🔹️شما فرستادین 🔹️
شهید کاظم مهدی زاده در وصیتنامه خویش میفرماید: میخواستم بزرگ بشم، درس بخونم، مهندس بشم، خاکمو آباد کنم، زن بگیرم، مادر و پدرم و ببرم کربلا، دخترم و بزرگ کنم، ببرمش پارک، توی راه مدرسه با هم حرف بزنیم، خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم،خوب نشد..! ◇ باید میرفتم از مادرم، پدرم، خاکم، ناموسم، دخترم، دفاع کنم، رفتم که دروغ نباشه، احترام کم نشه، همدیگرو درک کنیم، ریا از بین بره، دیگه توهین نباشه، محتاج کسی نباشیم.
🍂🥺✌️🥀⚡️
#شهید_کاظم_مهدی_زاده
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🍂🕊🍂°•-꧂❁•
زندگینامه
شهید محمد معماریان
قسمت بیست و چهارم
سال 1387
حالا بيست سال از آن زمان ميگذرد. شال سبز با همان عطر و بوي بهشتياش هست؛ همان شالي كه آيتالله العظمي گلپايگاني نيم سانتش را از مادر محمد گرفت؛ همان شالي كه هنوز خيليها را به بركت امام حسين(علیهالسلام) شفا ميدهد؛ همان شالي كه اثبات حقانيت خانوادههاي شهدا شد و ماية عزت مادران صبور شهدا.
قصة زيباي شال را سالها پيش شنيدم، اما هيچوقت پيگير نشده بودم تا لذت بوييدن آن را ببرم. وقتي كه روزيمان شد رفتيم دستبوس مادر شهيد محمد معماريان، كنار تمام زيباييهاي وجودش از بركت عطر بهشتي شال هم بهرهمند شديم. تا يادم نرفته بنويسم كه مادر نذرهايش را ادا كرد و به جاي چهار ماشين، هشت تا اتوبوس گرفت و همه را برد زيارت امام خميني. آوازه اين شال تا خيلي شهرها رفته است و به بركت شهدا ما هم نصيب برديم و البته اين نوشته را هم تقديم به شما ميكنيم كه بينصيب نمانيد.. . . .
پایان
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
#زندگینامه_شهید_محمد_معماریان
#داستان_واقعی
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🍂🕊🍂°•-꧂❁•
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
زندگینامه شهید محمد معماریان قسمت بیست و چهارم سال 1387 حالا بيست سال از آن زمان ميگذرد. شال سب
زندگینامهشهیدمحمدمعماریانپابان.mp3
2.57M
🦋 زندگینامه
شهید محمد معماریان
قسمت بیستم و چهارم
قسمت پایانی
با آوای 🎙 خادم رفیق شهیدم
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
#داستان_واقعی
#زندگینامه_شهید_محمد_معماریان
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🍂🕊🍂°•-꧂❁•
سلام اهالی
شبتون پر از نور شهدا
خیلی ممنون که هستین
ممنونتر که همراه همیشگی ما بوده و هستین
قسمت پایانی زندگینامه شهید محمد معماریان هم خدمت شما ارائه شد
ممنون میشم که مارو از نظرات انتقادات و پیشنهادات خودتون بی نصیب نکنید🤲🍂
ممنون از مهربونی و حضور گرمتون و دلگرمی صمیمانه تون
✌️🍂⚡️😊
لینک ناشناس جهت انتقاد و پیشنهاد
👇👇👇👇
https://abzarek.ir/service-p/msg/1396502
📌 نگاه زیبای حاج قاسم به شهادت
🔹️ از حاج قاسم پرسیدند : بهترین دعا چیست؟
◇ گفت : شهـٰادٺ!
◇ گفتند: «خب عاقبت بخیری که بهتر است»
◇ حاج قاسم گفت :«ممکن است کسی عاقبت بخیر شود ولی شهید نشود؛ ولی کسی که شهید بشود حتما عاقبت بخیر هم میشود!»
#حاج_قاسم
#جانفدا
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🍂🕊🍂°•-꧂❁•
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
شهید گمنام خوش نام تویی گمنام منم ... #شهید_گمنام اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْ
|•سلامبر ابراهیم•|
روز بعد رفتيم مقر فرماندهي. به ما گفتند: شما چند نفر مسئول انبار مهمات
باشيد. بعد يك مدرسه را كه تقريبًا پر از مهمات بود به ما تحويل دادند.
يك روز آنجا بوديم و چون امنيت نداشت، مهمات را از شهر خارج كردند.
ابراهيم به شوخي ميگفت: بچه ها اينجا زياد ياد خدا باشيد، چون اگه خمپاره
بياد، هيچي از ما نميمونه!
وقتي انبار مهمات تخليه شد، به سمت خط مقدم درگيري رفتيم. سنگرها در
غرب سرپل ذهاب تشكيل شده بود.
چنــد تن از فرماندهان دوره ديده نظير اصغر وصالي و علي قرباني مســئول
نيروهاي رزمنده شده بودند.
آنها در منطقه پاوه گروه چريكي به نام دســتمال ســرخها داشتند. حاال با
همان نيروها به سرپل آمده بودند.
داخل شــهر گشتي زديم. چند نفر از رفقا را پيدا كرديم. محمد شاهرودي،
مجيد فريدوند و... با هم رفتيم به سمت محل درگيري با نيروهاي عراقي.
در سنگر بالای تپه، فرمانده نيروها به ما گفت: تپه مقابل محل درگيري ما با
نيروهاي عراقي است. از تپه هاي بعدي هم عراقيها قرار دارند.
چند دقيقه بعد، از دور يك سرباز عراقي ديده شد. همه رزمندهها شروع به
شليك كردند.
ابراهيم داد زد: چيكار ميكنيد! شما كه گلوله ها رو تموم كرديد! بچه ها همه
ساكت شدند. ابراهيم كه مدتي در كردستان بود و آموزشهاي نظامي را به خوبي
فرا گرفته بود گفت: صبر كنيد دشمن خوب به شما نزديك بشه، بعد شليك كنيد.
در همين حين عراقيها از پايين تپه، شــروع به شــليك كردند. گلوله هاي
آرپيجي و خمپاره مرتب به سمت ما شليك ميشد.
بعد هم به سوي سنگرهاي ما حركت كردند. رزمندههايي كه براي اولين بار
اسلحه به دست ميگرفتند با ديدن اين صحنه به سمت سنگرهاي عقب دويدند.
خيلي ترسيده بوديم. فرمانده داد زد: صبركنيد. نترسيد!
لحظاتي بعد صداي شــليك عراقيها كمتر شــد. نگاهي به بيرون ســنگر
انداختم. عراقيها خوب به سنگرهاي ما نزديك شده بودند.
يكدفعه ابراهيم به همراه چند نفر از دوستان به سمت عراقيها حمله كردند!
آنها در حالي كه از سنگر بيرون ميدويدند فرياد زدند: اهلل اكبر
شايد چند دقيقهاي نگذشت كه چندين عراقي كشته و مجروح شدند. يازده
نفر از عراقيها توســط ابراهيم و دوستانش به اسارت درآمدند . بقيه هم فرار
كردند.
ابراهيم ســريع آنها را به طرف داخل شهر حركت داد. تمام بچهها از اين
حركــت ابراهيم روحيه گرفتند. چند نفر مرتب از اســرا عكس ميانداختند.
بعضيها هم با ابراهيم عكس يادگاري ميگرفتند!
ســاعتي بعد وارد شهر سرپل شديم. آنجا بود كه خبر دادند: چون راه بسته
بوده، پيكر قاسم هنوز در پادگان مانده. ما هم حركت كرديم و در روز پنجم
جنگ به همراه پيكر قاسم و با اتومبيل خودش به تهران آمديم.
در تهران تشــييع جنازه باشكوهي برگزار شد و اولين شهيد دفاع مقدس در
محل، تشييع شد.
ّمدل فرياد ميزد:
جمعيت بسيار زيادي هم آمده بودند. علي خر
فرمانده شهيدم راهت ادامه دارد...
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
قهرمان من
برادر شهیدم
رفیق آسمانی من
سربآز آقآ #امام_زمان
#شهید_ابراهیم_هادی
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
•❁꧁-•°🍂🕊🍂°•-꧂❁•