اگر من بودم میزدم....
مقابله به مثل میخواهد....👆👇
#من_ماسک_میزنم
@Revayate_ravi
انجمن راویان شهرستان بهشهر
اگر من بودم میزدم.... مقابله به مثل میخواهد....👆👇 #من_ماسک_میزنم @Revayate_ravi
حوادثی چون نطنز، بمبماران مواضع جبهه مقاومت، حزب الله و حشدالشعبی در عراق و سوریه نشان از یک انفعال در سیاست خارجی و محور مقاومت می دهد. گویا تصمیمات سیاسیون با آن گفته امام که «من اگر بودم می زدم» متفاوت است؛ حالا جنگنده های آمریکایی براحتی به هواپیمای ماهان جمهوری اسلامی در آسمان سوریه نزدیک می شوند! آقایان این جسارت و تجاوز پاسخ می خواهد. عقب نشینی دشمن را جری می کند.
#هواپیمایی_ماهان
هرکجا سفره شود پهن،
کنارش نمک است
نمک سفره ی جمعه
دعای فـــــــرج است
"اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج"
#شهید_روح_الله_قربانی
✅متولد۱۳۶۸/۳/۱ ، اهل تهران
✅اسمش رو اول میگذارن #عباس ولی چون همون سال چهارده خرداد حضرت امام (ره)رحلت میکنن ، مادرش اسمش رو میگذاره #روح_الله
✅پدرش از سرداران سپاه بود ولی حتی همخوابگاهیهای #روحالله هم تو دانشگاه امام حسین نمیدونستن اون پسر سردار داود قربانیه
✅با اینکه پدرش سردار بود به سختی در گزینش سپاه پذیرفته شد.
نه خودش از موقعیت پدرش استفاده میکرد و نه پدرش اهل این کار بود.
✅پدرش ماموریتهای برون مرزی زیاد میرفت.
یک سال پاکستان
دو سال افغانستان
در حالیکه خونوادش هیچ خبری ازش نداشتن
دو، سه سالی با خونواده بوسنی هم رفتند و زندگی کردن.
@Revayate_ravi
✅مادر #روح_الله همراه خانم دباغ(مرضیه حدیدچی) به عنوان جهادگر به مناطق محروم میرفتن.
✅اونجا همه کاری میکردن:
از آموزش اسلحه تا کارهای فرهنگی
برای اول مهر مدرسهی اونجا رو تعمیر و تمییز میکردن.
✅مادرش وقتی از اردوهای جهادی برمیگرده ، معلم پرورشی میشه.
✅در زمان جنگ ، بعد از مدرسه خونه نمیومد.
میموندن مدرسه ، یا غذا درست میکردن برای رزمندهها ،یا پتو میشستن،
خلاصه کارهای پشت جبهه رو انجام میدادن.
✅مادرش همیشه دوست داشت #روح_الله یا طلبه بشه و یا #شهید
گاهی هم اون رو #شهید_روح_الله صدا میکرد.
✅#روح_الله تو ۱۵ سالگی مادرش بر اثر بیماری از دست میده.
به خاطر آرزوی مادرش دو سالی میره پیش آیتالله #مجتهدی_تهرانی و درس طلبگی میخونه.
بعد اون تو سپاه پذیرفته میشه و میره دانشگاه امام حسین(ع).
@Revayate_ravi
✅ #روح_الله بارها شده بود برای تهذیب نفسش ، ده روز ، ده روز ، روزه میگرفت.
✅مشهد که میرفت ، با پای برهنه میرفت زیارت
گاهی هم از حرم تا محل اسکانش رو کفش هم نمیپوشید ، حتی مسیر دانشگاه تا خونه رو هم پیاده میومد.
بدن و نفسش رو آماده میکرد برای روزهای سخت.
✅خونشون لواسون بود.مسیرش هم طولانی بود و هم کوهستانی
سربالاییهاش نفس گیر بود.
با اینکه خیلی بدنش ورزیده بود ، آخرها نفس کم میاورد.
✅یه بار دو نیمه شب بود که رسید خونه
تازه فهمید کلید یادش رفته
سه ساعت تا اذان صبح مونده بود.
با خودش گفت: اگه الان زنگ بزنم بابام از خواب می پره ، میترسه ، فکر میکنه چی شده؟؟
✅ #روح_الله همونجا جلوی در نشست.
سرما تا مغز استخونش رو میسوزوند
جزوهای دانشگاه رو درآورد و خوند
گاهی هم از سوز سرما بلند میشد و کمی ورزش میکرد.
✅اذان رو که گفتن دید چراغ اتاق پدرش روشن شده.
در زد رفت تو ، ولی به پدرش نگفت تمام شب رو بیرون بود.
@Revayate_ravi