eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
🌀امروز دیدار با خانواده‌ی شهید (تنها شهید بهشهری و شمال کشور که مزارشان در یادمان شهدای هویزه است) توسط برادران پیشکسوت دفاع مقدس و خواهران عزیز ، راوی،خادم‌الشهدا و هیئت دختران حاج‌قاسم انجام شد. 🌀لازم به ذکر است که پدر بزرگوار شهید بعد از شهادت به جبهه رفتند و گفتند: نمی‌گذارم که اسلحه‌ی پسرم روی زمین بماند.ایشان در جنگ جانباز شیمیایی شدند. و بعد از تحمل عوارض شیمیایی در بیمارستان ساسان تهران به شهادت رسیدند. 🌀روحشان شادویادشان گرامی‌باد. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🌸فرزند اذان🌸🌼 قسمت3⃣❤️ به‌روایت‌📖 برای آمادگی کامل نیروها آمورش های سخت را شروع کردیم و مانور داشتیم. بعد از انجام مانور، آقا سید بامن صحبت نکرد! به چادر فرماندهی رفتم. گفتم:《 آقا سید، آیا خطایی از من سر زده یا در کاری کوتاهی کرده ام؟》 نگاه دوست داشتنی سید به من خیره شد. گفت:《 این چند روز منتظر ماندم که خودت متوجه اشتباهت شوی.》 گفتم:《نمی دانم! اما فکر می‌کنم به دلیل این باشد که به علت بی نظمی یکی از نیروها، به صورت او سیلی زدم.》 و می دانستم که آقا سید به بچه های بسیجی عشق می ورزد و برای آنها احترام خاصی قائل است، بلافاصله ادامه دادم:《 بخاطر خودش بود؛ چون از فرمانده دسته اش اطاعت نکرد و با این کار در هنگام عملیات می توانست جان خودش و نیروهای دیگر را به خطر بیندازد.》 گفت:《تو ضمانت جان کسی را کرده ای!؟ مگر تو او را آورده ای؟ او را امام زمان (عج) آورده. او سرباز امام زمان (عج) است. ضمانت جان او و دیگران با خداست. ما حق نداریم به آن ها کوچک ترین بی احترامی بکنیم.》 اشک در چشمان سید حلقه زد. من از حالت او متاثر شدم. دستانش را به صورتش گرفت و گفت:《 تا دیر نشده برو و دل آن جوان را به دست بیاور. شاید فردا خیلی دیر باشد.》 من هم فورا به گفته سید عمل کردم . بعد از مدتی آن برادر رزمنده در منطقه شلمچه به شهادت رسید. آن موقع بود که فهمیدم چرا آن روز آقا سید صورتش را گرفت و گفت:《 شاید فردا دیر باشد.》 🌿🌸🌿 به‌روایت‌📖 سید جدای از فرماندهی و کمک به نیروها در وقت استراحت به کارهای دیگر می پرداخت. در تاریکی شب به سمت خط دشمن می رفت و پیکر شهدا را به عقب منتقل می کرد.می گفت:《خانواده این ها چشم انتظارند.》 می گفت:《فقط آدرس بدهید که شهدا ی مجروحان کجا هستند! آن وقت با شجاعت حرکت می کرد و می رفت و آنها را به عقب منتقل می کرد . 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍حاج حسین کاجی می گفت:👇 رفتم سر مزار رفقای شهيدم فاتحه خوندم ،اومدم خونه، شب تو خواب رفقای شهيدم رو ديدم... رفقام بهم گفتند : فلانی ، خيلے دلمون برات سوخت گفتم : چرا؟ گفتن: وقتی اومدی سر مزار ما فاتحه خوندی ما شهدا آماده بوديم هر چی از خدا می خوای برات واسطه بشيم.. ولی تو هيچی طلب نکردی و رفتی خيلی دلمون برات سوخت.. سر مزار شهدا حاجتهاتون رو بخواهید برآورده میشه 🤲 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
🌷شهادت‌ فقط‌ تویِ حلب‌ و دمشق‌ و غزه‌ نیست! میشه‌ لا‌ به‌ لایِ کتاب‌ و دفتر و ماشین‌ حساب‌ هم جهاد‌ کرد و شهید شد! در راستایِ هدفِ‌ مقدس، تکلیف‌ مدار بودن نتیجه‌اش‌میشه پرواز! 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
♦️به بهانه‌ی تولد شهید 🔴قرار شد همراه حاج‌قاسم و حاج‌حسین همدانی ، خدمت برسیم و گزارش آخرین وضعیت سوریه رو بهشون بدیم پایان جلسه ، نگاه محبت‌آمیزی به حاج‌حسین همدانی کردن و گفتن: (آقای همدانی ما خیلی نگران شما بودیم و در این سه‌سالی که شما در سوریه بودید بنده هر شب برای سلامتی شما دعا می‌کردم) حاج‌حسین همدانی موقع برگشتن گفت: با این جمله‌ی تمام خستگی این سه‌ساله‌ی من در سوریه از من برطرف شد. ✍راوی:دوست شهید 🔴به یاد دارم پدرم در مورد کار من دخالت نمی‌کرد.پنج یا شش سال مجبور بودم به خاطر کار از تهران به ورامین رفت‌وآمد کنم.آن موقع وسیله‌ی نقلیه نداشتم و به سختی باید به محل کارم می‌رفتم. پدرم می‌توانست با یک تلفن کار من را حل کند و من را به تهران منتقل کند ولی هیچ‌وقت این کار را نکرد.گاهی حتی ناراحت هم میشدم و فکر می‌کردم پدرم اصلا به فکر ما نیست. ✍راوی:پسر شهید(وهب‌همدانی) 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🌸فرزند اذان🌸🌼 قسمت4⃣❤️ به‌روایت‌📖 🖇خصوصیات آقا سید🖇 سید هر قدمی که بر می داشت برای رضای خدا بود. سعی می کرد به همه کارهایش جلوه ای خدایی بدهد. به این سخن امام راحل(ره) بسیار علاقه داشت. همیشه تکرار می کرد. 《عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید.》 در سلام کردن همیشه پیش قدم بود. ندیدم سر کسی داد بزند.همیشه به کم قانع بود.چیز های خوب را به دیگران می داد و باقی مانده اش را خودش می گرفت. یک بار او را بی وضو ندیده بودیم. همیشه لباس نو را به دوستان و جوان تر ها می داد.وقتی لباس چند بار شسته می شد و به اصطلاح از سکه می افتاد آن وقت خودش می پوشید. دائم به مادر و خواهر خود درباره حفظ حجاب و عفاف سفارش می کرد. و می گفت:《 باید خانوم زینب کبری(س) الگوی شما باشد.》 همه از تواضعش درس اخلاق می گرفتند. سید آنقدر خوش برخورد بود که جوانان مشکل دار جذب او می شدند. سید هم به آنها بها می داد و برایشان ارزش قائل بود. و همین کار او باعث میشد که آنها به سمت هیئت و اهل بیت(ع) کشیده شوند. 🌿🌸🌿 به‌روایت📖 به ما خبر دادند که سید در عملیات والفجر ۱۰ مجروح شده. تیری که به پهلویش خورده بود باعث شد در بیمارستان طحال و بخشی از روده اش را بردارند. فراموش نمی کنم. در آن موقع به دوست هم اتاقی خود گفته بود من بیشتر از سی سال عمر نمی کنم. 🌿🌸🌿 به‌روایت‌📖 تیری که خورده بود به پهلوی سید.روده اش را سوراخ کرده بود؛ سوراخی روی شکمش ایجاد کرده بودند. روده به کیسه ای متصل بود. به شوخی گفتم:《سید، این دیگه چه وضعیه، این بوی بد ما رو خفه کرد!》 آقا سید خندید وگفت:《اگر بوی گند باطن ما نمایان شود، همه از ما فرار می کنند. حالا باز خوبه که این بوی ظاهری مانع از بروز بوی گند باطن می شود.》 آقا سید در حال شوخی هم یک معلم به تمام معنا بود. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi