بود آیا که زِ دیوانهی خود یاد کند؟
آنکه زنجیر به پای دلِ شیدا زد و رفت
- هوشنگ ابتهاج
من آسمان پر از ابرهای دلگیرم
اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیرم
من آن طبیب زمین گیر زار و بیمارم
که هر چه زهر به خود می دهم نمی میرم
من و تو آتش و اشکیم در دل یک شمع
به سرنوشت تو وابسته است تقدیرم
به دام زلف بلندت دچار و سردرگم
مرا جدا مکن از حلقه های زنجیرم
درخت سوخته ای در کنار رودم من
اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیرم
- فاضل نظری
نیم به هجر تو تنها، دو همنشین دارم
دل شکسته یکی، جان بیقرار یکی
- حزین لاهیجی
تمامِ شب به خیال تو رفت و میدیدم
که پشتِ پردهی اشکم سپیده سر میزد
- هوشنگ ابتهاج
غم نیز ز بیتابیِ ما روی نهان کرد
صائب به چه تسکینِ دلِ زار توان کرد
- صائب تبریزی
ميان این همه فرياد بىكسى تنها
سكوت واژه غمگين روزهاى من است
- سیدتقی سیدی