~🕊
#روایت_عشق^'💜'
کنارش ایستاده بودم
شنیدم کہ مےگفت :
•صلےاللّٰہ علیک یآ صاحبالزمان•♥️
بهش گفتم:
چرا الان به امامزمان سلام دادی ؟!
گفت: شاید این وزشِ باد و نسیم
سلام منو به امامزمانم برساند☁️🍃
#شهیدابومھدیالمھـندس''
@Revayate_ravi
8.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سرنوشت جوانی که دیماه 98 عکس شهید حاج قاسم سلیمانی را در خیابان پاره کرد
@Revayate_ravi
راه را که انتخاب کردی، دیگر مال خودت نیستی. اگر قرار است درد بکشی، بکش ولی آه و ناله نکن! اگر آه و ناله کردی، متعلق به دردی نه راه..
#شهیدعلیماهانی
.
@Revayate_ravi
🌺 گُردان به تو مینازد 🌺
#شهیدمدافعحرمقدیرسرلک
#قسمتنهم
🌀 درگیریها تا ظهر ادامه داشت که نزدیک ظهر بسیجیها با موتور🏍 به خیابون انقلاب اومدن و به محض ورودشون فتنهگرها پراکنده شدن👊
🌀 سر داوود رو باند پیچی کردن🤕 ولی از اون به بعد دیگه داوود حال سابق رو نداشت. سر دردش خوب نمیشد و حالش هر روز بدتر میشد.😔
🌀 بعد از کلی آزمایش دکترها متوجه شدن خون داوود دچار یک نوع مسمومیت ناشناخته شده ، پلاکت خونش بالا نمیرفت و قرار شد پیوند مغز و استخوان بدن😨
🌀 بعد از ماهها تلاش دکترها ناامید شدن و دست از درمان کشیدن
داوود به کُما رفت و همونجا دچار ایست قلبی شد.همسر تازه عروسش خودش رو کف بیمارستان روی زمین میکشید و ناله میکرد.
مردم همه با گریههای😭 اون به گریه افتاده بودن
🌀 دستگاهها رو از داوود جدا کردن و #قدیر بالای سر برادر اشک 😭میریخت.
بچهخای هیات انگار برادر از دست دادهبودن
🌀 #قدیر هیچوقت نتونست یاد داوود رو فراموش کنه و معتقد بود داوود یک شهید انقلابی بود که مظلومانه و گمنام جون داد و همیشه میگفت:《 کُل گُردان به قدیر مینازه و قدیر به داوود》😕
🌀 خواهر کوچیکش(مرجان) وقتی باردار شد #قدیرومریم خودشون رفتن سیسمونی بچه👶 رو گرفتن
#قدیر خیلی ذوق بچه داشت اما یکبار هم تو خونه حرفش رو نمیزد.همیشه میگفت: 《 هر چی حکمت خدا باشه ، شاید حکمت خدا نیست که ما فعلا بچهدار 👶بشیم.
@Revayate_ravi
🌀 قدیر یه فرمانده گُردان فوقالعاده بود.😎 بهش پیشنهاد کردن که این گُردان رو تحویل بده و گُردان شهید محلاتی رو تحویل بگیره!!!!
🌀 #قدیر روح بزرگی داشت بعد از مدتها خون دل خوردن ، گردان رو رسونده بود به رتبهی کشوری✌️
حالا بهش پیشنهاد دادن ، حاصل دسترنجت رو تقدیم دیگری کن و دوباره از صفر شروع کن....
#قدیر هم قبول کرد.
🌀 کلید 🔑خونهی سازمانی رو بهش دادن ،می خواست زودتر این خبر رو به مریم بده و خوشحالش کنه
اما متوجه شد یکی از همکاران تازه دامادش به علت نداشتن خونه به مشکل برخورده ، رفت و نوبت خونه رو به اون داد.
🌀 #قدیر وقتی گُردان رو تحویل گرفت ، هیچ چیز رو به راه نبود
یه شب برق ساختمون جرقه زد و همهجا.......
@Revayate_ravi
#شهیدی که نمیخواست همرنگ جماعت باشد
#متن_خاطره
تا سفرهی ناهار پهن شد، اذان گفتند. عبدالعلی بلند شد تا نمازش رو اولِ وقت بخونه. یکی از اهلِ خانه بهش گفت: شما هم مثلِ همه سـرِ سفـره بشین و بعداً نمـاز بخوان...عبدالعلی خندید و گفت: چرا بقیه مثلِ من اول نمازشون رو نمیخوانند و بعد ناهار نمی خورند؟!!!
🌹خاطرهای از زندگی سردار شهید عبدالعلی ناظمپور
📚منبع: کتاب همسفر تا بهشت ۵ ، صفحه ۶۹
@Revayate_ravi