eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام✋ عبادتتون قبول🙏 ما خانواده _بلباسی هستیم خوشحالم که شب‌های ماه مبارک مهمان شما بوده یادتون نره وصیت و راه شهدا رو ادامه بدید یا علی✌️ @Revayate_ravi
💔 از خرمشهر زنگ زد برای مادر و گفت:مامان بیا اینجا ما صبح تا شب اینجا تنهاییم اصلا محمدی در کار نیست که ما اون رو ببینیم😔 💔 سال تحویل ۹۵ رو تنها تو اردوگاه با مادر شوهرش بود می گفت:غروب همه کاروان ها اومدن من و مادر شوهرم روی سکوی سرایداری ایستاده بودیم و ورود زائران رو تماشا میکردیم 💔این تنها تفریح ما بود😔 بین جمعیت دنبال گمشده خودمون می گشتیم 💔 صورتش رو بسته بود و جلوی در ورودی کفش ها رو واکس میزد اونقدر آفتاب سوخته بود که مادر شوهرم فکر نمی کرد باشه @Revayate_ravi
💔فردای سال تحویل صبح زود در زد و اومد عید رو تبریک گفت سَرم رو بالا نیاوردم فهمید بد جوری از دستش دلخورم 💔گفت:با بچه ها آماده شین میام دنبالتون بریم تو شهر بگردیم بچه ها رو آماده کردم همراه حاج خانم فرستادم ولی خودم نرفتم 💔پیام داد تا ۵ دقیقه دیگه دَم دری ، حرفم نباشه 💔تو دلم کلی ذوق کردم ولی قیافه ناراحت به خودم گرفتم 💔اومدم داخل ماشین داشت با تلفن حرف میزد دیدم ساکت شد نگاش کردم از شدت خستگی ،همینطور نشسته و گوشی به دست خوابش درد 💔اون روز پارک موزه خرمشهر رفتیم تمام مدت دستش رو دور کمرم حلقه زده بود 💔اون آدمی نبود که بین جمعیت به خصوص در حضور مادرش این کار رو بکنه 💔گفتم:خوب داری گولم میزنی خندید.معلوم بود اون هم دلش تنگ شده @Revayate_ravi
ادامه دارد......
انجمن راویان شهرستان بهشهر
📚 📌کمتر از لحظه ای دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک را چند بار به بدن من وصل کردن و به قول خودشان بیمار احیا‌ شد. روح به جسم برگشته بود حالت خاصی داشتم هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافته ام و هم ناراحت بودم که از آن وادی نور دوباره به این دنیای فانی برگشته ام. پزشکان بعد از مدتی کار خودشان را تمام کردند در واقع غده خارج شده بود و در مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه دچار ایست قلبی شدم. بعد هم با ایجاد شک مرا احیا کردند. 📙من در تمام آن لحظات شاهد کارهایشان بودم پس از اتمام کار، مرا به اتاق مجاور جهت ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی کم کم اثر بیهوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدنم برگشت. حالم بهتر شد و توانستم چشم راستم را باز کنم اما نمی خواستم حتی برای لحظه‌ای از آن لحظات زیبا دور شوم. من در این ساعات تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی داشتم را با خودم مرور میکردم چقدر سخت بود. چه شرایط سختی را طی کردم. 📘من بهشت برزخی را با تمام نعمت هایش دیدم من افراد گرفتار را دیدم، من تا چند قدمی بهشت رفتم من مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها را با کمی فاصله مشاهده کردم من یقین کردم که در آن سوی هستی مادر ما چه مقامی دارد، برایم تحمل دنیا واقعا سخت بود. دقایقی بعد دو خانم پرستار وارد سالن شدند تا مرا به بخش منتقل کنند آن‌ها می‌خواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند، همین که از دور آمدن از مشاهده چهره یکی از آنان وحشت کردم و او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک می‌شد، مرا به بخش منتقل کردند برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند یکی دو نفر از بستگانم می خواستند به دیدنم بیایند، آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در راه بودند من این را به خوبی متوجه شدم! 📕 یکباره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت کردم. بدنم لرزید. به یکی از همراهانم گفتم تماس بگیر بگو فلانی برگرده تحمل هیچکس را ندارم احساس می‌کردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است. باطن اعمال و رفتار و ... به غذاهایی که برایم می آوردند نگاه نمیکردم می‌ترسیدم باطن غذا را ببینم اما از زور گرسنگی مجبور بودم بخورم . 📒دوست نداشتم هیچ کس رو نگاه کنم برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم اما نمی دانستند که وجود آنها مرا بیشتر تنها می‌کرد. بعد از ظهر تلاش کردم تا روی خودم را به سمت دیوار برگردانم میخواستم هیچکس را نبینم اما یکباره با چیزی مواجه شدم که رنگ از چهره پرید! من صدای تسبیح خدا را از در و دیوار می شنیدم. دو سه نفری که همراه من بودند به توصیه پزشک اصرار می کردند که من چشمانم را باز کنم اما نمی دانستند که من از دیدن چهره اطرافیان ترس دارم و برای همین چشمانم را باز نمیکنم. 📖آن روز در بیمارستان با دعا و التماس از خدا خواستم که این حالت برداشته شود و نمی‌توانستم این گونه ادامه دهم. با این وضعیت حتی با برخی نزدیکان خود نمی‌توانستم صحبت کرده و ارتباط بگیرم! خدا را شکر این حالت برداشته شد و روال زندگی من به حالت عادی بازگشت، اما دوست داشتم تنها باشم دوست داشتم در خلوت خودم آنچه را در مورد حسابرسی اعمال دیده بودم مرور کنم تنهایی را دوست داشتم، در تنهایی تمام اتفاقاتی که شاهد بودم را مرور می کردم چقدر لحظات زیبایی بود آنجا زمان مطرح نبود آنجا احتیاج به کلام نبود با یک نگاه آنچه می‌خواستیم منتقل می‌شد. نثار 🌹صلوات💐💐💐 @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▫️ روز پانزدهم دلم که از همه می گیرد "مُجیر" را باز می کنم "سُبحانَکَ یا اللهُ، تَعالَیتَ یا رَحمنُ، اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر" کم کم، معصیت هایم از ذهنم عبور می کند اشک، اشک... دانه های مروارید اشک هایم را به نخ می کشم، وقتی به صد و یکی رسید، نخ را گره میزنم، شروع می کنم: استغفرالله ربی و اتوب علیه... اما مگر معصیت های من با یک دور تسبیح پاک می شود؟ تو نگاهم کردی، گناه کردم گفتی توبه کن، نکردم گفته بودی "شما را نیافریدم مگر برای عبادت"، اما من........ اما تو باز هم روزی ام را نبریدی خندیدم و شکر نگفتم سالم بودم و سجده نکردم اما بعد از هر قطره اشک شکایت کردم باز نگاهم کردی و خندیدی ناشکرتر از من نیافریدی، نه؟ "سُبحانَکَ یا سَیِّدی، یا مَولی، اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر" ای مولای من معصيت هايم بسيار است. اما تو آن بخشنده ی مهربانی! یا رَفیقَ مَن لا رَفیقَ لهُ یا حَبیبَ مَن لا حبیبَ لَهُ جز خودت چه کسی رفیقم خواهد شد؟ من که جز تو کسی را ندارم! اگر تو هم نبخشی به چه کسی پناه ببرم؟ @Revayate_ravi
🔴 ازدواج آسمانی 🔸تصاویری از مراسم عقد آسمانی دو زوج جوان بهشهری در آستانه میلاد امام حسن مجتبی(ع) 🔹 در جوار مرقد ۵ شهيد گمنام و مضجع آيت الله جباری(ره) 🌸بهمراه جشن تولد شهدای متولداسفند، فروردین و اردیبهشت ماه 🔸با رعایت فاصله اجتماعی (مرکز فرهنگی دفاع مقدس شهرستان بهشهر) @Revayate_ravi
شاید بشه به جرات گفت: شهید مصطفی جعفری، اولین شهدای فاطمیون بود که عکسش چاپ میشد☝️ از بچه های باصفا‍ ی پاکدشت تهران بود. جزء فرماندهان گروه 15 بود و سیدابراهیم جزء فرماندهان گروه 14 💪 به خاطر همین همدیگه رو میشناختن ولی یه حرف مصطفی جعفری، بدجوری سیدابراهیم رو مجذوب خودش کرده بود.❗️  یه شب وقتی هجوم سنگینی از طرف مسلحین شده بود، مصطفی جعفری پشت بیسیم اعلام میکنه : بچه ها،سر میدهیم، سنگر نمیدهیم" ✌️ سر همین جمله خیلی سید ابراهیم دوستش داشت، تا حدی که عکس مصطفی رو تو ماشین خودش نصب کرده بود تا همیشه به یادش باشه❤️ شهید مدافع حرم مصطفی جعفری🌹 لشکر پر افتخار فاطمیون✌️ @Revayate_ravi
؟؟؟ ▫️ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده ایم. ▫️ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده ایم. ▫️ما در جنگ، پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم. ▫️ما در جنگ، دوستان و دشمنانمان را شناخته ایم. ▫️ما در جنگ به این نتیجه رسیده ایم که باید روی پای خودمان بایستیم. ▫️ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم. ▫️ما در جنگ ریشه های انقلاب پر بار اسلامیمان را محکم کردیم. ▫️ما در جنگ حس برادری و وطن دوستی را در نهاد یکایک مردمان بارور کردیم. ▫️ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرتها و ابرقدرتها سالیان سال میتوان مبارزه کرد. ▫️جنگ ما کمک به افغانستان را به دنبال داشت. ▫️جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت. ▫️جنگ ما موجب شد که تمامی سردمداران نظام های فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند. ▫️تنها در جنگ بود که صنایع نظامی ما از رشد آنچنانی برخوردار شد. ▫️و از همه اینها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت. امام خمینی رحمه الله علیه صحیفه امام،۹۴ ج۲۱، ص: ۲۷۳تا ۲ : امام خامنه ای: بدخواهان ملت ایران، به دنبال آن هستند دوران دفاع مقدس از یاد برود. @Revayate_ravi
🕊مواسات در سیره شهدا 🌹شهید علی_امرایی 💠از کار کردن ابایی نداشت و با برادر دامادمان به مدارس می‌رفت و در و دیوار مدارس را رنگ می‌کردند و نقاشی می‌کشید و از این راه درآمد خوبی هم داشت اما حتی یک هزاری از درآمد این سال‌های علی را ندیدیم. لباس تنش راهم خودم برایش می‌خریدم. بعد از شهادتش از طریق کمیته امداد فهمیدیم که او دو خانواده و سه یتیم را تحت پوشش مالی خود داشت و تمام درآمدهایش را خرج آنها می کرد. @Revayate_ravi