👆پاسخی هوشمندانه از مادرِ شهید احمدی روشن
#متن_خاطره:
بعد از شهادتِ مصطفی، مادرش گریه نمیکرد. دکترها گفتند: کاری کنید که گریه کند، اما فایده نداشت. تا یک هفته بعد از شهادتِ مصطفی هم گریه نمیکرد. وقتی امام خامنهای به منزلشان آمد، مادر خطاب به ایشان گفت: آقا من تا امروز برای اینکه دشمن از اشکم شاد نشود، گریه نکردهام... آقا فرمود: دشمن غلط میکند، گریه کنید... مادر به اذنِ آقا خیالش راحت شد و گریه کرد...
بعد از شهادتِ مصطفی هم از مادرش پرسیدند: حالا که مصطفی شهید شده، چه میکنید؟ مادر به نوهاش اشاره کرد و گفت: مصطفای دیگری تربیت میکنم...
📌خاطره ای از زندگی دانشمند شهید مصطفی احمدیروشن
📚منبع: کتاب آقا مصطفا، صفحات ۵۹ و ۸۱
#تربیت_فرزند
#شهیداحمدیروشن
#یادشهداباذکرصلوات
🍃🍃🌸🌸🌸🍃🍃
🌷 کانال رهروان شهدا🌷
🕊@Rahrovanaeshohadaa🕊
.
✍ ایده ی جالبِ شهید زین الدین برای استفاده ی بهتر از جلسات
#متن_خاطره
از همه زودتر می یومد #جلسه
تا بقیه برسند #دو_رکعت_نماز می خواند
یکبار بعد از جلسه کشیدمش کنار و پرسیدم:
نماز قضا می خونی؟!!!
گفت: نه! نماز (مستحبی)می خونم که جلسه به یه جایی برسه، همینطور حرف روی حرف تلنبار نشه...
📌 خاطره ای از زندگی سردار شهید مهدی زین الدین
📚 منبع: کتاب آقا مهدی ، صفحه 109
#یادشهداباذکرصلوات
🍃🍃🌸🌸🌸🍃🍃
🌷 کانال رهروان شهدا🌷
🕊@Rahrovanaeshohadaa🕊
.
✍ ایده ی جالبِ شهید زین الدین برای استفاده ی بهتر از جلسات
#متن_خاطره
از همه زودتر می یومد #جلسه
تا بقیه برسند #دو_رکعت_نماز می خواند
یکبار بعد از جلسه کشیدمش کنار و پرسیدم:
نماز قضا می خونی؟!!!
گفت: نه! نماز (مستحبی)می خونم که جلسه به یه جایی برسه، همینطور حرف روی حرف تلنبار نشه...
📌 خاطره ای از زندگی سردار شهید مهدی زین الدین
📚 منبع: کتاب آقا مهدی ، صفحه 109
#یادشهداباذکرصلوات
🍃🍃🌸🌸🌸🍃🍃
🌷 کانال رهروان شهدا🌷
🕊@Rahrovanaeshohadaa🕊
✍ مـگـه احـتـرام بــه مـادر از این شگفــت انــگـیـزتـر هم هســت؟
#متن_خاطره
منتظر بودم مجتبی از جبهه برگرده. اما شب شد و هر چه انتظار کشیدم نیومد و خوابم برد. صبحِ زود پا شدم تا برم نون بگیرم. همه جا رو برف پوشانده بود. دربِ خونه رو که باز کردم ، دیدم پسرم توی کوچه رویِ برف نشسته و به خواب رفته. بیدارش کردم و گفتم: کی از جبهه برگشتی مادر؟!!! سلام کرد و گفت: نصف شد رسیدم. گفتم: پس چرا در نزدی تا بیام باز کنم و بیای داخل؟ گفت: مادر جان! ترسیدم نصف شب با در زدنِ من هُل کنید و از خواب بپرید، واسه همین دلم نیومد بیدارتون کنم. پشت در خوابیدم که صبح بشه...
📌خاطرهای از زندگی شهید مجتبی صالحی خوانساری
📚راوی: مادر شهید
#یادشهداباذکرصلوات
🍃🍃🌸🌸🌸🍃🍃
🌷 کانال رهروان شهدا🌷
🕊@Rahrovanaeshohadaa🕊
#متن_خاطره🌷
عباس از اینکه کاری کند که مورد تقدیر مردم قرار بگیرد، سخت ابا داشت. وی در یادداشت روز هشتم تیر ۱۳۶۰ مینویسد:
«دلم نمیخواهد از سختیها با مهناز حرفی بزنم. دلم میخواهد وقتی خانه میروم جز شادی و خنده چیزی با خود نبرم نه کسل باشم، نه بیحوصله و خوابآلود تا دل مهناز هم شاد بشود.
اما چه کنم؟ نسبتبه همهچیز حساسیت پیدا کردهام. معدهام درد میکند. این اسهال و استفراغ خونی هم که دیگر کهنهشده. دکتر میگوید فقط ضعف اعصاب است.
چطور میتوانم عصبی نشوم ؟! آن روز وقتی بلوارِ نزدیکِ پایگاهِ هواییِ شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشمهای مهناز دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط بهخاطر دل مهناز گرفتم و بهخاطر او و مردم که اینهمه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم.
ولی همینکه پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر میکنند ما پرواز میکنیم و میجنگیم تا شجاعتهای ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند!
کاش این سفر یکماهه کمی حالم را بهتر کند. سفریِ ما در راه است و من میفهمم مهناز چقدر به یک شوهر خوب و خوشاخلاق احتیاج دارد.
باید با زبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران، یعنی مرگ من. چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است.
#شهید_عباس_دوران
@Rahrovanaeshohadaa
#متن_خاطره
🌷 یوسف به ذکر صلوات بسیار علاقه داشت و هر چه قدر که می توانست به تکرار آن مداومت می کرد، اگر شرایط را مهیا میدید شروع به نوشتن صلوات میکرد و ذکر صلوات را با تمام زیر و زبرهایش به دفعات مینوشت. مجسم کنید که یک نفر در گوشه ای بنشیند و بارها و بارها ذکر صلوات بنویسد. یوسف مست صلوات شده بود! هر مشکلی که برایمان پیش می آمد و قادر به حل آن نبودیم می گفت: صلوات راه حل این مشکل است، چند صلوات بفرستید تا آرامش داشته باشید. از صلوات هم سیر نمیشد؛ پس از غسل و وضو، از اول شب، عبا به دوش گوشه ای مینشست و تسبیح هزار دانه اش را که بالغ بر سه متر طول داشت به دست میگرفت و شروع به صلوات فرستادن میکرد.
#شهید_یوسف_فدایی_نژاد
@Rahrovanaeshohadaa
💢رهروان شهدا
🔸صیاد شیرازی: آقا که ازم راضی باشه؛ امامزمان عج هم ازم راضی خواهد بود...
#متن_خاطره|قرار بود صیاد شیرازی از دستانِ مبارکِ امام خامنهای درجۀ سرلشکری بگیره. بهش گفتند: بسلامتی! مبارکه بابا! صیاد هم جواب داد: خوشحالم! اما درجه گرفتن فقط ارتقاء سازمانی نیست؛ وقتی آقا درجه رو بذارن روی دوشم، حس میکنم ازم راضی هستند؛ وقتی هم ایشون از من راضی باشند، امام زمان(عج) هم ازم راضی خواهد بود؛ و همین برام بسه...
👤خاطرهای از زندگی سپهبد شهید علی صیاد شیرازی
📚منبع: کتاب صیاد دلها ، صفحه ۴۰
🇮🇷۲۱ فروردین؛ سالروز شهادت علی صیادشیرازی گرامیباد
@Rahrovanaeshohadaa
رهروان شهدا🌹
#متن_خاطره
🌷 میگفت :
همیشه عکس یه شهید تو اتاقتون داشته باشید. پرسیدم: چرا؟ گفت: اینا چشماشون معجزه میکنه، هر وقت خواستید گناه کنید فقط کافیه چشمتون بهش بخوره...
عشق سه حرفه، شهید چهار حرف.
شهدا یک پله از عاشقی هم جلو زدن...
📚 شهید سعید کمالی
⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘🍃@Rahrovanaeshohadaa
رهروان شهدا 🌹
🔸جلوگیری از اتلافوقت به سبکِ فرماندهی شهید
#متن_خاطره|هر موقع نماز صبح یا قبل از آن، به چادرِ مهدیهی گردان میرفتم؛ میدیدم آقا مجید داره قرآن تلاوت میکنه... نشسته بودیم به انتظارِ شروعِ جلسه. حاج مجید گفت: حالا که بیکار نشستیم، نباید الکی حرف بزنیم... رفت و چند تا قـرآن آورد و بین بچهها پخش کرد. دورِ هم نشستیم و قرآن خوندیم... هم قرآن خوندیم و هم وقتمون تلف نشد...
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید حاجمجید زینلی
@Rahrovanaeshohadaa
رهروان شهدا 🌹
#سلام_بر_ابراهیم🕊
#متن_خاطره
🌷 همراه با شهید ابراهیم هادی به سمت مقر سپاه میرفتیم تا وسایل لازم را برای رزمندگان تحویل بگیریم. صدای اذان ظهر که آمد، ماشین را در مقابل یک مسجد نگه داشت. گفتم: آقا ابراهیم، بیا زودتر بریم مقر، همونجا نماز رو میخونیم. ما که بیکار نیستیم. داریم کار رزمنده ها رو انجام میدهیم. این هم مثل نمازه. با لبخندی بر لب نگاهم کرد و گفت: تموم این کارها بازیه. هدف از جنگ و جبهه و...اینه که نماز زنده بشه.
هدف تمام کارهای ما اینه که ما عبد خدا و اهل نماز اول وقت بشیم. انشاءاللّه اثر اهمیت به نماز اول وقت رو تو زندگی خودت میبینی.
🌷شهید ابراهیم هادی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@Rahrovanaeshohadaa
رهروان شهدا 🌹
#سلام_بر_ابراهیم🕊
#متن_خاطره
🌷 همراه با شهید ابراهیم هادی به سمت مقر سپاه میرفتیم تا وسایل لازم را برای رزمندگان تحویل بگیریم. صدای اذان ظهر که آمد، ماشین را در مقابل یک مسجد نگه داشت. گفتم: آقا ابراهیم، بیا زودتر بریم مقر، همونجا نماز رو میخونیم. ما که بیکار نیستیم. داریم کار رزمنده ها رو انجام میدهیم. این هم مثل نمازه. با لبخندی بر لب نگاهم کرد و گفت: تموم این کارها بازیه. هدف از جنگ و جبهه و...اینه که نماز زنده بشه.
هدف تمام کارهای ما اینه که ما عبد خدا و اهل نماز اول وقت بشیم. انشاءاللّه اثر اهمیت به نماز اول وقت رو تو زندگی خودت میبینی.
🌷شهید ابراهیم هادی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@Rahrovanaeshohadaa
رهروان شهدا 🌹
💢 #خاکریزخاطرات ۵ [خاطراتشهیدان]
🔸شهید شد؛ سر به دامنِ مهدیِ فاطمه(س)
#متن_خاطره|وقتی ترکش به قلبش خورد ، بلند گفت:
یا مهدی(عج) ...
سرش رو بلند کردم که بذارم روی پام ، اما گفت: ول کن سرم رو ، بذار آقا سرم رو بغل کنه...
هنوز لبخند به لب داشت که پر کشید...
چه رفتنی؟ سر به دامنِ مولا ... با لبخند...
👤نام شهید در منبع ذکر نشده
@Rahrovanaeshohadaa
رهروان شهدا 🌹