5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
『🎞| #استوری』
به این عکس ها خیره شو...
هنوز وقت پیدا کردن راه نشده؟
این چشمها منتظرند...
#شهید_دهقان
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔹🔷 درگــاه این خـانـه بوسـیدنے اسـت 🔷🔹
🔲 خاطــرات مــادر شهــیدان #داوود #رســول و #علیــرضـاخالقــیپـور
🔲 قسمت: 2⃣ (زن ، زنـدگے ، شهـادت)
✍ زمستون سرد و سیاه ۱۳۴۲ ، نزدیک اذان مغرب بالاخره بچه به دنیا اومد.توی اتاق چشم گردوندم دنبال پسرم ، باورم نمیشد که جان داده.غصهی نبودنش دلم رو چزوند.
طفلک تو این دنیا حتی فرصت گریه کردن هم پیدا نکرد.تا ششماه بعد حالم خوب نشد.تابستون اون سال که همه از گرما جلوی پنکه بالبال میزدند ، من تو کت ضخیمی ، خودم رو میپیچیدم و روسری بزرگی رو از پشت گردنم گره میزدم.عزیز(مادرم) که دید قرار نیست حالم بهتر بشه ، ساکم رو بست و من رو همراه خودش به زنجان برد.زنجان برام دنیای دیگهای بود.دوباره شدهبودم فروع خونهی عزیز
✍ یه روز با همسایهها دور هم جمع بودیم که یه پیرمردی اومد سرکتاب باز کنه و کفبینی کنه.به همه یه چیزی گفتبه من که رسید،عمیق نگاهم کرد و گفت: خدا خیلی بهت بچه میده دخترجان!!! ولی خیلی کم دورت میمونن.مکثی کرد و حرفش رو تو دهنش جوید:《با بچههات امتحان میشی》.
مهرماه ۱۳۴۲ دومین فرزندم به دنیا اومد.محمودآقا گوسفند قربونی کرد.برادر شوهرم تو گوش پسرم اذان گفت و اسمش رو #بهنام گذاشت.دلم نمیخواست حتی یک لحظه هم از من جدا بشه.بهنام زودتر از بچههای همسنش زبون باز کرد.بابا که میگفت: محمودآقا دلش پر میکشید.
✍ پسرم تازه بیستماهش بود که سرخک شایع شد.هیولای سرخک اونقدر میون خونهها گشت تا بهنام من رو پیدا کرد.از تب تنش میسوخت.بچه به آن خوشزبانی صدایش در نمیآمد.دکتر بردنها هم فایدهای نداشت.بیچاره محمودآقا،یک دانه پسرش که از سر و کولش بالا میرفت جلوی چشمش داشت جان میداد.
یک روز به خودم آمدم دیدم ، بهنام آرام گرفته.بچهام دیگه درد نداشت.محمودآقا رو صدا کردم .اون رو بغل کردم و بوش میکردم .دلم سوخت از عمر کوتاهش و دردی که روزهای آخر کشید.
من رو با خودشون به قبرستون نبردن.میدونستن که طاقت نمیارم.
✍ با فوت بهنام و پسر اولم تصمیم گرفتم اینبار از ابتدا تحت نظر دکتر باشم.اول خرداد ۱۳۴۴ پسر سومم به دنیا اومد ، اسمش رو با خودش آورده بود #داوود
پرستارها جمع شده بودن تا ببینن ، این مادر لاغر و کوچولو ، چه پهلونی به دنیا آورده ، یه پسر تپل با موهای مشکی
#داوود از بس درشت و سنگین بود مادرشوهرم میگفت:خیلی داوود رو میون مردم نبرم.با تولد پسرم عزیز هم به تهران اسبابکشی کرد و همسایهمون شد.
محمودآقا تا هفت سال ، شب تولد داوود گوسفند قربونی کرد.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
5.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 هر جمله این کلیپ می تواند شما را به فکر فرو ببرد.👌
☘اگر دیدید و لذت بردید برای آنانی که بی نهایت دوستشان دارید ارسال کنید ❤️💐
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
بہ افرادیکہنمازهایشان
قضامیشد...
میفرمودندکہسورهیس
وزیارتعاشورابخوانید؛
تاقلبتانازظلماتوتاریکۍبہنورِقرآن
وزیارتعاشوراروشن؛وهدایتشود
آیتاللھحقشناس!🌿
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi