eitaa logo
رسانه‌ و خانواده
4هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.6هزار ویدیو
79 فایل
موسسه فلق رایانه اصفهان با مدیریت حامد کمال تولید کننده:کتاب،فلش‌کارت ومحصولات رسانه‌ای برگزار کننده دوره‌های تربیت رسانه وهوش‌مصنوعی ارتباط با ادمین @Fatemehz1369 تعرفه تبلیغات @Resanehkhanevadeh_tabligh پیام ناشناس https://daigo.ir/secret/3603904478
مشاهده در ایتا
دانلود
*💌*  اشباح سیاه حالم خراب بود ... مے رفتم توے آشپزخونه ... بدون اینڪه بفهمم ساعت ها فقط به در و دیوار نگاه مے ڪردم ... قاطے ڪرده بودم ... پدرم هم روے آتیش دلم نفت ریخت ... برعکس همیشه، یهو بے خبر اومد دم در ...  بهانه اش دیدن بچه ها بود ... اما چشمش توے خونه مے چرخید ...  تا نزدیک شام هم خونه ما موند ... آخر صداش در اومد ... - این شوهر بے مبالات تو ... هیچ وقت خونه نیست ... به زحمت بغضم رو ڪنترل ڪردم ... - برگشته جبهه ... حالتش عوض شد ...  سریع بلند شد ڪتش رو پوشید ڪه بره...  دنبالش تا پاے در رفتم اصرار ڪنم برای شام بمونه ...  چهره اش خیلے توے هم بود ... یه لحظه توے طاق در ایستاد ... - اگر تلفنی باهاش حرف زدے ... بگو بابام گفت ...  حلالم ڪن بچه سید ... خیلے بهت بد ڪردم ... دیگه رسما داشتم دیوونه مے شدم ... شدم اسپند روے آتیش ... شب از شدت فشار عصبے خوابم نمے برد ... اون خواب عجیب هم ڪار خودش رو ڪرد ... خواب دیدم موجودات سیاه شبح مانند، ریخته بودن سر علے ... هر ڪدوم یه تیڪه از بدنش رو مے ڪند و مے برد ... از خواب ڪه بلند شدم، صبح اول وقت ... سه قلوها و دخترها رو برداشتم و رفتم در خونه مون ... بابام هنوز خونه بود ...  مادرم از حال بهم ریخته من بدجور نگران شد ...  بچه ها رو گذاشتم اونجا ... حالم طبیعے نبود ... چرخیدم سمت پدرم... - باید برم ... امانتے هاے سید ... همه شون بچه سید ... و سریع و بے خداحافظے چرخیدم سمت در ... مادرم دنبالم دوید و چادرم رو کشید ... - چه کار مے ڪنے هانیه؟ ... چت شده؟ ... نفس براے حرف زدن نداشتم ...  برای اولین بار توے ڪل عمرم... پدرم پشتم ایستاد ...  اومد جلو و من رو از توی دست مادرم ڪشید بیرون ... - برو ... و من رفتم .. @omid_aramesh114
*💌*  بیت المال احدے حریف من نبود ... گفتم یا مرگ یا علے ...  به هر قیمتے باید برم جلو ...  دیگه عقلم ڪار نمے ڪرد ...  با مجوز بیمارستان صحرایے خودم رو رسوندم اونجا ... اما اجازه ندادن جلوتر برم ... دو هفته از رسیدنم مے گذشت ... هنوز موفق نشده بودم علے رو ببینم ڪه آماده باش دادن ... آتیش روے خط سنگین شده بود ...  جاده هم زیر آتیش ... به حدے فشار سنگین بود ڪه هیچ نیرویے براے پشتیبانے نمے تونست به خط برسه ...  توپخونه خودے هم حریف نمے شد... حدس زده بودن ڪار یه دیدبانه و داره گرا میده ... چند نفر رو فرستادن شڪارش اما هیچ ڪدوم برنگشتن ... علی و بقیه زیر آتیش سنگین دشمن ...  بدون پشتیبانی گیر ڪرده بودن... ارتباط بے سیم هم قطع شده بود ... دو روز تحمل ڪردم ... دیگه نمے تونستم ...  اگر زنده پرتم مے ڪردن وسط آتیش، تحملش برام راحت تر بود ...  ذڪرم شده بود ... علے علے ... خواب و خوراڪ نداشتم ... طاقتم طاق شد ... رفتم ڪلید آمبولانس رو برداشتم ... یڪی از بچه هاے سپاه فهمید ... دوید دنبالم ... - خواهر ... خواهر ... جواب ندادم ... - پرستار ... با توئم پرستار ... دوید جلوے آمبولانس و ڪوبید روی شیشه ... با عصبانیت داد زد ... - ڪجا همین طورے سرت رو انداختے پایین؟ ... فکر کردے اون جلو دارن حلوا پخش مے کنن؟ ... رسما قاطے کردم ... - آره ... دارن حلوا پخش مے ڪنن ...  حلواے شهدا رو ... به اون ڪه نرسیدم ...  مے خوام برم حلوا خورون مجروح ها ... - فڪر ڪردی ڪسی اونجا زنده مونده؟ ...  توے جاده جز لاشه سوخته ماشین ها و ... جنازه سوخته بچه ها هیچے نیست... بغض گلوش رو گرفت ... به جاده نرسیده مے زننت ... این ماشین هم بیت الماله ... زیر این آتیش نمیشه رفت ... ملائڪ هم برن اون طرف، توے این آتیش سالم نمیرسن ... - بیت المال ... اون بچه هاے تڪه تڪه شده ان ...  من هم ملڪ نیستم ... من ڪسیم ڪه ملائڪ جلوش زانو زدن ... و پام رو گذاشتم روے گاز ...  دیگه هیچے برام مهم نبود ... حتے جون خودم ... @omid_aramesh114
*💌* و جعلنا و جعلنا خوندم ... پام تا ته روے پدال گاز بود ... ویراژ میدادم و مے رفتم ... حق با اون بود ... جاده پر بود از لاشه ماشین هاے سوخته...  بدن هاے سوخته و تڪه تڪه شده ... آتیش دشمن وحشتناڪ بود ...  چنان اونجا رو شخم زده بودن ڪه دیگه اثرے از جاده نمونده بود ... تازه منظورش رو مے فهمیدم ... وقتے گفت ...  دیگه ملائڪ هم جرات نزدیک شدن به خط رو ندارن ...  واضح گرا مے دادن... آتیش خیلے دقیق بود ... باورم نمے شد ... توے اون شرایط وحشتناڪ رسیدم جلو ... تا چشم ڪار می ڪرد ... شهید بود و شهید ...  بعضی ها روے همدیگه افتاده بودن ...  با چشم هاے پر اشڪ فقط نگاه مے ڪردم ...  دیگه هیچے نمے فهمیدم ... صدای سوت خمپاره ها رو نمے شنیدم ... دیگه ڪسی زنده نمونده ڪه هنوز مے زدن ... چند دقیقه طول ڪشید تا به خودم اومدم ... بین جنازه شهدا دنبال علے خودم مے گشتم ... غرق در خون ... تڪه تڪه و پاره پاره ...  بعضی ها بے دست... بے پا ... بے سر ...  بعضے ها با بدن هاے سوراخ و پهلوهاے دریده ... هر تیڪه از بدن یکے شون یه طرف افتاده بود ... تعبیر خوابم رو به چشم مے دیدم ... بالاخره پیداش ڪردم ... به سینه افتاده بود روے خاڪ ... چرخوندمش ... هنوز زنده بود ... به زحمت و بے رمق، پلڪ هاش حرڪت مے ڪرد ...  سینه اش سوراخ سوراخ و غرق خون ... از بینی و دهنش، خون مے جوشید ... با هر نفسش حباب خون مے ترڪید و سینه اش مے پرید ... چشمش ڪه بهم افتاد ... لبخند ملیحے صورتش رو پر ڪرد ... با اون شرایط ... هنوز مے خندید ... زمان براے من متوقف شده بود ... سرش رو چرخوند ... چشم هاش پر از اشڪ شد ... محو تصویرے ڪه من نمے دیدم ...  لبخند عمیق و آرامے، پهناے صورتش رو پر ڪرد ...  آرامشے ڪه هرگز، توی اون چهره آرام ندیده بودم ...  پرش هاے سینه اش آرام تر مے شد ...  آرام آرام ... آرام تر از ڪودڪی ڪه در آغوش پر مهر مادرش ... خوابیده بود ... پ.ن: برای شادی ارواح مطهر شهدا ... علے الخصوص شهداے گمنام ... و شادے ارواح مادرها و پدرهاے دریا دلے ڪه در انتظار بازگشت پاره هاے وجودشان ... سوختند و چشم از دنیا بستند ... صلوات ... ان شاء الله به حرمت صلوات ... ادامه دهنده راه شهدا باشیم ... نه سربار اسلام ... @omid_aramesh11r
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[🐚🤍] 🤍اگر میخواهے گُناه و مَعصیٺ نَڪنے،هَمیشہ با وضــو باش، چــون {وضُـو}انساݩ را پاڪ نَگـہ مےدارد و جُلوے مَعصیٺ را مے گیرد..🖇 شهید عباس علی کبیری *『🤍🐚🤍』¦⇢ @omid_aramesh114
تسلیم نشید ✋ شبتون بخیر ✨ @omid_aramesh114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام صبح زیباتون بخیر 🧡🍁 @omid_aramesh114
«قرار عاشقی...🕛♥️» ِاِلهی عَظُمَ الْبَلاء✨ ُوَبَرِحَ الْخَفآءُ🍃 وَانْکَشَفَ الْغِطآء💫 ُوَانْقَطَعَ الرَّجآء🌱 ُو َضاقَتِ الاَْرْض🌏 ُوَمُنِعَتِ السَّمآء🌃 وَاَنْتَ الْمُسْتَعان🍃 ُوَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی💫 وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآء🌾 ِاَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَالِ مُحَمَّد✨ اُولِی الاَْمْر ِالَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ ✨ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ🌿 فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلا قَریباً🌸 کَلَمْحِ الْبَصَرِاَو ْهُوَ اَقْرَب🥀 ُیا مُحَمَّدُ یاعَلِیُّ یاعَلِیُّ یامُحَمَّدُ ✨ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ ☘ و َانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ🌻 یا مَوْلانا یاصاحِبَ الزَّمان✨ ِالْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ 😞💔 اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی✨ السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ 🤲🏻 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل🌸 َیااَرْحَمَ الرّاحِمینَ🙃💫 بِحَقِّ مُحَمَّد وَالِهِ الطّاهِرین🌺 @omid_aramesh114
💠حضرت علی (ع): ✨ همانا حقّ سنگين است اما گوارا، و باطل سبك و آسان است اما كشنده. @omid_aramesh114
-🍁- - - میگفت:اویڪ‌ڪآࢪبرھ همیشہ‌آنلاین‌است... تڪ‌تڪ‌ڪلیڪ‌هآ وحࢪف‌هآࢪآمیبیند الم‌یعلم‌بان‌‌الله‌یࢪے...🍃 عالم‌محضࢪ‌خدآست...🌸 - - ¦🍁💭¦➺ @omid_aramesh114
توی یه کتابی یه موضوع جالبی خوندم📖 نوشته بود یه شب یه شهید میاد به خواب😴 مادرش میگه🗣 مادر برو به فلانی بگو ازت ناراحتم😕 مادرش میپرسه چرا؟!🤨 شهید میگه: آخه تا قبل ازاین که مارو رفقای تفحص شناسایی کنند هرشب مادرمون حضرت زهرا سلام الله بهمون سر می‌زدند ...😍 اخه نه اینکه هستند ...🙂 میگند حضرت زهرا سلام الله هر شب به شهدای گمنام سر میزنند😌 فکر کن هر شب روی مادرتو ببینی👀 هر شب لبخندشو😊بوی چادرشو🤗آرامشی که حالتو خوب میکنه🙃 چه حسرتی ...🥺 خوش به حال اونی که گمنام کار میکنه برای امام زمانش...🥰 گمنام زندگی میکنه...😇 گمنام میره ...😪 وقتی هیچ کس نمی بیندت👀هیچ کس ازت تشکر نمیکنه🙏🏻هیچ کس تحویلت نمی گیره😒هیچ کس کاراتو با ارزش نمی بینه ...🙄 اون وقت مادرت زهرا سلام الله نگاهت میکنه...😎 دیگه چی میخوای؟!🤔 👌🏻 😭 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• @omid_aramesh114