eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷هفت روز دیگه🌷 قسمت3⃣🍂🍃 زینب، دختر محمدتقی یک عروسک گوسفند تپل و سفید رنگ داشت. ما که می رفتیم خانه شان، محمدتقی یک چاقوی میوه خوری بر می داشت و با آن گوسفند می آمد دم در، می گفت: بایستید، می خواهم جلوی پایتان گوسفند قربانی کنم. از همان دم در، خنده و شوخی شروع می شد. 🍃🍃🍃 مادر ما به مهمان ها خیلی احترام میگذارد.الگوی محمد تقی مادرمان بود. این مسئله آنقدر برایش جدی بود بعد از شهادتش اتفاقات جالبی افتاد. گزارشگر خانومی که روز تشییع بود.کفشش پاره می شود. برای اینکه سوژه ها را از دست ندهد پابرهنه راه میفتد. بعد از مدتی خوابی دید که محمد تقی به او گفته بود:" خواهرم!شرمنده ام که پای برهنه مشغول تهیه خبر بودی .بعد به او یک جفت کفش و یک ساعت مچی هدیه داده بود." یا آن خانم غریبه ای که می گفت: شوهرم فلج است. من که میخاستم به مراسم تشییع بیایم، او گریه کرد و گفت، کاش من هم می‌توانستم بیایم و از من خواست که غذای تبرکی برایش بیاورم. وقتی برگشتم خانه دیدم شوهرم گریه می‌کند . به من گفت : خواب بودم .دیدم شهید سالخورده برایم غذا آورده و گفته " تو که نتوانستی بیایی مراسم، من خودم برایت آوردم." 🍃🍃🍃 🍂🍃 بفکر همه بود هر جا که می رفت از آنجا سوغاتی می آورد. خیلی تمیز و منظم و مرتب بود. لباسش معمولی بود. شاید یک پیراهن را تا ده سال می پوشید. اگر لباسش پاره می شد می گفت رفو کنید تا دوباره بپوشم. بسیار ساده زیست بود. 🍃🍃🍃 وقتی از سفر اولش به سوریه برگشت، به سیده نرگس گفتم ، این بارکه محمد تقی آمد، اجازه نده که بار دیگر برود. سیده نرگس گفت: آبجی! من آمده ام که همراهش باشم نه سد راهش. برای همین هر وقت محمد تقی تماس می گرفت، برای اینکه خیال او را جمع کند می گفت؛ محمد تقی من دعای گوی تو هستم نگران نباش. محمد تقی می دانست اگر پرچم از دستش بیفتد، همسرش آن پرچم را بر خواهد داشت و از آن نگهداری خواهد کرد. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi