eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹🔷 درگـاه ایـن خـانـه بـوسیـدنےاسـت 🔷🔹 🔲 خـاطــرات مــادر شـهیــدان و 🔲 قسمت: 8⃣ (زن ، زندگے ، شهـادت) ✍ بالاخره سال ۱۳۶۲ تموم شد.صبح عید تو خونه با بچه‌ها تنها بودیم بدون حاجی و داوود.دم سال تحویل زنگ خونه رو زدن.رفتم دم در. یه جوون ۱۸ ساله بود ، گفت: حاج خانم! جنازه‌ی داوود رو آوردن.من توی فرودگاه دیدمش.اینم برای شماست.پلاک آلومینیومی رو سمتم دراز کرد.مات و مبهوت پلاک رو از دستش گرفتم.گفتم : پس زنجیرش کو؟؟؟گفت: ببخشید داوود شیمیایی شده‌بود ، تنش ورم داشت.زنجیر توی گردنش دفن شده‌بود، در نمیومد. ترسیدم تنش زخم بشه. زنجیر رو قیچی کردم.این رو گفت و رفت. ✍ من موندم و پلاک بدون زنجیر توی دستم و داغ خبری روی دلم.داغ اونقدر سنگین بود که بچه‌هام رو فراموش کردم.چند ساعت تو خونه‌ی ما آشوب بود.داداش از زبون بچه‌ها نمی‌افتاد.غم داوود کاسه‌ی صبر عزیز رو هم پُر کرده‌بود.دستش رو گرفتم تا خودش رو نزنه.زهرا بی‌تاب شد . زهرا رو آروم می‌کردم .علیرضا سر به دیوار می‌کوبید.سراغ علیرضا می‌رفتم ، می‌ترسیدم رسول از غصه دق بکنه‌.هیچ کس نبود آروممون کنه. ✍ چهارم عید بالاخره حاجی اومد.توی لبنان با موج انفجار شنوایی گوش راستش رو از دست داد‌ه‌بود.از خستگی و کم‌خوابی یادش رفته‌بود کفش هاش رو در بیاره.وقتی اومد داخل اتاق تازه متوجه شد با پوتین اومده.بعد از تشیع جنازه تا یک هفته سرمون شلوغ بود .اما امان از روزی که خونه خلوت شد.اون روزها اگه حاجی کنارم نبود دوام نمی‌آوردم.حاجی رو ندیدم بعد از رفتن داوود بی‌تابی یا ناشکری بکنه.ولی حسرت می‌خورد که نتونست برای داوود یک دست کت و شلوار بخره.می‌گفت: پسرم اونقدر زود بزرگ شد و رفت که فرصت نکردیم قدوبالای مردونش رو خوب نگاه کنیم. ✍ چهارماه از شهادت داوود نگذشته بود که رسول ساک جبهه‌اش رو بست.رسول بعد از شهادت داوود همدمم شده‌بود.مدام دورم می‌پلکید.چشمش به دهنم بود تا هرچی خواستم برآورده کنه، اونقدر که دوستاش هم صداشون دراومده‌بود که چرا اینقدر مادرت رو دوست داری؟؟؟می‌خندید و می‌گفت:《حاج‌خانم ، هم مادرمه ، هم مادر شهیده 》با رفتن رسول ، خونه از همیشه خلوت‌تر شد.صبح تا مغرب خودم رو تو مسجد و پایگاه سرگرم می‌کردم که فکر و خیال دست از سرم برداره ولی آروم نمیشدم. رسول نه می‌تونست از من دل ببُره ، نه از جبهه. حال من هم همین‌طور.نه می‌تونستم بگذارم بره ، نه می‌تونستم تو خونه نگهش دارم.رسول هم وقتی طعم منطقه زیر دندونش رفت.مثل حاجی و داوود دیگه تو خونه نمی‌موند.سال ۱۳۶۵ دوباره باردار شدم.روم نمیشد رسول بفهمه. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دلِ مردم با دیدن این جنایتها به درد می آید 🔻 خسارت دو میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومانی به فرهنگسرای نور اغتشاشگران فرهنگسرای نور فولادشهر را که محل اشتغال ۳۵ بانوی هنرمند و سرپرست خانوار بود آتش زدند. ◀️ رهبر معظم انقلاب فرمودند: 🔻 آنهایی که پشت صحنه اغتشاشات را دارند میچرخانند، میخواستند را بیاورند در صحنه، حالا که نتوانستند، میخواهند شرارت کنند بلکه بتوانند مسئولین کشور را و دستگاه را خسته کنند. اشتباه میکنند؛ این شرارتها موجب میشود مردم خسته بشوند، از آنها بیزارتر بشوند، از آنها متنفّرتر بشوند. حالا که مردم از این اشرار متنفّرند. ادامه‌ی این کار موجب میشود بشود. 🔹 حالا، مطلب اوّل اینکه حوادثی از این قبیل، بله، برای مردم مشکل درست میکند، در خیابانها دکّانت را باید ببندی، ماشینت را باید نگه داری، چه کنی، مشکلاتی درست میکند، هم خب انجام میدهند، میکنند، چه میکنند، لکن اینهایی که در صحنه هستند و آنهایی که پشت صحنه هستند، از آن هستند که بتوانند به نظام آسیب بزنند. 👈🏻 این بدون شک آن وقت ملت ایران با نیروی بیشتر، با روحیه‌ی تازه‌تر وارد میدان، در میدان به پیشرفت ادامه خواهد داد. ۱۴۰۱/۸/۲۸ 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 سلام فرمانده!!! 😂 آشوبگرا رو گرفتن دارن سلام‌فرمانده باهاشون تمرین میکنن!!! 😜😜 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
👆 وطن فروشی در این حد!
👤 توییت استاد ✍️ ربات‌ها فریب‌تان ندهند! بعید می‌د‌انم هیچ ایرانی در طول عمرش با هر گرایش مذهبی و نژادی و سیاسی از انگلیس نفرت نداشته باشد. کسی که آرزوی برد تیم ملی انگلیس را دارد ایرانی نیست. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🙏کیلومتری خوابیدنم آرزوست... 🔰در ایامی به سر میبریم که مسئولین کشور باید خواب را بر خود حرام کنند و همانند که بین مسیرهای رفت و آمد در مناطق جنگی فقط میتوانست بخوابد و واحد خواب او کیلومتر بود ، شبانه روز تلاش کنند و مشکلات جامعه را حل و فصل نمایند. 🔰هر مشکل و بحران حل نشده ، میتواند دست آویز فتنه‌گران برای موج سواری روی آن و یا ایجاد فتنه‌ای جدید باشد!!! 🔰نه فقط بخاطر جلوگیری از فتنه ها ، بلکه بخاطر اینکه این مردم حق دارند بهترین زندگی ها را داشته باشند باید خواب را بر خود حرام کنید و در رفع نیازهای این مردم بکوشید! 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹🔷 درگـاه ایـن خـانـه بـوسیـدنےاست 🔷🔹 🔲 خـاطــرات مـادر شـهیــدان و 🔲 قسمت: 9⃣ (زن ، زنـدگے ، شهـادت ) ✍ سال ۱۳۶۵ دوباره باردار شدم. بچه که به دنیا که اومد اسمش رو گذاشتیم 《امیرحسین》.رسول وقتی از جبهه میومد ، امیرحسین رو با خودش به مسجد میبرد.دوستاش همه دورش جمع میشدن ، نمی‌گذاشت کسی بهش دست بزنه.می‌گفت: فقط نگاه کنین.کسی به داداشم دست نزنه.جونش به جون امیرحسین بند بود.به قول خودش حتی یه‌بار به خاطر امیرحسین از شهادت جا مونده‌بود.می‌گفت: از شدت تشنگی چشم‌هام تار می‌دید.خودم رو آماده کردم تا شهادتین رو بگم.یاد امیرحسین افتادم. رسول ضربه‌ی آرومی به پشت گردن امیرحسین زدوگفت: این نامرد نذاشت.یه لحظه صورت تپلش جلوی چشمم اومد.نتونستم ازش دل ببرم. ✍ سال ۱۳۶۵ بعد از عملیات کربلای ۵ ، جوان‌های محل یکی‌یکی برگشتن.همه جز رسول.طبق معمول حاجی هم نبود.درد بی‌درمان بی‌خبری جانم رو می‌خورد.ظاهرا تو کربلای ۵ مجروح میشه به اصفهان اعزامش می‌کنن و از اونجا به تهران ، اوضاعش اونقدر وخیم بوده که نتونسته حتی یه زنگ به خونه بزنه.همین‌که برگشته بود و کنارم بود،برام کافی بود.دیگه از خدا چیزی نمی‌خواستم.رسول تا وقتی منطقه بود که نمی‌دیدمش.وقتی هم به خونه میومد.یا مسجد بود یا مدرسه ،یا گلزار شهدا کنار داوود.یه روز همراهش به گلزار شهدا رفتم.کنار مزار داوود آروم و قرار نداشت.قرآن می‌خوند.میون قبرها قدم میزد.عکس‌های شهدا رو تو سکوت نگاه می‌کرد و دوباره میومد کنار داوود. ✍ خیلی به رسول وابسته شده‌بودم.وقتی به منطقه میرفت،خونه سوت‌و‌کور میشد.طفلک علیرضا هم مثل من .رسول که نبود، انگار چیزی گم کرده‌بود.دست و دلش به کاری نمی‌رفت.علیرضا به هر دری میزد و همه جوره خودش رو آماده کرده‌بود تا با رسول به منطقه بره.حتی با رسول به میدون تیر رفت و تیراندازی یاد گرفت.نیروهای ستاد اعزام از دست علیرضا عاصی شده‌بودن.فکر می‌کرد اگه بره اصرار کنه اعزامش میکنن.از در بیرونش می‌کردن از پنجره می‌رفت.از پنجره بیرونش می‌کردن از دیوار می‌رفت.سه‌بار تو شناسنامه‌اش دست برد.بالاخره بهش گفتن: خیلی پررویی ، ما رو از رو بردی.قبول کردن علیرضا رو با لشکر محمدرسول‌الله(ص) بفرستن. سکوت خونه برام سنگین بود.از داوود یه قاب عکس ، از رسول و علیرضا هم فقط کیف و کتاب مدرسشون مونده‌بود.حاجی هم که منطقه بود. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi