eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
روح الله، برادر شهید که اومد، رفتیم بهشت زهرا و منتظر شدیم حکاک بیاد و سنگ مزار رسول رو آماده کنیم. به محض اینکه حکاک اومد یه نگاه به ما انداخت و گفت: ببخشید این سنگ مزار کیه؟ گفتیم چه طور؟ گفت: من اصلا نمی‌دونستم قراره امروز بیام اینجا بنویسم. دیشب خواب دیدم از طرف حرم امام حسین علیه السلام منو خواستن گفتن شما مامور شدی رو ضریح آقا قرآن بنویسی. ما که خشکمون زده بود! وقتی بهش گفتیم سنگ رو از حرم امام حسین آوردن و قراره برای یه شهیدی نصب بشه حالش منقلب شد. سنگ مزاری که می‌توان گفت هدیه‌ای بود از جانب اربابش حضرت اباعبدالله... @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨شهید فیسبوکچی!✨ فیسبوکی هـاهم به بهشت میروند!🕊 به خاطر اینکه تو فیس‌بوک فعالیت می‌کرد و همیشه آنلاین بود و در جهت نشر فرهنگ مقاومت، در شبکه‌های اجتماعی فعالیت می‌کرد، دوستاش اسمشو گذاشته بودند: فیس‌بوک‌چی …😃 ایشون شهید محمد علی ابوحسن معروف به کاظم هستند که در منطقه قنیطره واقع در جولان سوریه، به همراه شهید جهاد مغنیه و شهید الله‌داد و جمعی دیگر از مجاهدان حزب‌الله، توسط تیم تروریستی اسرائیل به شهادت رسیدند.💔 @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️ خـواسـتگــاری بـا چـشـم‌هـاے آبے ♦️ ♦️♦️ گـلستــان یــازدهــم ♦️♦️ 🔲 خــاطــرات هـمســر ســردار شـهیــد 🔲 قسمت :9⃣1⃣(قسمت آخر) 💢بعد از چند روز می‌خواستم همراه مادرم برم خونه‌شون.منصوره‌خانم با دیدن وسایل جمع شده‌ی من زد زیر گریه.منصوره‌خانم طوری گریه می‌کرد که سنگ هم به گریه می‌آفتاد.آقا ناصر گفت: اوقور بخیر زهراخانم !!!کسی چیزی گفته؟؟ از ما خسته شدی؟؟گفتم: نه!!چه چیزی؟؟؟گفت: پس چرا می‌خوای بری؟؟؟گفتم: آخه زحمت بسه.من مزاحم شماهام!!!!! آقا ناصر صداش می‌لرزید و گفت: نه باباجان!!!از ای حرفا نزن.ای حرف‌ها مال غریبه‌هاست.تو دختر خودمانی.محمدعلی بچه‌ی خودمانه.مزاحم یعنی‌چی؟؟ اینجا خانه‌ی خودته.آقا ناصر برای اینکه روحیه‌ها رو عوض کنه به شوخی گفت: ( اصلا این بچه‌تِ بردار ببر. مُردیم از بس گریه نکرد و وَر نزد.ناخنام سیاه شد از بس چنگولش گرفتم. بچه هم بچه‌های سابق، وَر می‌زدن صداش هفت‌تا خونه اون‌ورتر می‌رفت.با حرف‌های آقا ناصر و گریه‌های منصوره‌خانم موندنی شدم.هر چند برای من هم دل کندن از اون اتاق سخت بود.هر روز دوست داشتم زودتر شب بشه و من و محمدعلی توی اتاق علی‌آقا بخوابیم.اون اتاق طور عجیبی بود.علی‌آقا رو تو اون اتاق احساس می‌کردم. 💢 حال منصوره‌خانم بدتر شد و مجبور شدن ببرنش تهران.من هم وسایلم رو جمع کردم رفتم خونه‌ی پدرم و قرار شد از اون به بعد روزهای پنجشنبه و جمعه برم خونه‌ی آقا ناصرشون.خونه‌ی مادرم تنهاییم بیشتر شد.بابا مغازه می‌رفت. مادرم به کارگاه خیاطی ، خواهرهام هم مدرسه می‌رفتن .من و محمدعلی تنها میشدیم. اون روزها و روزهای بعد سختی‌ها و دشواریها و ناگفتنی‌های زیادی داشت که اگه عشق به امام و انقلاب و پایبندی به اصول و اهداف و اعتقاداتم نبود ، شاید هرگز تاب نمی‌آوردم. 💢 با تشویق و پی‌گیریهای مادرم سال ۱۳۶۷ تو هنرستان ثبت‌نام کردم و برای بار سوم در سال دوم رشته‌ی کودک‌یاری مشغول تحصیل شدم.دیپلم گرفتم و به اصرار مادرم تو استخدامی آموزش و پرورش شرکت کردم.پذیرفته شدم و تو مدرسه‌ی ابتدایی مشغول خدمت شدم. منصوره‌خانم سال ۱۳۷۴ بر اثر حمله‌ی قلبی دعوت حق رو لبیک گفت.آقا ناصر هم سال ۱۳۹۰ در قطعه خانواده‌ی شهدا در باغ بهشت همدان آرام گرفت.تنها خواهر علی‌آقا یعنی مریم‌خانم ، سال ۱۳۸۴ بر اثر عارضه‌ی قلبی در گذشت و همسرشون حمیدآقا سال ۱۳۸۹ در اثر سانحه فوت شدند. از خونواده‌ی چیت‌سازیان فقط حاج‌صادق مونده. مادرم هم سال ۱۳۹۰ بعد از تحمل یک دوره طولانی بیماری ما رو تنها گذاشت.پدرم هم بازنشست شده و بعد از فوت مادرم به تنهایی تو خونه‌ای که یادگار کودکی ماست زندگی می‌کنه. محمدعلی هم ازدواج گرده و یه پسر به اسم آرمان داره...... پایان @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این عکس یکی از دردناکترین و در عین حال حماسی‌ترین لحظات فکه، ماجرای گردان حنظله است که ٣٠٠ نفر از نیروهایش درون یک کانال به محاصرۀ عراقی ها در می‌آیند آنها چند روز با تکیه بر ايمان خود به مقاومت ادامه می‌دهند و به مرور همگی توسط آتش دشمن و یا عطش مفرط به شهادت می‌ﺭﺳﻨﺪ، ساعات آخر بیسیمچی گردان ‏همت را خواست، حاجی پای بیسیم آمد صدای ضعیفی را از آن سوی خط شنید که می‌گوید: احمد رفت، حسین هم رفت، باطری بی‌سیم دارد تمام می‌شود ‎عراقي ها عنقریب می‌آیند تا ما را خلاص کنند، من هم خداحافظی می‌کنم از قول ما به ‎امام بگویید همانطور که فرمودید ‎حسين وار‎ مقاومت کردیم، ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ و ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ایستادیم.... پ.ن: این وعدہ خداست ڪہ حق النــــــاس را نمے بخشد! خـــــــون شهدا حق الناس است نمے دانم با این حق النـــــاس بزرگے ڪہ بہ گردن ماســــــت، چہ خواهیم ڪرد؟! هفته دفاع مقدس گرامی باد. @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸حامد در کمک کردن به دیگران بسیار حرفه‌ای بود از کمک به دوستان و آشنایان بگیر تا کمک های مخفیانه به خانواده‌های نیازمندایی که بعد از شهادتش معلوم شد . 🔹یکی از دوستان تازه می خواست عروسی بگیرد و خانه ای در یکی از روستاهای اطراف کرایه کرده بود حامد در آن زمان تمام دوستان و نزدیکان را جمع کرد تا با رنگ آمیزی و تعمیر خانه شرایطی را به وجود بیاورد که تازه عروسِ رفیقش در خانه‌ای که می خواهد برای اولین بار پا بگذارد زیبا و پر رنگ و لعاب باشد و به اصطلاح توی ذوقش نخورد بماند... 🔸که آخر کار هنگام تعمیر سقف آنقدر سقف پوسیده بود که پایش تا بالای زانو روی سقف رفته و مجبور شد خانه خودش را برای تازه عروس و داماد خالی کند و تا تعمیر سقف برود خانه مادرش. 🔹در کمک مالی به دیگران هم که بسیار مخفیانه و مخلصانه کار میکرد حامد فامیلی داشت کارگر بنده خدا چند وقتی بود که سفارش کار نداشت و وضع مالی اش خراب شده بوده حامد در آن ایام به هر بهانه ای به خانه آنها سرکشی می‌کرد و بارها وقتی آن بنده خدا از اتاق بیرون میرفت مخفیانه در جیب کت او پول می گذاشت وقتی حامد شهید شد آن بنده خدا در بین گریه ها و ناله هایش داستان را برای من تعریف کرد. 🕊 @Revayate_ravi