خودم
پسرم را به #خاک سپردم
ا#مادر_شهید میگوید:
«وقتی #جنازه را آوردند، سه روز در #نهر_خیّن در #شلمچه مانده بود.
سه روز هم در #معراج_الشهدا نگه داشته بودند تا پدرش از #جبهه برگردد.
یک روز هم طول کشید تا کارهای #تشییع و #تدفینش انجام شود.
یعنی جمعاً 7 روز از شهادتش میگذشت.
#کاسه سر محمد خالی بود و فقط #صورت داشت.
توی کاسه خالی سرش، پر بود از #پنبه که #دندانها و #زبانش لابهلای پنبهها بود.
جنازه را خودم توی #قبر گذاشتم و خودم تلقینش را خواندم.
وقتی دستم را از زیر سرش برداشتم، #خون تازه دستم را رنگین کرد.
دستم را نشان جمعیت دادم و گفتم: ببینید بعد از هفت روز خون تازه از سر محمدم جاری است.
اما #گریه نکردم.
محکم و استوار همه کارهایش را انجام دادم و آمدم بیرون.
بعد هم که #دفن شد، روی قبر ایستادم و با #استعانت از #عمهام #حضرت_زینب سلامالله علیها، سخنرانی کردم.
به این #امید که در ساعات آخر عمر ما خانم از ما راضی باشد.»
جالب اینجاست که خودش قبل از #اعزام آخر به #دامادمان گفته بود که این #قبر من است و دقیقا در همان نقطه به خاک سپرده شد
#شهادت
#شهیدانه
#شهادت
#عاشقانه
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#دست_خط
#دست_نوشته #شهید_علیرضا_شمسی_پور
بسمه تعالی
گفتم کجا...؟
گفتا به خون
گفتم چرا...؟
گفتا جنون
گفتم که کی...؟
گفتا کنون...
گفتم مرو...
خندید و رفت خندید و رفت...
#خون
#جنون
#مرگ
#کپی_مطالب_با_هدیه_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#وقایع
#وقایع_روز_هفتم
#محرم سال 61
#کربلا....
سه شنبه #هفتم_محرم_الحرام
سال 61 هجری قمری
تعداد #نظامیانی که #لباس و #سلاح_جنگی و #حقوق
از #حکومت #غاصب #بنی_امیه گرفته
و به #جنگ #امام_حسین(ع) آمده بودند را،
بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته اند.
عمر بن سعد #نامه ای بدین مضمون از #عبیدالله دریافت کرد که:
با سپاهیان خود بین امام حسین(ع) و اصحابش و آب #فرات فاصله بینداز،
به طوری که حتی قطره ای #آب به امام(ع) نرسد،
همان گونه که از دادن آب به :
#عثمان_بن_عفان خودداری شد!
عمر بن سعد 500 #سوار را
در کنار #شریعه_ی_فرات مستقر کرد.
یکی از آنها فریاد زد:
ای حسین!... به #خدا #سوگند که قطره ای از این آب را نخواهی آشامید
تا از عطش جان دهی!
#حضرت فرمود:
« خدایا! او را از #تشنگی #هلاک کن
و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده.»
#حمید_بن_مسلم می گوید
به چشم خود دیدم
که نفرین امام(ع) عملی گشت.
* امام حسین(ع) سپاه دشمن را چنین نفرین کرد:
بار خدایا! #باران #آسمان را از اینان #دریغ کن،
و بر ایشان #تنگی و !قحطی( همچون سالهای قحطی یوسف در مصر)
پدید آور و آن #غلام #ثقفی (#حجاج_بن_یوسف ) را بر ایشان بگمار تا #جام #زهر به ایشان بچشاند.
زیرا آنها به ما #دروغ گفتند
و ما را خوار ساختند و خداوند( به توسط آن غلام) #انتقام من و #اصحاب و #اهل_بیت و #شیعیان مرا از اینان بگیرد.
وقتی #ماهی از آب جدا می شود
شروع می کند به بالا و پایین پریدن ،
بعد از لحظاتی خودش را آرام حرکت می دهد .
لحظات بعد فقط لب هایش را تکان می دهد
لذا حرمله با تیری گلوی کوچک #علی_اصغر (علیه السلام) را نشانه رفت .
#قنداقه #بیتاب اصغر را به سوی آسمان بلند کرد
و #قطرات #خون گلویش را به #خدا بخشید و چشم از خنده او بست .
با #غلاف #شمشیر #قبری کوچک در پشت #خیام کند
تا او را در میانش بگذارد که ناگاه صدایی حزین آمد ...
آقا ... بگذار یکبار دیگر روی کودکم را ببینم .
#زندگی
#زندگینامه
شهید عبدالرحمان رحمانیان در سال ۱۳۴۲ش در سالهای #خون و #حماسه
سالهای #افتخار و #شهادت و در روزهایی که موج اعتراضات مردم،
سرآغاز تحولات انقلابی بهشمار میرفت،
در #شهرستان_جهرم در #استان_فارس چشم به جهان هستی گشود.
عبدالرحمان، دوران کودکی را تحت حمایت پدر و مادری مهربان و زحمتکش، به کسب #معارف_دینی و #مذهبی پرداخت و از همان سنین کودکی، روح بیتاب خود را در #چشمهسار #نماز و #نیایش تطهیر داد.
پس از پشت سر نهادن دوران کودکی و آغاز بهار علم و دانش، راهی مدرسه شد و تحصیلات خود را در #هنرستان_فنی و #حرفهای تا سال سوم در رشته #راه_و_ساختمان ادامه داد. با اوجگیری #مبارزات_انقلابی مردم علیه #رژیم #سفاک_پهلوی او نیز در صفوف انقلابی سربازان روحالله (ره) قرار گرفت و با حضور فعالش در اکثر #راهپیمائیها و #تظاهرات و #پیروزی نهائی انقلاب
#دین خود را ادا نمود و پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی نیز با حضور سبزش در جبهههای نبرد حق علیه باطل چون سرپل ذهاب و گیلانغرب،
حماسهها و رشادتهای فراوانی از خود نشان داد.
〰➰➿🥀🌷🥀➿➰〰
@Refighe_Shahidam313
〰➰➿🥀🌷🥀➿➰〰
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
۲۸ دیماه #سالروز_شهادت #شهید_جهاد_مغنیه در سوریه می باشد .
#دانشجوی رشته مدیریت دردانشگاه آمریکایےبیروت،یکےاز بهترین دانشگاه های خاورمیانه بود وتنهایڪ درسش باقے مانده بودکہ در #سوریہ،عنوان چهارمین #شهید خانواده را از آن خود کرد.
#فرزند #شهید_عماد_مغنیه،همان مردی که سال ها از دست جوخه های ترور صهیونیست ها پنهان شده بود اما سرانجام توسط همین ایادی کفر در دمشق و در سال 1386 به #شهادت رسید، بسیار ناراحتمان کرد نه از این بابت که ناراحت باشیم از اینکه سرانجام زندگی این مرد جوان با #شهادت پایان یافته نه،به قول #شهید_آوینی مرگی چونین، برای اولیای خاص خداست و هر مدعی لاف زن،لیاقت پوشیدن ردای #شهادت را ندارد ناراحتی از این باب بود که غبطه خوردیم به حال پسر جوان که دانست چطور حاجتش را از درگاه حضرت حق بگیرد و راهی را برود که خود اراده کرده بود نه سرنوشتی که حتی بادها هم می توانند برای انسانی تصمیم گیری کنند اما جهاد عماد مغنیه،معروف به جواد در سال 1991 در لبنان و در خانواده ای مبارز متولد شد پدرش،عماد مغنیه،نام برادر #شهیدش در مبارزه با صهیونیست ها برا برای وی انتخاب کرد وی همواره در کنار پدرش که از فرماندهان ارشد حزب الله لبنان بود،حضور داشت و پس از #شهادت پدرش،رابطه ی تنگاتنگی با سیدحسن نصرالله و سردار سلیمانی داشت،به طوری که برخی این دو بزرگوار را به عنوان پدران معنوی جهاد می دانند. پدر او عماد مغنیه معروف به حاج رضوان بود، کسی که 23 سال قوی ترین سرویس های جاسوسی اسرائیل را به سخره گرفت و آن ها نتوانستند او را پیدا کنند. شهید جهاد، چهارمین شهید از خانواده ی مغنیه می باشد. او تحصیلات عالیه را در رشته ی مدیریت در دانشگاه آمریکایی بیروت ، شروع کرد. تنها یک درس باقی مانده بود تا مدرکش را بگیرد که به مقام والای شهادت نائل شد.
#خواهر #شهید_جهاد_مغنیه :
#مادر من یک زن فوق العاده است وقتی خبر #شهادت بابا رسید،رفت دو رکعت #نماز خواند همه ما را مادرمان آرام کرد بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند،وقتی دید در مواجه با پیکر بابا بی تاب شده ایم خطاب به بابا گفت:الحمدالله که وقتی #شهید شدی، کسی خانوادت را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نکردند همین که یک جمله ما را آن قدر خجالت داد که آرام شدیم بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار می شد،یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و #قرآن و #زیارت_عاشورا خواند خبر #شهادت جهاد را هم که شنید همین طور دلم سوخت وقتی پیکر جهاد را دیدم مثل بابا شده بود. #خون ها را شسته بود ولی جای زخم ها و پارگی ها بود جای کبودی و #خون مردگی ها تصاویر #شهادت بابا و جهاد با هم یکی شده بود یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم باز مادر غیرمستقیم ما را آرام کرد وقتی صورت جهاد را بوسید، گفت:ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده البته هنوز به اربا اربا نرسیده لایوم کیومک یا اباعبدالله (ع) ما هم از خجالت آرام شدیم بعد هم مادرم خودش توی قبر جهاد رفت همان قبر! سه ساعت #قرآن و #زیارت_عاشورا و دعا در قبر خواند.
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
خادم الحسین مدافع حرم #شهید_امیر_سیاوشی که در وصیتنامه اش نوشته بود: "در تشییع جنازه ام همه زنان
#وصیت_شهدا🌷
🔸#حجاب سنــگــرے اســٺ
آغــشــٺہ بــہ #خــون مَــن 💘
ڪــہ اگــر آن را #حفــظ نَــڪُــنـیـد ❌
🍃بــہ خــون مَــݩ #خیانت ڪـرده ایــد..😔
#شهید_احمد_پناهی
#وصیتنامه
#حجاب
#چادر
🕊رفیق شهیدم🕊
@Refighe_Shahidam313
┈••✾•🥀☘❤️☘🥀•✾••┈
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#معرفی_شهید
#شهید_سعید_طوقانی
شهید 16 ساله
تاریخ تولد: 12 / 1 / 1348
تاریخ شهادت: 22 / 12 / 1363
محل شهادت: #مجنون
عملیات: #بدر
سعید در سال 1342 در شهر #تهران متولد شد. از کودکی با هدایت پدر و عمویش در #باشگاه جعفری به #ورزش_باستانی پرداخت و در سن 7 سالگی در جشن هنر #طوس نشان و بازوبند طلای #پهلوانی کشور را به دست آورد(سال 1356). در بخشی از کتاب مربوط زندگینامه سعید در اینباره آمده است: «سعید هفت ساله وارد شد و با اجرای حرکات نمایشی بسیار خوش درخشید، به طوری که فرح از جا برخاست و به طرف او رفت بازوبند طلای پهلوانی #کشور را به بازوی او بست»
با اوج گرفتن حرکت مردم به رهبری #امام_خمینی (ره) علیه حکومت #طاغوت ، سعید نیز همراه بزرگترهای خانواده خود در آن شرکت کرد. نامهای به امام نوشت و به نشانه اعتراض و به خاطر ظلم ستم های شاه ملعون دست از ورزش باستانی کشید. بعد از #انقلاب به همراه گروهی از ورزشکاران و پهلوانان ورزش باستانی به دیدار حضرت امام (ره) رفت. در سال 1358 طی حکمی توسط مرحوم پهلوان مصطفی طوسی "رئیس وقت فدراسیون ورزش های باستانی" سرپرست نوجوانان باستانی کار کشور میشود. پهوان سعید بعد از شهادت برادر بزرگش محمد در عملیات #والفجر1 ، در سال 1362 تلاش زیادی برای اعزام به جبهه کرد که موفق نشد. در آخر با گرفتن موافقت پدر و دستکاری در شناسنامه به جبهه اعزام شد و با حضور در #پادگان #دوکوهه، به همراه شهید "#عباس_دائم_الحضور" توانست رزمندگان را به ورزش باستانی جذب کند. بعد از حضور چند ماهه در جبهه، در اسفند سال 1363 در عملیات بدر دوستانش متوجه شدند که سعید از ستون نیروها جدا شده. فرمانده گروهان که به او نزدیک شد، متوجه شد #گلوله #تیربار سنگین دوشکا شکم او را دریده است و لحظهای بعد سعید در شرق #دجله به نزد برادر خود شتافت و پیکرش بعد 14 سال به خانه برگشت و در ورزشگاه شهیدان #طوقانی در کاشان به خاک سپرده شد
شعبان جعفری ملقب به شعبون بی مخ در سال 1378 نوار ویدئویی را برای پدر سعید ارسال کرد که در آن ضمن تسلیت شهادت سعید گفته بود چرا اجازه دادید پهلوان سعید به جبهه برود و کشته شود. حاج اکبر پدر شهیدان طوقانی برای شعبان پیام فرستاد که: «حضور در جبهه و جنگ بر همه واجب بود. سعید که هیچ، حتی اگر لازم بود بچه های دیگرم را نیز می فرستادم جبهه تا از انقلاب و کشور دفاع کنند.»
دستنوشته آیتالله #خامنهای بر روی تصویر شهید سعید:
«درود بر عزیزانی که با درخشش جوانی خود، این فصل از تاریخ کشور را درخشان کردند و با #فداکاری شجاعانه خود، #خون آن را در رگ این #ملت و این #کشور دواندند»
جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
شهادت مرگ نیست،بی مرگی است!
شهیدان به درد بخور ترین موجودات #خاکی هستند!
هر که بیشتر به #درد بخورد؛
به او درد بیشتری میدهند...
.
اگر کسانی نبودند که بتوانند #شهید شوند، هیچ سنگی بر سنگی بند نمیشد...
و هرکس که نتواند در پای حرف #دین خود بمیرد، در حقیقت، بی دین است!
.
شهید پرده ی شهود را به کناری میزند تا آشکارا شهادت دهد:
به هر چیز که باید گفته و دیده شود!!
.
شهادت #غیرت است...
دین، شهادت را به دنیا آورد؛
تا بی غیرتی فرصت نیاورد که جهان را، پر بلا کند!
دین، محمد صلی الله علیه و آله است؛
و شهادت، حسین علیه السلام...
«حسین منی، و انا من حسین»
.
شهادت، #سرخ است!
این سرخی، لهجه ی خونین سر بریدگی و دل بریدگی و به راه افتادگی است؛
قنوتی عاشقانه با دلی موج خیز،در دستانی فرا گرفته؛
سفری خیزرانی با درک #خون؛ افشای #عاشورا و انتشار کربلا...
.
اگر شهادت نبود، (مشهد)خراب میشد...
اگر شهادت نبود، آینه ی شهود، ترک بر میداشت؛
اگر شهادت نبود، تشهد به جایی نمیرسید...
اگر شهادت نبود، دین خانه نشین میشد...
اگر شهادت نبود، هیچ کس غیرت نداشت!
اگر #شهادت نبود؛
انقلاب را،شهادت #انقلاب کرد...
.
اگر کبریت #احمر شهادت نبود!
تکلیف مرد و #نامرد را چه کسی روشن میکرد؟!
اگر شهادت نبود، انقلاب نبود...
و اینک ماییم، در حضور شهیدان!
پنجره ی انسان، دیدگاه و نگاه اوست...
.
بدون #پنجره ای روشن و باز، روبه روی خدا، نمیتوان، حرفی روشن و #حنجره ای گویا، رو به مردم داشت...
.
راستی!
ما #چه میخواهیم بگوییم و بکنیم؟!
آیا این، درست همان چیزی است که قادریم با تمامی استعداد و توان خویش از پنجره ی رو به خدا، که شهیدان برایمان گشوده اند،دریافت کنیم؟!
.
راستی!
اگر #شهادت نبود...
.
.
ابوالقاسم حسینجانی
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت بیست ونه: حلال مشکلات ✔️ راوی : یکی از دوستان شهید 🔸از پيامبر سؤال شد:
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت سی : شهادت اصغر وصالی
✔️ راوی : علی مقدم
🔸محرم سال 1359 اتفاق مهمي رخ داد. اصغر وصالي و علي قرباني با نيروهايشان از سرپل ذهاب به گيلانغرب آمدند.
قرار شد بعد از شناسايي مواضع #دشمن، از سمت شمال شهر، عملياتي آغاز شود.
آن ايام روزهاي اول تشكيل گروه اندرزگو بود. قسمتي از مواضع دشمن شناسايي شده بود.
🔸شب عاشورا همه بچه ها در مقر سپاه جمع شدند. #عزاداراي با شكوهي برگزار شد.مداحي ابراهيم در آن جلسه را بسياري از بچه ها به ياد دارند. او با شور و حال عجيبي ميخواند و اصغر وصالي مياندار عزادارها بود.
🔸روز عاشورا اصغر به همراه چند نفر از بچه ها براي شناسايي راهي #منطقه «برآفتاب » شد.
حوالي ظهر خبر رسيد آ نها با نيروهاي كمين عراقي درگير شد هاند. بچه ها خودشان را رساندند، نيروهاي دشمن هم سريع عقب رفتند اما...
🔸علي قرباني به شهادت رسيد. به خاطر شدت جراحات، اميدي هم به زنده ماندن اصغر نبود.
اصغر وصالي را سريع به عقب انتقال داديم ولي او هم به خيل شهدا پيوست.بعد از شهادت اصغر، ابراهيم را ديدم كه با صداي بلند گريه ميكرد.
ميگفت: هيچكس نميداند كه چه فرماند هاي را از دست داده ايم، انقلاب ما به امثال اصغر خيلي احتياج داشت.
🔸اصغر در حالي كه هنوز چهلم بردار شهيدش نشده بود توفيق شهادت را در ظهر عاشورا به دست آورد.
#ابراهيم براي تشييع به تهران آمد و اتومبيل پيكان اصغر را كه در گيلانغرب به جا مانده بود به تهران آورد. در حالي كه به خاطر اصابت تركش، تقريباً هيچ جاي سالم در بدنه ماشين نبود!
پس از تشييع پيكر شهيد وصالي سريع به منطقه بازگشتيم.
🔸ابراهيم ميگفت:
اصغر چند شب قبل از #شهادت، برادرش را در خواب ديد.
برادرش گفته بود: اصغر، تو روز #عاشورا در گيلان غرب شهيد خواهي شد.
روز بعد بچه هاي گروه، براي اصغر مجلس ختم وعزاداري برپا كردند. بعد بچه ها به هم قول دادند كه تا آخرين قطره #خون در جبهه بمانند و #انتقام خون اصغر را بگيرند.
جواد افراسيابي و چند نفر از بچه ها گفتند: مثل آدمهاي عزادار #محاسن خودمان را كوتاه نميكنيم تا #صدام را به سزاي اعمالش برسانيم.
📚 منبع : #کتاب #سلام_بر_ابراهیم
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان
و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄