eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰صدقه کتاب را ترویج کنید ✍️رهبر انقلاب: اگر کتابخوانى فرهنگ رایج شد و در بین مردم ما جا افتاد، آن وقت کسانى پیدا می‌شوند که «صدقه‌ کتاب» درست می‌کنند که الان نیست. شما ببینید چقدر روضه‌خوانى می‌شود! چقدر احسان می‌شود! چقدر به ایتام کمک می‌شود! چقدر پول و جنس و پارچه و چیزهاى دیگر داده می‌شود! آیا به همین نسبت، کتاب هم داده می‌شود؟! به همین نسبت پول براى چاپ کتاب داده می‌شود؟! خیلى کم. خب، شما که روشنفکرید و به اهمّیّت این کار آگاهید، این را ترویج کنید. 📆بازنشر به مناسبت آغاز هفته کتاب‌خوانی 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
🌺کتاب اِدواردو مسافری از رُم🌺 ✨نگاهی کوتاه و جذاب به زندگی ، پسر سناتور آنیلی، یکی از ثروتمندترین خانواده‌های ایتالیا است که یکی از دارایی‌های او کمپانی بزرگ خودروسازی فیات بوده. اِدواردو بعد از تحقیقات زیاد شیعه می‌شود و نام «مهدی» را برای خودش انتخاب می‌کند. و به شوق دیدار با امام خمینی به ایران سفر می‌کند. ✨زندگی ادواردو نکته‌هایی زیبا و آموختنی برای همه اقشار جامعه به ویژه نوجوانان دارد و این شخصیت حقیقت‌طلب ایتالیایی را برای جوانان ما جذاب و دوست‌داشتنی کرده است ✅مناسب سنین و 🗒تعداد صفحات: ۶۴ صفحه ◀️ ۲۵ نوامبر معادل با ۲۴ آبان، روز شهادت ادواردو (مهدی) آنیلی است. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 | 💠 هر وقت می خواستند از انجام کاری که به او سپرده اند مطمئن شوند ، می گفتند : سید ! انجام این مأموریت قلب امام رو شاد میکنه ؛ وقتی خبرش به ایشون برسه لبخند روی لب هاشون میشینه... سید هم میخندید و می گفت: ما همه فدای یک تبسم امام... آن وقت تا پای جان می ایستاد و کار را به نتیجه میرساند. 📚 شمیم جماران ، ص ۳۲ 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
وصف شهید مدافع حرم محمد جمالی در کلام شهید حاج قاسم سلیمانی: شهید جمالی بسیجی 8 سال دفاع مقدس بود. بعد از جنگ هم مثل یک بسیجی زندگی کرد، اگر از اتوبوس شهادت جنگ 8 ساله جا ماند، خودش را به اتوبوس شهادت سوریه رساند. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀امروز ، کلاس روایتگرے به مناسبت هفته‌ی با حضور حجه‌السلام عبدی(استاد تقویت ذهن و تندخوانی) برگزار شد. خلاصه‌ی مطالب ارائه شده در کلاس بدین شرح بوده‌است. 🌀درمورد اهمیت کتاب‌خوانی 🌀علل اینکه ما کتاب نمی‌خوانیم چیست؟ 🌀چه کنیم مطالب در حافظه‌ی ما باقی بماند 🌀نکات مهم راجع به خلاصه‌نویسی،افزایش اعتمادبه‌نفس،تقویت حافظه و تمرکز @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💜شهید عزیز💜 🖇فرمانده رزمنده🖇 قسمت3⃣ 🌈 پدرم مغازه سوپری داشت و سیگارهم می فروخت. به خاطر شیطنتی که داشتم، گاهی از سیگارها کش می رفتم پنهانی می کشیدم. چهارمین یا پنجمین بار بود که محمود مرا دید.از ترس داشتم زهره ترک می‌شدم. گفتم:《محمود، توروخدا به مادر چیزی نگو! هرچه بگویی انجام می دهم. هرچه هم می خواهی مرا بزن؛ولی به مادر چیزی نگو!》 خودم را برای یک کتک مفصل آماده کرده بودم. وقتی رسید، نگاهی به من کرد و گفت:《دیگرنکش!》گفت:《قول می دهی؟》گفتم:《بله،فقط به کسی نگو!》 گفت:《خیالت راحت،به کسی نمی گویم؛ولی باید ده روز خرید نان خانه را بر عهده بگیری. ده روز هم باید سفره غذا را دستمال بکشی!》 گفتم:《به چشم!》و ازآن تاریخ به بعد دیگر لب به سیگار نزدم. □■□ 🦋🌹 دبیرستان که بودیم،یک بار شخصی به نام 《عباسی》بازی را به هم زده بود و من هم حسابی از خجالتش در آمده بودم.چنان با زانو رفتم توی زانو هایش که در راه مدرسه می لنگید. خودم هم زانوهایم درد آمده بود.در راه برگشت بودیم که به محمود قضیه را گفتم. محمود نگاهی به او انداخت و به من گفت:《بیا برویم کمکش کنیم؛لااقل کیفش را برایش بیاوریم.》 رفتیم و تا یک جاهایی کیفش را برداشتیم و موقع خداحافظی محمود به اوگفت :《برادرم عمدا این کار را کرد. ازت می خواهم او را ببخشی!》 با همه جسارت وبی باکی وسر نترسی که آن روزها در مدرسه داشت، دلش به اندازه دل یک گنجشک نازک بود. □■□ خیاطی که می کردم،او هم کنارم می نشست و کمکم می کرد.بقیه بچه ها هم می آمدند.تا دیر وقت می نشستند ودکمه می زدند ونخ می چیدند ومی بردند اتوشویی و بعد می آوردند تحویلم می دادند.خیلی مراقبم بودند!انگار من بچه آنها بودم. □■□ خانه ما محل تجمع بچه ها بود هر کاری می کردند چیزی نمیگفتم ، خیالم راحت بود که در خانه هستند .در حین بازی هم محمود آیات قرآن و احادیثی را که حفظ کرده بود،برای بقیه می خواند و باهم درباره اش بحث می کردند. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا