براى او متواضع و فرمان بردار هستند. «بدیع ‏السموات والارض» پدید آورنده آسمان‏ ها و زمین اوست. «کن فیکون» به فرمان او هر چیز موجود مى‏ شود https://eitaa.com/joinchat/1354432864C963df33dd7
صفحه ۱۱۷قرآن کریم تقدیم میکنیم ثواب تلاوت این صفحه از قرآن رو محضر آقا امام حسین علیه السلام ویاران با وفایشان وهم چنین آقا امام علی علیه‌السلام https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120