eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
280 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راه را که انتخاب کردی، دیگر مال خودت نیستی. اگر قرار است درد بکشی، بکش ولی آه و ناله نکن! اگر آه و ناله کردی، متعلق به دردی نه راه.. . @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 گُردان به تو می‌نازد 🌺 🌀 درگیریها تا ظهر ادامه داشت که نزدیک ظهر بسیجی‌ها با موتور🏍 به خیابون انقلاب اومدن و به محض ورودشون فتنه‌گرها پراکنده شدن👊 🌀 سر داوود رو باند پیچی کردن🤕 ولی از اون به بعد دیگه داوود حال سابق رو نداشت. سر دردش خوب نمیشد و حالش هر روز بدتر میشد.😔 🌀 بعد از کلی آزمایش دکترها متوجه شدن خون داوود دچار یک نوع مسمومیت ناشناخته شده ، پلاکت خونش بالا نمی‌رفت و قرار شد پیوند مغز و استخوان بدن😨 🌀 بعد از ماهها تلاش دکترها ناامید شدن و دست از درمان کشیدن داوود به کُما رفت و همونجا دچار ایست قلبی شد.همسر تازه عروسش خودش رو کف بیمارستان روی زمین می‌کشید و ناله می‌کرد. مردم همه با گریه‌های😭 اون به گریه افتاده بودن 🌀 دستگاهها رو از داوود جدا کردن و بالای سر برادر اشک 😭می‌ریخت. بچه‌خای هیات انگار برادر از دست داده‌بودن 🌀 هیچ‌وقت نتونست یاد داوود رو فراموش کنه و معتقد بود داوود یک شهید انقلابی بود که مظلومانه و گمنام جون داد و همیشه می‌گفت:《 کُل گُردان به قدیر می‌نازه و قدیر به داوود》😕 🌀 خواهر کوچیکش(مرجان) وقتی باردار شد خودشون رفتن سیسمونی بچه👶 رو گرفتن خیلی ذوق بچه داشت اما یک‌بار هم تو خونه حرفش رو نمیزد.همیشه می‌گفت: 《 هر چی حکمت خدا باشه ، شاید حکمت خدا نیست که ما فعلا بچه‌دار 👶بشیم. @Revayate_ravi
🌀 قدیر یه فرمانده گُردان فوق‌العاده بود.😎 بهش پیشنهاد کردن که این گُردان رو تحویل بده و گُردان شهید محلاتی رو تحویل بگیره!!!! 🌀 روح بزرگی داشت بعد از مدتها خون دل خوردن ، گردان رو رسونده بود به رتبه‌ی کشوری✌️ حالا بهش پیشنهاد دادن ، حاصل دسترنجت رو تقدیم دیگری کن و دوباره از صفر شروع کن.... هم قبول کرد. 🌀 کلید 🔑خونه‌ی سازمانی رو بهش دادن ،می خواست زودتر این خبر رو به مریم بده و خوشحالش کنه اما متوجه شد یکی از همکاران تازه دامادش به علت نداشتن خونه به مشکل برخورده ، رفت و نوبت خونه رو به اون داد. 🌀 وقتی گُردان رو تحویل گرفت ، هیچ چیز رو به راه نبود یه شب برق ساختمون جرقه زد و همه‌جا....... @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
که نمی‌خواست همرنگ جماعت باشد تا سفره‌ی ناهار پهن شد، اذان گفتند. عبدالعلی بلند شد تا نمازش رو اولِ وقت بخونه. یکی از اهلِ خانه بهش گفت: شما هم مثلِ همه سـرِ سفـره بشین و بعداً نمـاز بخوان...عبدالعلی خندید و گفت: چرا بقیه مثلِ من اول نمازشون رو نمی‌خوانند و بعد ناهار نمی خورند؟!!! 🌹خاطره‌ای از زندگی سردار شهید عبدالعلی ناظم‌پور 📚منبع: کتاب همسفر تا بهشت ۵ ، صفحه ۶۹ @Revayate_ravi
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 | 🔻 میخ تابوت شهید مفقودالاثر، چادر مادرش را گرفت 🎙راوی: حاج حسین یکتا @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 گُردان به تو می‌نازد 🌺 🌀 یه شب تو گردان برق ساختمون جرقه می‌زنه و تمام گونی‌ها که به عنوان نماد سنگر درست کردن سوخت🔥. سریع شروع به تعمیرات ساختمون کرد. 🌀 همه می‌گفتن ما قبل از یه کلبه خرابه داشتیم ، اما حالا یه ساختمون درست‌و‌حسابی!!!! شبانه‌روزی با چند نفر از بچه‌ها ایستاد و نقاشی🎨 در و دیوار رو انجام داد. 🌀 کف رو کاشی و جای پارتیشن‌ها رو دیوار کرد. همه می‌گفتن: 《 شیر گردان هست》😎 🌀 بچه‌ها با دیدن دست‌های زِبرش تعجب می‌کردن ، نمی‌دونستن یه عمر تو صافکاری کار کرده باورشون نمیشد🙄 ، فکر می‌کردن فرماندهی یعنی پشت میز نشستن ، اما جلوتر از نیروهاش وسط میدون و پای کار بود. 🌀 روز تعطیل همه رو می‌کشید پای کار جهادی و با حُسن خلقش همه رو به خط می‌کرد. 🌀 هیچ‌کس عصبانیت😡 رو توی کار نمی‌دید الا در اونجا دیگه گذشتی در کار نبود.سینه‌ی طرف رو می‌گرفت و محکم می‌چسبوند به دیوار و توبیخ می‌کرد.😠 برای همین برای همه جا افتاده‌بود که سر بیت‌المال مماشات نمیکنه. 🌀 بچه‌ها می‌خندیدند😂 و می‌گفتن: کوهی از کار رو به آدم میده و با خنده 😄دهن آدم رو می‌بنده!!!! دوستاش رو دست مینداختن و می‌گفتن: شما ۱۲ شب قرار کاری می‌گذاری ، این خانومت احیانا شاکی نمیشه؟؟؟؟؟ @Revayate_ravi
🌀 اصلا بگو ببینیم با این مشغله‌ی کاری وقت می‌کنی با اون بنده‌ی خدا ببری تفریح؟؟؟!!! خندید 😅و گفت: تفریحات ما بیشتر فرهنگیه!!!!! 🌀 فرهنگی دقیقا یعنی چی؟؟؟ یعنی با خانومم میریم هیات ، نمازجمعه و .... صدای قهقهه‌ی🤣 دوستاش بلند شد. بابا ولمون کن !!!!! اینکه نشد تفریح ، یه سینمایی ، یه شمالی..... داداش ما هم می‌دونیم سرت شلوغه ولی وجدانا وقت بذار برای خونوادت 🌀 هر وقت می‌رفت خونه و مریم رو می‌دید شروع می‌کرد به عذرخواهی😓 و همیشه می‌گفت: 《 اگه من می‌تونم این‌قدر وقت بذارم برای کارهام ، فقط به خاطر همراهی شماست 》 @Revayate_ravi