eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌸فرزند اذان🌸🌼 قسمت8⃣❤️ به‌روایت‌📖 شخصیت عجیبی داشت.رفتار و اعمالش بی حساب وکتاب نبود. سید غیر از مراقبه، محاسبه هم داشت. از همان دوران عقد ایشان جلو می ایستادند و من هم پشت سر ایشان به جماعت نماز می خواندیم. سید بیشتر نمازهایش را به جماعت می خواند؛ مگر زمانی که مریض می شد. بیشتر اوقات هم روزه دار بود. بیشتر دعاها را حفظ بود. از او پرسیدم شما کی این همه دعا را حفظ کردید؟ می گفت:《جبهه بهترین محل برای خودسازی بود. در جبهه وقتی در سنگر بودیم بهترین کار ما این بود که دعاها را حفظ کنیم.》 می گفت:《کتاب دعا یا مفاتیح الجنان شاید همیشه در دسترس نباشد پس بهترین راه حفظ کردن آن است.》 🌿🌸🌿 خداوند به ما یک دختر داد که آقا سید به علت علاقه ای که به حضرت زهرا(س) داشتند نان او را زهرا گذاشت. وقتی می خواست زهرا را بخواباند برایش از لحظه هایی که جانباز شد،از خاطرات جبهه و خاطرات دوستان شهیدش تعریف می کرد. می گفتم ؛《آقا سید، برای بچه کوچک از این داستان ها تعریف نمی کنند!》 می گفت:《زهرا باید از حالا راه شهادت را بداند. باید بداند که شهید چه کسی است و به جبهه چیست. باید دل زهرا با این انس بگیرد.》 هرگز او را تنبیه نکرد. به خصوص آنکه می گفت نام مادرم روی اوست. اگر زهرا اذیت می کرد،سید فقط سکوت می کرد. همین سکوتش باعث می شد تا زهرا با اینکه خیلی بچه بود متوجه اشتباهش شود. بعد می رفت و از پدرش عذر خواهی می کرد. معتقد بود تنبیه باید اخلاقی باشد، تا اثر اخلاقی هم بگذارد. می گفت:《باید با بچه دوست بود.》 در کارهای خانه خیلی به من کمک می کرد. رفتارش همیشه با متانت و سنگینی خاصی همراه بود. اوقات فراغت را در خانه بیشتر با زهرا بود.یا به تمرین مداحی می پرداخت. اهل شوخی بود؛در جایش آدم جدی ولی مهربان بود. اصلا یادم نمی آید به من دستوری داده باشد.روزه که می گرفت، هیچ وقت نمی گفت برایم غذا آماده کن. وقتی می دیدم که با یک استکان چای دارد افطار می‌کند می رفتم برایش آماده می کردم. اما می دیدم که خیلی غذا نمی خورد. می گفتم:《آقا شما روزه بودید، باید بخورید تا نیرو بگیرید و بتوانید کارهایتان را انجام دهید.》 می گفت:《زیاد خوردن باعث می شود انسان پایبند دنیا شود.》 هر بار که برایش غذا درست می کردم خیلی تشکر می کرد و می گفت:《ان شاء الله خداوند طعام بهشتی نصیب شما کند.》 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️حرف از دهان آقا خارج نشده به‌دنبال انجامش بود 🔻آقا و امام‌خمینی(رحمه‌الله) را خیلی قبول داشت. قسم جلاله می‌خورد که امام خامنه‌ای در هیچ جای جهان نمونه ندارد. اعتقاد داشت آقا به بالا وصل است. می‌گفت من این را درک کرده‌ام. مرید خاص آقا بود. در ولایتمداری واقعا در خط حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) فدایی ولایت بود. حرف از دهان آقا خارج نشده، به‌دنبال انجامش بود و به محض این‌که آقا می‌گفت فلان کار بشود، حاج‌قاسم تمام وجودش را برای تحقق همان حرف آقا می‌گذاشت. 👤راویتی از نصرالله جهانشاهی؛ راننده و یار همراه سردار رشید اسلام سپهبد 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
شهید محمدجواد تندگویان بالاترین مقام کشوری جمهوری اسلامی ایران بود که در دوران هشت ساله دفاع مقدس توسط رژیم بعثی به اسارت گرفته شد. مرور زندگی و فعالیت های این وزیر نفت کابینه شهید محمدعلی رجایی که درست چهل روز پس از آغاز جنگ تحمیلی اسیر شد به خوبی حکایت مجاهدت ها و مظلومیت های یاران خمینی کبیر را بازنمایی می کند.😔 شهید تندگویان که حضرت آیت الله خامنه ای مقام معظم رهبری به زیبایی تمام او را شهید غریب خوانده اند با همکاری مشترک دشمن رودر رو و ستون پنجم داخلی اسیر و سال های سال سخت ترین شکنجه های جسمی و روحی و نیز درد دوری از خانواده و میهن را تاب آورد و حاضر نشد حتی کلامی علیه یاران، همرزمان و هم میهنان خود بگوید. او جان شیرین خود را در اوج جوانی بر سر اهداف والایش گذاشت و با سربلندی تمام به شهادت رسید💔 شهید محمد جواد تندگویان🌹 وزیر نفت 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید مهدی قاضی خانی ✍️ کمک کردن ▫️همیشه می‌گفت با کمک کردن به تو از گناهام کم می‌شه. گاهی که جر و بحثی بینمون می‌شد، سکوت می‌کردم تا حرفاشو بزنه و عصبانیتش بخوابه... بعدش از خونه می‌زد بیرون و واسم پیام عاشقونه می‌فرستاد یا اینکه از شیرینی فروشی محل شیرینی می‌خرید و یه شاخه گل هم می‌گذاشت روش و می‌آورد برام... خیلی اهل شوخی بود. گاهی وقت‌ها جلو عمه‌اش منو می‌بوسید. مادرش می‌گفت: این کارا چیه! خجالت بکش. عمه‌ات نشسته! می‌گفت: مگه چیه مادر من؟ باید همه بفهمن من زنمو دوست دارم. همه اون چه که تو زندگیم اهمیت پیدا می‌کرد، وابسته به رضایت و خوشحالی مهدی بود؛ یعنی واسه من همه چیز با اون تعریف می‎شد. مهدی مثل یه دریا بود. 📚 راوی: همسر شهید مدافع حرم 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی شادی داشتن تا اینکه خانه را آتش زدن :-(🖤 پ.ن: شوخی‌های عاشقانه حضرت علی (ع) با حضرت زهرا (س) زحمت نشرش با شما🌸 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🌸فرزند اذان🌸🌼 قسمت9⃣❤️ به‌روایت‌📖 برای زیارت عازم جمکران بودیم.ماشین گیر نیامد.مدت زیادی در کنار جاده منتظر بودیم. دیدم سید رو به سمت جمکران کردو گفت:《آقا ما داریم می آییم خودتان لطفی کنید، یک ماشین با راننده خوب نصیب ما کنید.》 طولی نکشید که همان اتفاق افتاد. شخص بزرگی می گفت:《 ایمان واقعی به خداوند و بعد، توسل و اعتقاد راسخ به ائمه اطهار(ع) باعث می شود اتفاقاتی بیفتد که خارج از تفکر انسانی است.》 🌿🌸🌿 به‌روایت‌📖 برای آموزش چتر بازی با آقا مجتبی و چند نفر دیگر به تهران عازم شدیم.سوار اتوبوس شدیم. راننده ضبط را روشن کرد.آنچه که پخش می شد آهنگی مبتذل بود‌.سید از جای خود بلند شد و به سمت راننده رفت. با خودم گفتم:《حتما برخورد شدیدی با راننده دارد.》 اما سید با ملایمت به راننده گفت:《اگر نمی خواهی مادرم حضرت زهرا(س) از تو راضی باشد، به گوش دادن نوار ادامه بده.》 حرف سید چنان در راننده اثر کرد که ضبط را بدون حرف و شکایتی خاموش کرد. در ادامه سفر به قدری راننده با سید دوست شد که هر چیزی را می خواست بخورد اول به سید تعارف می کرد. 🌿🌸🌿 به‌روایت‌📖 سید بهترین راه را برای مقابله با انسان های سرکش، مهربانی و عطوفت و برخورد صحیح می دانست. 🌿🌸🌿 به‌روایت‌📖 جمعه ها در مسجد امام حسن مجتبی(ع) دعای ندبه خوانده می شد.مداح برنامه آقا سید بود. همیشه بعد از اتمام دعا،برای فوتبال می رفتیم به محله بخش هشت.خیلی ها ابتدا برای فوتبال بدعای ندبه می آمدند و کم کم با اهل بیت(ع) آشنا می شدند. آقا سید با وجود درد زیادی که به دلیل مجروحیت در ناحیه زانوی پایش داشت با جدیت بازی می کرد. گاهی اوقات می شد که از دهان آقا سید بخاطر آثار شیمیایی شدن در جنگ خون جاری می شد. اما ایشان طوری که کسی متوجه نشود به گوشه ای می رفت تا کسی این صحنه را نبیند و ناراحت نشود و به قول خودش اجرش از بین نرود. در یکی از روزها آقا سید به بچه ها گفت:《بازی خشک و خالی صفا نداره،حتما باید توی بازی شرط بندی هم باشه!!》 همه جا خوردیم، آقا سید و از این حرف ها؟! یکی از بچه ها گفت؛آقا سید،شرط بندی!؟از شما دیگه انتظار نداشتیم! سید خنده ای کرد وگفت:《البته شرط بندی حلال!》،با تعجب نگاهش کردیم. گفت:《هر تیمی که بازنده شد برای تیم برنده باید صد تا صلوات بفرسته.》 همه قبول کردند. با این کار آقا سید، کلمه برد و باخت و ناراحتی بعد از آن در ذهن بچه ها به اثری مثبت تبدیل شد. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi